از خدا میخواهم کمک کند تا دین اندک و شرافت
حداقلیام را تقدیم دنیای این و آن و حماقت فلان و بهمان نکنم: بسمالله
المالکالملک. تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و
تزلّ من تشاء.
تمهید یک: اصل رأی دادن
پیش از بررسی پرسش مندرج در عنوان، میدانم پرسشی دربارۀ اصل رأیدادن
وجود دارد که پرسشگر -که من باشم- آن را نادیده گرفته است انگار. نه
گرامیان. نادیده نگرفتم، بلکه بدیهیاش انگاشتم. قبلا
اندکی درموردش نوشتهام. اما امروز دیگر ضرورتی نمیبینم. فکر میکنم
امروز همۀمان به روشنی میفهمیم هر برگۀ رأی -با هر نام و حتی بینام-
تیری است به پیشانی درندگان داعشی. درندگانی که خیلی هم از مرزهای ما دور
نیستند. حالا اگر کسی بخواهد گلولۀ رأیش دوربردتر باشد و مثلا تا حوالی
واشنگتن.دی.سی و لندن، به ویژه کاخ سفید و کاخ باکینگهام و دیگر کاخها
برود باید به محتوای رأیش هم فکر کند. این گلولۀ دوربرد امری ثانوی است و
برای دوستداران امام خمینی (و به طور کلی دوستداران مبارزه با ستمگران و
متجاوزان). اما نفس شلیک گلوله به سمت داعش، برای هر عقل و شعور ایرانی،
بیشک اولی، بدیهی و ضروری است. چه از منظر دین چه از منظر دنیا.
تمهید دو: اصولگرایان یا اصلاحطلبان؟
اینکه رأی ما به اصولگرایان باشد یا اصلاحطلبان برای هواداران (چه
کامل چه نسبی) اصولگرایان و اصلاحطلبان مشخص است. اما برای کسانی که در
دل خود تعلق خاصی به یکی از این دو گروه عمدۀ کشور احساس نمیکنند، یا
کسانی که با تجربه و مشاهدۀ عملکردها احساس بدبینی عمیقی نسبت به صلاحیّت و
صداقت هر دو گروه پیدا کردهاند، داستان فرق میکند.
من امروز خودم را بیشتر عضو این گروه اخیر چهارمی میدانم. چه
اصلاحطلبی؟ کدام اصولگرایی؟ این نیست مگر عنوانی برای پنهانکردن ضعفها و
بیلیاقتیها و بیصداقتیهای جاهطلبان و دنیاگرایان؛ وگرنه بلایی که
اینها طی این ادوار سر مملکت آوردند با هیچ مبنا و اصولی سازگار در
نمیآید و ردّی از هیچ صلاح و اصلاحی ندارد. آنروزی که همۀ جزئیات برجام
فقط در ۲۰دقیقه در مجلس تصویب شد، آنشبی که صحبتهای پرحرارت موافقان و
مخالفان از رادیوی سیاه تاکسی به گوشم رسید، به همسر عزیزتر از جانم گفتم:
نه آنکه «آری» میگوید به خاطر خدا آری میگوید نه آنکه «نه». چشمها نه به
خدا که به سبد رأیهای خاص خودشان است. موافق و مخالف، موافق اثبات خویش
است و بیگانه با حق و حقیقت (جل و علا). کاش یک نفر به خاطر خدا سخن بگوید
-هر سخنی چه موافق چه مخالف- تا من مریدش بشوم. این واقعیت مختص مجلس نبود و
نیست، امروز فضای سیاسی کشور سرشار از آدمکهاییست که هیچ نیستند، نه
انقلابی نه ضدانقلاب، نه اصولگرا نه اصلاحطلب، نه چپ نه راست، نه معاند
نه معتقد، هیچ جز دنیاگرا و جاهطلب؛ اما پشت نقاب این برچسبهای سیاسی و
برچسبهای جدیدتر (مثل «معتدل» و «فراجناحی» و «هم اصلاحطلب هم اصولگرا»)
پنهانشدهاند چون میدانند هر برچسب گروه زیادی هوادار کور دارد که کاری
به فرد و شخص و فردیت و شخصیت ندارند، بلکه به برچسب و عنوان کلّی گروه
مینگرند.
شاید فکر کنید کمی تند رفتم، اما توجه کنید که این شرح بدبینانهترین حالت بود.
این بدبینی واقعا در من هست، اما این بدبینی تنها حسی نیست که در من
هست؛ خوشبینیهایی هم دارم که بعد میگویم. باری، فعلاً فرض کنیم میخواهم
با همین بدبینی در انتخابات شرکت کنم (چون مقدمۀ نخست را بدیهی میدانم)،
حال باید چهکار کنم؟ ظاهراً باید رأی سفید بدهم. ولی فکر میکنم رأی سفید
رأیی خنثی است و بهجز همان خاصیت عقلی و منفعتطلبانۀ حفظ جان و خانومان و
امنیّت از تعرّض دشمنِ خارجی، فایدۀ دیگری در واقعیّات سیاسی اجتماعی
امروز کشورم ندارد. همچنین بهنظرم رأی سفید، رأی ترسویان و تنبلان است،
آدم باید بتواند انتخاب کند و پای هزینۀ انتخابش بماند، یک ذهن روشن باید
بفهمد که امام زمان (عج) در بین نامزدها نیست، ایدآلی وجود ندارد. باید در واقعیتها نقاط مثبت را یافت. اینجاست که دو چراغ اندیشۀ
دیگر برای من روشن میشود و مقدمات حضور سیاسی بیشترم را فراهم میکند.
چراغ اول به من میگوید که به یکی از گزینهها میشود (و باید) رأی داد و
چراغ دوم میگوید به کدام گزینه...
چراغ اول: همانطور که اگر برچسب زیبای یک «گروه» بهتنهایی عامل
چشمپوشی از «افراد» بد آن گروه شود، دچار کوری و حماقتیم؛ طبیعتاً اگر بدبینی به
برچسبها و گروهها هم باعث چشمپوشی از افرادِ خوب آن گروهها شود، دچار
حماقتیم. فردیتگرایی، گروهگرایی را نفی میکند نه خود فردیتگرایی را.
فلذا شاید بشود به فرد یا افرادی رأی داد.
چراغ دوم: با فرض اینکه همۀ افراد همۀ گروههاب سیاسی به یک اندازه بد
باشند، با فرض دنیاگرایی و جاهطلبی هردو جناح معروف کشور؛ عقل و رندی
میگوید بهتر است مجلس و دولت از یک گروه نباشند، چون آنموقع کاسهها،
سفرهها و آخورها یکی میشود و در فساد و چپاول و تباهی همدست هم میشوند و
بسیار موفّق. اما اگر اعضای منتخب این دو قوّه مخالف و متضاد هم باشند، با
انگیزههای دنیایی هم که شده، مانعی بر سر دنیاطلبی یکدیگرند و همدیگر را نقد میکنند. و از ترس
آبروریزی هم که شده بیشتر رعایت میکنند. برای کسب آبرو هم که شده قدری کار میکنند. اگر اهل
تقوا و مراقب عیبهای خود نیستند مراقب عیبهای دیگری هستند. همین به نفع
رندان و آزادگان و مردم و به ضرر دنیاگرایان و جاهطلبان است.
فلذا با عنایت به این نکته و با نگاه از عینکِ بدبینی محض هم، من در این
دوره به اصلاحطلبان و اعتدالکسوتان مطلقاً رأی نمیدهم، به اصولگرایان رأی
میدهم که در دولت قدرت را در دست ندارند. مخصوصاً که متوجه شدم دولت و فرد بدحاشیهای مثل حسین فریدون به طور جدی قصد مدیریت در انتخابات مجلس و حتی مجلس خبرگان را دارند. به نظر من که حضور وزیر اطلاعات دولت (آقای علوی) در میان نامزدهای انتخابات امری پرسشبرانگیز است و باید باعث شود هواداران ایران و انقلاب هوشمندانهتر به صحنۀ سیاسی کشور نظر کنند.
باری، اگر از بدبینیها چشم بپوشیم، یک خوشبینیام به افرادی است که (در حوزۀ انتخابی من: تهران) در
لیست ائتلاف اصولگرایان هستند و در لیست
اصلاحطلبان نیستند. مثل احمد توکلی، حداد عادل و خانم مرضیه وحیددستجردی.
من اگر لیستی هم نبود حتماً به اینها و حتی چند «فرد» دیگر این لیست
(مثل مصباحیمقدم، نادران، الهیان، مظفر و...) رأی میدادم. درمورد لیست جامعتین هم تاحدودی به همین نحو.
تأکید میکنم به نظر من حضور فریدون و علوی به مثابۀ قدرتطلبی، انحصارطلبی وزیادهخواهی دولت است باعث میشود بیش از پیش به اصلاحطلبان و اعتدالعنوانان بدبین شویم و بیشتر به اصولگرایان توجه داشته باشیم.
تحریر نخست: آیا میشود به یک لیست رأی داد؟
زینپیش بهشدّت مخالف این امر بودم. هنوز هم وقتی ایدآلی نگاه میکنم
مخالف لیستی رأیدادن هستم. جامعهای که به رشد، آگاهی و فرهیختگی بالایی
نرسیده باشد به لیست نیاز دارد. چون کودکی که خطنوشتن نمیداند و باید
برایش سرمشق بدهند. جامعۀ فرهیخته نیازی به برچسبها ندارد و خودش افراد را
با توجه به عملکردشان میشناسد و برمیگزیند. احتیاج به لیست و پیروی از
برچسب گروه، امری عوامانه است و گزینش فرد و شناخت فرد امری متخصصانه و
آگاهانه. این است که ما خیلی وقتها بیکه خودمان بفهمیم و فکرش را بکنیم
خائنی را حاکم میکنیم و فاسدی را قدرتمند. چون نامش در فلان لیست بوده یا
چون حائز فلان برچسب سیاسی است. در حالیکه فرد دیگری در همین لیست یا با
همین برچسب خادم و سالم بوده است، که ما او را هم قدرنشناخته حمایت
کردهایم!
جامعۀ آگاه، جامعۀ سیاسی است. سیاسی نه به معنای سیاستزده، نه به معنای گدایی آرا
و پرستش رسانههای سیاسیون، بلکه سیاسی به معنای دارندۀ بینش و آگاهی و
دقت در امور جاری سیاسی مملکت. من به عنوان یکی از دانشآموزان طریقت شعر و
هنر و عرفان و فکر و فلسفه، بسیار دوست دارم دور از عالم سیاست زندگی کنم.
اما از سیاست گریزی نیست. اگر من از او چشم بپوشم او از من چشم نمیپوشد.
میتوانم به خودم تلقین کنم نیست، ولی هست و استفادهاش را از من -ولو از
سکوت و انزوایم- میکند. سوارم میشود. فریبم میدهد و بازیم. و همان عرفان
و فلسفه و هنر ذاتاً دوستندارند پیروانشان، مهرهها و بازیخوردهها و
مرکبهای سیاست و سیاستسواران باشند. عارشان میآیند. هرچند بیشتر اهالی
این اقالیم از این حقیقت غافلاند.
هر فرد باید اجتماعی و سیاسی هم باشد. اگر «هم»ش را حذف کنیم میرسیم به
سیاستزدگی و رسانهزدگی. اما اگر «هم» حذف نشود، مختصّات کامل انسانی رسم
شده است. تأکید میکنم هر «فرد» باید اجتماعی و سیاسی باشد. وگرنه دیگر فرد
نیست، عضو ناچیزی از تبعۀ اجتماع است.
در وبلاگ قبلیام و در گفتگو با دوستان همیشه میگفتم که ما باید نامزدهای مجلس را جدا جدا بشناسیم. باید در طی سال در جریان اتفاقات سیاسی باشیم و میزان و چگونگی فعالیت افراد (چه نمایندگان مجلس، چه دیگران) را رصد کنیم تا وقت انتخابات هولهولکی و عوامانه رأی ندهیم. یک تذکر: این سایت مجلسگرافی شروع خوبی برای نظارت مردم بر مجلس، شناخت نمایندگان و دموکراسی واقعی است. ولی فقط شروع است و سخنش دقیق نیست. دقیق نیست نه یعنی دروغ است. یعنی آمارها همه کمی هستند و کیفی نیستند، ظاهریاند و محتوایی نیستند. لذا حجیتآور نیستند. چهبسا یکی بیشترین حضور را در صحن علنی یا بیشترین نطق را داشته باشد، اما نطق و حضوری برای جنجال و فحاشی و کتککاری و خودنمایی. چه بسا کسی حضورش زیاد نباشد اما موثر باشد. نطقش کم باشد ولی فکرشده باشد. اینها ملاک نیست. نفس این سایت به عنوان گردآورندۀ دادهها خام خوب است، اما به این راحتی منتج به تحلیل درست نمیشود. (هنگام نگارش متن حواسم به سایت مجلسنما نبود. آن سایت اگر با اقبال نمایندگان مواجه میشد سایت خوبی میشد.)
از حرف اصلی دور نشویم: پس تا اینجای کار دوست ندارم به لیست رأی بدهم. اما دوستداشتن و
دوستنداشتن برای این دنیا نیست، برای اتوپیاهای متکثر و متوهم ماست. قبل
از اینکه ببینم چه را میخواهم باید ببینم چه را میتوانم. اگر بگویم
خواستن تنها کافیاست خودم را فریبدادهام. چون دنیا دنیای محدودیتهاست.
در بیتی از شعر عاشقانهای نوشته بودم:
هرچند «خواستن» به «توانستن»ش نبرد
ای خوشبهحال آنکه تو را خواستگار بود
اما در عالم سیاست این خوشحالی و خواستگاری معنا ندارد. این خوشحالی
ممکن است به خوشخیالی و خامخیالی انجامد. چنانچه بسیار انجامیده و بسیار
شاعر و عاشق و آدم باصفا در عالم سیاست از پیکری حقیر، بتی عظیم تراشیدهاند
که سرانجام بر سر خودشان هم فروشکسته. شکست در عشق، دستکم خوشنامی،
دلخوشی و اجر اُخروی دارد! اما در سیاست از این سه کالای نسیه هم خبری
نیست!
تحریر دوم: آیا باید به یک لیست رأی داد؟
نزدیکترین راه به فردیتگرایی انتخاب آزادانۀ گزینهها از لیستها و
افراد مستقل است. چیزی که دل آدم را آرام میکند، اما همین روش خوشسیما
سرانجامش به تشتّت میرسد و باعث میشود هیچکدامشان رأی نیاورند. چنانچه طرفداران خط امام خمینی در سالهای اخیر از همین امر غفلت کرده و ضربهها خوردند. فرض کنیم
ملاک برگزیده شدن دو رأی باشد. من طرفدار الف، دوستم طرفدار ب. وقتی الف و ب
وارد مجلس میشوند که من و دوستم توافق کنیم به کاندیداهای یکدیگر هم رأی
بدهیم. در غیر اینصورت هیچکدامشان رأی نمیآورند، چون فقط یک رأی دارند.
این همان عقل سیاسی است. بدیهی است. و تلخ است. باید لیست را محترم شمرد.
اما سخت است. سخت و تلخ و نادلخواه. به همین خاطر اصولگرایان چندبار شکست
خوردند. تاب و تحمل تلخی را نداشتند. شیرینی پیروزی مزه کرده بود. لذا
گروهی بر جدایی پافشاری و پایداری کردند. بزرگی مثل آیتالله مهدویکنی (که
وقتی رفت چشمی نبود که برایش گریان نبود) سعی کرد این را بهشان یاد بدهد.
در چند انتخابات پیاپی نفهمیدند و اصولگرایی شکست خورد یا کمتر از آنچه
انتظار میرفت پیروز شد. همان مدعیها، همان دوآتشهها و اتفاقاً
نورسیدهها آیتالله مهدوی را نفهمیدند و حرفش را ارزشی قائل نشدند. فکر
میکردند خدا وعده داده اینها در هر شرایطی رأی میآورند. فکر کردند خدا
آیتالله مهدوی را در گمراهی گذاشته و این ماجراجویان را برگزیده! چوبش را خوردند و
حالا تاحدی فهمیدند. (البته شک دارم فهمیده باشند، شاید فقط از منزویشدن
ترسیدند که تاحدودی رعایت میکنند.)
پس تا اینجای کار، من در دل طرفدار
رأیدادن به افراد هستم و در عقل مجبور به رأیدادن به لیست. از لحاظ شرعی
هم میدانم امتیاز لیست بیشتر است، بنا به حجیت کسانی که لیست را تهیه
کردهاند و برای ما قابل اعتماد و مشروعیتاند و آنها را صادق و متخصص و
خیرخواه مردم میدانیم.
باری این به این معنا نیست که به لیستهای مطرح متدینین انتقاد ندارم.
انتقاد به لیست جامعتین
قطعاً
این دو لیست بهترین لیستهای خبرگان هستند و از دیرباز مورد اعتماد و
اطمینان جامعۀ انقلابیها. تعجب و انتقاد اصلیام به این لیست این است که
چرا نام آیتالله محیالدین حائری شیرازی در آن قرار نگرفت. مردی که فکر نو، سخن حکیمانه و در کل ارزش
وجودیاش برای انقلاب واسلام و اخلاق و فرهنگ جامعه، خیلی خیلی بیشتر از
خیلی از حضرات این دو لیست و لیستهای دیگر است. آیتالله حائری گفته بود
اگر در لیست جامعه مدرسین یا جامعه روحانیت نباشند، از حضور در انتخابات
انصراف میدهند و قصد ندارند با استخوانداران انقلاب و اسلام رقابت کنند،
که چنین هم شد. این به نظرم کملطفی حضرات و بزرگترین انتقادی است که به
این لیستها وارد است.
همین اشتباههای کوچک باعث میشود اعتماد فرهیختگان
لطمه ببیند و ناگهان یک نفر مثل من هنگام رأیدادن برای دو سه نفر (که به
نظرم خیلی هم وزنهای برای اسلام نیستند) دستش بلغزد و مثلا دو نفر مستقل
(مثل آقای اختری) یا حتی دو نفر از لیست آقای هاشمی (مثل آقای تسخیری) را در برگه بنویسم.
انتقاد به لیست ائتلاف اصولگرایان
این
لیست هم قطعاً تنها لیست قابل اعتماد برای هواداران اصول انقلاب است، ولی
بیاشکال نیست. هم اشکالات مبنایی دارد، هم جزئی. اول جزئیها را میگویم:
ظاهرا برای رسیدن به ائتلاف، چارهای جز اتحاد با اهل تفرقه نبوده. انکار
میکنند عزیزان، ولی درمواردی رد «سهمخواهی» مشخص است. مثل لیست
اصلاحطلبان و طرفداران دولت. شاید هم دارم زود قضاوت میکنم. اما ظاهر امر این است که جدا
از کسانی که شاید من خیلی نپسندمشان، بعضی اسامی اصلا ناشناساند. ناشناسی
عیب نیست، اگر رزومهای علمی، فرهنگی یا مدیریتی قابل دفاع پشتش باشد (مثل آقای حجت الله عبدالملکی). ولی
بعضیها حتی فاقد این رزومه هستند. میبینی مهمترین رزومۀ فلانی مداح بودن یا بهمانی مشاور
محسن رضایی بودن است. خب این به ذهن متبادر میکند که فلانی سهم رضایی است و
لابد بعضی دیگر هم سهم افراد و احزاب دیگری هستند. شاید هم باز دارم تند
میروم، اما دستکم میشد این ائتلاف سایت مخصوص به خود را داشته باشد و
آنجا از افراد لیستش (با ارائۀ رزومۀ کامل و درست) دفاع کند.
مسئلۀ
مهمتر این است که در کنار حضور بعضی اسمهای ضعیف (که شاید ضرورت ائتلاف
بوده و از این حیث اشکالی به ایشان وارد نیست) بعضی از شخصیتهای قوی در
این لیست حضور ندارند، که جای تأسف دارد. بهویژه منظورم افرادی مثل دکتر
محمد خوشچهره و دکتر حسن سبحانی است، دو اقتصاددان که نزد مردم هم سابقۀ خوبی دارند. (حتی شاید حسین شیخ الاسلام) این مشکل هم باز ممکن است
مرا به همان دستلرزۀ سابق بیاندازد! (البته کاش سه بزرگوار نامبرده عضو لیست مطهری نبودند. و البته احتمالاً مطهری سعی کرده هرکس عضو لیستی نیست را برای پر کردن لیست خود یکجا جمع کند.)
انتقاد مبناییتر، عدم طراوت و
تازگی لیستهاست که مختص این لیست هم نیست.منظورم این نیست که چهرههای
جوان گمنام و سهمیهای بیشتر به لیستها تزریق میشدند، منظورم ورود
چهرههای آشنای متخصص و غیر سیاسی از دیگر عرصهها به عالم سیاست است. دیگر
عرصهها به جز ورزش! از عالم علم و فرهنگ و جامعه و هنر و مذهب.
باری،
ویژگی مثبت هردو لیست اصولگرایان (چه خبرگان و چه مجلس شورا) این است که از چهرههای
خیلی تندرو تقریبا خالیست. انشاالله خدا برای کسی نیاورد، ولی خوشحالم که
آقای رسایی تأیید صلاحیت نشدند. خوشحالم آقای کوچکزاده با وجود تأیید
صلاحیت (پس از شکایت و بازنگری در رد صلاحیتشان) در این لیست حضور ندارند؛ حتی خوشحالم آقای
سید احمد خاتمی در تهران کاندیدای خبرگان نشدند. مخصوصاً با بیانات
اخیرشان درمورد لیست انگلیسی. واقعا آدم نباید به خاطر بعضی مصالح، به فهم
خودش خیانت کند. آقای حائری در لیست جامعتین تهران قرار نگرفت، اما آقای
خاتمی در لیست جامعتین در کرمان حضور دارد. آدم عاقل میرود بیانیۀ انصراف
کوتاه آقای حائری را میخواند، سخنان تبلیغی اخیر آقای خاتمی را هم
میخواند و با هم مقایسه میکند (در ادبیات، در اخلاق، در منطق، در فروتنی، در توجه به مصلحت اسلام). این دو جا دو خط از هم جدا میشوند. اولی
باطن انقلاب اسلامی است و دومی ظاهر جمهوری اسلامی. بگذریم...
غرض این بود که
این دو لیست لیستهای خوبی هستند در مجموع و افرادخوب بسیاری دارند. عقل
میگوید فقط باید به لیست رأی داد و تلخیاش را هم باید تحمل کرد، وگرنه
اتفاق بدتر میافتد، مثلا من میخواهم از این در یک آدم خوب ولی نابخرد وارد مجلس
نشود، در نتیجه به خاطر شکستن لیست، از آن در یک آدمِ بدِ زرنگ وارد مجلس میشود، آنموقع
میفهمم و میگویم که مرحمت فرموده ما را مس کنید. کاش به لیست رأی داده بودم که همان
خوب نابخرد بهتر از این بد زرنگ است.
باری، افراد لیستها را برای خودم به سه دسته تقسیم میکنم. توصیه میکنم شما هم چنین کنید:
1. آنهایی که خوب میشناسمشان و قبولشان دارم (و اگر در لیست نبودند هم بهشان رأی میدادم)
2. آنهای که خوب نمیشناسمشان ولی از ظواهر برنمیآید گزینههای بدی باشند واقعا.
3. آنهایی که مطمئنم ناکارآمد هستند و به صرف مصالح وارد لیست شدهاند و حضورشان به ضرر مجلس شورا است.
یک راه این است که به همۀ لیست رأی بدهم (با فرض حسن نیت به سران اصولگرایی و جامعتین) چنانچه آیتالله موحدی کرمانی و آقایان حدادعادل و توکلی و دیگر پیرمردهایی هم که تا حد زیادی قبولشان دارم چنین چیزی را از ما خواستهاند. چنانچه مرحوم مهدوی کنی هم چنین میخواست. این کار نزد خدا حجیت دارد. چنانچه رهبری هم دوسال پیش گفتند بعضی را نمیشناختم ولی به لیست اعتماد کردم. مخصوصاً اگر خیلی اهل مسائل سیاسی و اجتماعی نباشم میتوانم به همۀ لیست اعتماد کنم. اما اگر تاحدودی با مسائل سیاسی کشورم آشنا باشم و از پیشینۀ افراد و موضوعات با دقت خبر داشته باشم، اینجا حتی سیرۀ رهبری هم حجیت نمیآورد به گروه سوم رای بدهم، بلکه از آن سخن و از اعتمادی که به تهیهکنندگان لیست دارم فقط میتوانم گروه دوم را برای رأیدادن به گروه نخست بیافزایم. این گروه دوم در حقیقت دستاورد اصلی لیستهاست. رأی به گروه سوم حجّیت شرعی ندارد. بهتر است جایگزین شوند با مستقلانی که البته احتمال رأیآوریشان کم نباشد. اما این حذف و اصلاحها باید اندک و موردی باشد، نباید برای رفع تلخیِ ائتلاف، کاری کرد که لیست شکسته شود و از آن طرف آدمهای حسین فریدون و دولتیها و مورد تأییدان انگلیس و عشّاق آمریکا به مجلس بیایند. چیزی که در تهران خطرش جدی است.