استاد محمدرضا حکیمی از مشهورترین چهرههای مکتب معارفی خراسان درگذشتند. به این بهانه، تقدیم میشود ذکر استاد حکیمی با یک بحث انتقادی و بازگویی ماجرای یک کتاب:
1. امام علیابنابیطالب (ع) دو ذوالفقار برای آیندگان به ارث گذاشتند، یکی همان ذوالفقار مجسم و مقدس که لایمسه الا المطهرون بود و جز معصومان (علیهم السلام) دست کسی را لمس نکرد و چشم کعبه منتظر درخشش دوباره اوست؛ یکی هم ذوالفقاری است در معنا که از رهگذر متون و سیره وسنت آن حضرت و فرزندانش به شیعیان و موالیانش به ارث رسید. آنانکه این ذوالفقار را به ارث بردهاند، هوش برقآسا، ذهن تیز، خون جوشان و غیرت فراوانی دارند. اینان نمیتوانند یک آیتالله وجیه و محترم باشند که طوفان نوح و روح هم ایشان را از حجره و مدرسهشان بیرون نیاورد. اینان در کشاکش جدالهای فکری و معرفتی و حتی سیاسی و اجتماعی، ذوالفقار خود را به پاسبانی و مرزبانی از حقیقت و توحید میچرخانند. استاد حکیمی بیگمان یکی از این دلیرمردان بود که ذوالفقار خویش را ب.ر سرِ لشکرِ مهاجم به اخلاق و اسلام و تشیع و انسان میچرخاند. و این بسیار ستودنیست
شاید فقط اشکال کار این بود که گاهی بعضی از این صاحبان خون جوشان، ذوالفقار خویش را در داخل حریم خانه هم (که جای صلح و صفاست نه تیغ و پیکار) میچرخاندند. مرحوم استاد حکیمی هم مانند مرحوم استاد مصباح یزدی از جمله دانشمندان غیوری بودند که در کنار انبوهی مجاهدتهای علمی و دینی و انقلابی کمنظیر (که فضل و فصل ممیزشان با تودۀ اهل دانش بود) متاسفانه گاه این شمشیر اساطیری را به خانه هم میآوردند، هرکدام به نحوی، آقای مصباح در مسائلِ سیاسیِ داخلی ایران و مرحوم حکیمی در مسائلِ کلامیِ درونی تشیع.
همین دعوای فلسفهوعرفانستیزی و فلسفهوعرفاندوستی در عصر اخیر، در خانۀ اولش واقعا دعوا نبود، نقد بود، گفتگو بود، طراوت بود. مثلا امام خمینیِ جوان، جلوی آقامیرزا علیاکبر معلم دامغانی به آیتالله غروی اصفهانی تیکهمیانداختند و میرزاعلیاکبر هم جلوی امام به آیتالله شاهآبادی، بعد هم میرفتند در یک حجره نانوپنیروسبزیشان را با هم میخوردند و خوش و بش میکردند. اما در نسلهای بعد کار از نقد به جدال رسید، مخصوصا وقتی نویسندۀ کتاب ارزشمندِ «بیدارگران اقالیم قبله» آمد و با «مکتب تفکیک» رسما نامگذاری و خطکشی و یارکشی کرد. این دیگر آغاز یک دعوای درونی بود. باز همانوقت هنوز کار چندان مبتذل نشده بود. مثلا گاهی از این طرف آقای حکیمی یا آقای سیدان حرفی میانداخت و در آن طرف ماجرا آقایان حسنزاده آملی، جوادی آملی و مصباح هم پاسخی، و بالعکس، یعنی مناظرات و پاسخهمدادنهای عموما غیرمستقیم و محترمانه؛ که باز از آنها میشد آدم چیزی یاد بگیرد؛ چون طرفین با صدق نیت و البته با دانش گسترده بحث میکردند. اما وقتی ابتذال دعوا به اوج خودش رسید که در دهههای اخیر دیدیم قضیه استقلالپرسپولیسی شده، کار به تعصب و درگیری در بین دانشآموزان رسیده و سرانجام یک سری افراد میانتهی، سطحی و مذبذب به صرف خودنمایی گلادیاتوروار پیش چشم رسانهها به نبرد هم میروند. یادم میآید زمانی که مناظره مبتذل آقایان غرویان و نصیری را با یکدیگر را دیدم واقعا از خودم خجالت کشیدم که این دعوا را تا همینجایش هم پیگیری کرده بودم و گمان میکنم پس از «الهیات الهی و الهیات بشری» که سال ۸۷ یا ۸۸ از نمایشگاه کتاب خریدم و خواندم دیگر تا مدتها آثار خود آقای حکیمی را هم برای خودم تحریم کردم.
2. البته اینگونه آثار ایشان حتما در تاریخ جدالهای کلامی و علمی ما میماند، اما آنچه برای میراث تشیع میماند از ایشان «الحیات» است. کتابی که نزدیک چهل سال از عمر استاد حکیمی و دو برادرش صرف آن شد. کتابی که مهمترین اثر برادران حکیمی است. (نمیگویم بهترین چون بعضی کتابهای دیگر ایشان را بهتر میدانم). حالا قصۀ این کتاب چیست؟
الحیات یک جامع حدیثی است. جوامع حدیث فرقشان با دیگر کتابهای حدیثی این است که حالت فرهنگنامهای و دائرهالمعارفی دارند و همه یا بخش عمدهای از ابواب حدیثی را دارا هستند و از این جهت بسیار مغتنماند، (چرا؟ چون کار یک مخاطب را برای دسترسی به فرمایش و دیدگاه معصومان آسان میکنند و به او اجازه میدهند با خواندن یک کتاب، دیدی کلی درمورد تعالیم اسلام پیدا کند). و البته تعدادشان زیاد نیست، شاید بیش از ده یا پانزده جامع حدیثی نداشته باشیم. معروفترین جامع حدیثی که همه نامش را شنیدهایم بحارالانوار است. جدا از بعضی مشکلات فنی که بعضی جوامع قدیمی داشتند، مشکل اصلی اینجا بود که اکثر این آثار صرفا مبتنی بر احادیث فقهی بودند یا تمرکزشان بیشتر روی فقه بود. آخرین جامع حدیثی پیش از روزگار کنونی، کتاب «جامع احادیث شیعه» آیتالله بروجردی است که صرفا مبتنی بر احادیث فقهی است. وقتی صرفا به فقه پرداخته شد یعنی کتاب پاسخگوی همه نیازهای بشری نیست و صرفا کتابی تخصصی و درونحوزوی است. و این البته برآیند کلی حوزههای علمیه در آن روزگار بود که جز فقه به شئون دیگر اسلام توجه چندانی نداشتند. در دهه چهل و پنجاه که مبارزه اوج گرفت این نقیصۀ جهتگیری و متون حوزوی آشکارتر شد. چنانکه اصلا متولیان مبارزه و انقلاب اسلامی خاصه امام خمینی جزو استثناهایی بودند که در کنار فقه، درسِ فلسفه و تفسیر و اخلاق و عرفانشان هم گرم و پررونق بود. اما این دورخیز آنقدر نبود که به مشکلات و شبهات جوانان آن روزگار برسد. محمدرضا حکیمی از نویسندگان انقلابی و مبارزان مسلمانِ هوادار امام خمینی، مخصوصا در زندان و در جدال با مارکسیستها دردمندانه پی به این نقیصه برد. اینکه اسلام دینی است که واقعا برای تمام شئون بشری سخن گفته اما عالمانِ دستبهقلم بیشتر از آن خروجی فقهی گرفتهاند. لذا تصمیم گرفت یک جامع حدیثی متفاوت بنویسد. جالب که دقیقا در همان سالها یک مبارز مسلمان دیگر در همان روزها و زندانها با چنین درکی به چنین نتیجهای میرسند. نتیجه این فکر یکی میشود الحیات برادران حکیمی و یکی هم «میزان الحکمه» آیتالله محمدی ریشهری. جالب که هردو هم در زمانی نزدیک به هم در دهه شصت منتشر میشوند. و اینگونه میشود که دو جامع حدیثی مهم تشیع در روزگار کنونی هردو محصول پس از انقلاب و به قلم دو هوادار تفکر امام خمینی نوشته میشود
3. فکر نمیکنم تاکنون مقایسهای بین این دو جامع حدیثی معاصر در جایی صورت گرفته، لذا حالا که بحثش شروع شد کمی کاملترش کنم:
چندماه پیش که تصمیم گرفتم در همین صفحه یک جامع حدیثی معرفی کنم، به هردوی این کتابها خیلی فکرکردم و سرانجام میزان الحکمه را برگزیدم. هر دو کتاب جامعیت بالایی دارند در تعداد حدیث (میزان الحکمه 14جلد با 23هزار حدیث و الحیات 12 جلد که تعداد احادیثش جایی ضبط نشده)، هردو سعی کردهاند از سایۀ جوامع فقهی بیرون بیایند، هردو ابواب را با آیات قرآن همراه کردهاند، هرنوع باببندی دقیقی دارند؛ اما تفاوت اینجاست که الحیات به شدت تحت تاثیر هجمههای تفکر مارکسیستی است. حکیمیها در این کتابها مدام میخواهند بگویند چیزی را که جوانان دهه پنجاه از مارکسیسم دارند، ما هم در اسلام داریم. محمد حکیمی در مصاحبهای میگوید: « هدف از تالیف کتاب، پاسخ دادن به دردهای بشر از نگاه اسلام بوده است؛ به ویژه در مسائلی مانند فقر، مالکیت، بیکاری و کارگری ... الحیاة عرضه عقلانی دین است و در آن از پارهای موارد و مسائل دینی که با تعقل مادی فهمیده نمیشود، صحبتی نشده و سخنی به میان نیامده است» . و البته در جایجای مقدمه کتاب هم این ذهنیت دیده میشود، از جمله اینکه بارها به جای «دین اسلام» از عبارت «ایدئولوژی اسلام» استفاده میشود که اهل فن میدانند همین عبارت چه معنایی دارد. زینروست که بیشترین احادیث الحیات احادیث با موضوعات مد نظر مارکسیسم است: عدالت اجتماعی، اقتصاد، مبارزه، حکومت، تعهد، اپیستمولوژی و... . و اینجا حکیمی خود به دام همان چیزی افتاده که در جوامع حدیثی پیشین منتقدش بوده: «ارائۀ تصویری یکسویه از اسلام»؛ در حالیکه در میزان الحکمه برای اولینبار همۀ موضوعات (به استثنای فقه) در کنار هم حضور دارند: اخلاق، عدالت، عرفان، حکومت، تربیت، مبارزه و... .
مشکل اساسی دوم هم به نسبت میزان الحکمه این است که صدای مولف بیش از حد شنیده میشود در متن. و ما _نه در همه موارد اما_ گاهی حس میکنیم به جای مواجهه با سخنان و اندیشههای معصوم (ع) با اندیشههای حکیمیها مواجهیم که مزین به سخنان گزینشی معصومین است. این اگر صرفا در محدودۀ گزینشگری باشد قابل تحمل و پذیرش است، اما وقتی به ادبیات مقدمه و فصول کتاب هم برسد خیلی جالب نیست. مخصوصا که در پایان هر باب، حکیمیها فصلی دارند به نام «نگاهی به سراسر باب» و در آنها نظر و تفسیر شخصیشان درباره تمام آن احادیث را به مخاطب تزریق میکنند. بعضی از این نظرها کاملا منطقی و مفیدند اما در بعضی آشکارا میبینیم حکیمی در همان ایران دهه پنجاه ایستاده و دارد جواب ایسمهایی که در زندان شنیده را میدهد –که عیب هم ندارد- یا حتی دارد باز علیه فلسفه و عرفان همهچیز را تفسیر میکند –که عیب دارد!-. در حالیکه در میزان الحکمه مولف جغرافیازده و تاریخزده نیست و اصلا صدایی ندارد بلکه سعی کرده سخن و اندیشۀ اهل بیت علیهم السلام را بیکم و کاست و فیلترگذاری آیینگی کند، و کتابی باشد برای تمام زمانها و مکانها و نگرشها. این دلایل و چند دلیل فرعی دیگر بود که من در آن مطلب میزان الحکمه را برای پیشنهاد انتخاب کردم. و البته همین دلایل هم باعث شد میزان الحکمه بسیار عمومی شود اما الحیات بیشتر باب طبع انقلابیها بماند.
البته که الحیات همچنان به عنوان یک جامع حدیثی ارزشمند (و به نظر من بیشتر به عنوان یک «دانشنامه موضوعی حدیثی») برای ما مهم و مغتنم است و دستکم در مواردی که خودش هم بیشتر ادعایش را (یعنی اجتماعیات اسلام) قابل توجه است .
خدای مهربان روح استاد محمدرضا حکیمی، استاد علی حکیمی و همه درگذشتگانی که از ایشان نام بردم را با صاحب پرمهای این ایام محشور کند و به ما توفیق بدهد از میراث و دسترنج این عزیزان که با زحمت فراهم آمده به بهترین نحو استفاده کنیم.