در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله حائری شیرازی» ثبت شده است

۰۱
دی

برای آیتِ حق و حقیقت، شیخ شریعت و طریقت

حضرت «محی‌الدین حائری شیرازی»

که فقدانش را جبرانی نیست




ای ستون دین محکم از تو و نماز تو

رفتی و به خود لرزید خاک -جانماز تو-


چشمۀ قنوتِ تو، هست با سحر هم‌راه

در سکوتِ شب جاری‌ست راز تو، نیاز تو


بود بس تماشایی، جمع این دو زیبایی:

روی دل‌پذیر تو، صوتِ دل‌نواز تو


نکته بودی آنک نغز، مغز بودی، آری مغز

در میان هم‌قشران، «عقل» امتیاز تو


شیخ و عالِم و عامی، جمله مستِ خودکامی

کی کنم قیاسی با جانِ پاک‌باز تو


کی تو را کشید به بند، فتنۀ زن و فرزند؟

زان‌طرف خدایت چون، می‎کشیده ناز تو


فهمِ آسمان‌جانی، نیست حدّ حیوانی

خوب شد زمانه نبرد پی به رمز و راز تو


نیست جانِ مهرآیین، نذر خاک، محی‌الدین!

رو، اگرچه سوخت مرا، هجرِ جان‌گداز تو


ای وداعِ ناباور، کاش این دم آخر

می‌شدی که بفرستم جان به پیشواز تو


بی‌نصیبم از فردا، من در این شبِ یلدا

میهمانِ خورشید است چشم‌های باز تو


آیتِ سرافرازی، حائریِ شیرازی

سرنگون نشد در خاک، روحِ سرفراز تو



30آذر 1396 - حسن صنوبری

  • حسن صنوبری
۰۴
اسفند

از خدا می‎خواهم کمک کند تا دین اندک و شرافت حداقلی‎ام را تقدیم دنیای این و آن و حماقت فلان و بهمان نکنم: بسم‎الله المالک‎الملک. تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تزلّ من تشاء.


http://bayanbox.ir/view/3823208061937412863/Vote1.png


تمهید یک: اصل رأی دادن

پیش از بررسی پرسش مندرج در عنوان، می‎دانم پرسشی دربارۀ اصل رأی‎دادن وجود دارد که پرسشگر -که من باشم- آن را نادیده گرفته است انگار. نه گرامیان. نادیده نگرفتم، بلکه بدیهی‎اش انگاشتم. قبلا اندکی درموردش نوشته‎ام. اما امروز دیگر ضرورتی نمی‎بینم. فکر می‎کنم امروز همۀ‎مان به روشنی می‎فهمیم هر برگۀ رأی -با هر نام و حتی بی‎نام- تیری است به پیشانی درندگان داعشی. درندگانی که خیلی هم از مرزهای ما دور نیستند. حالا اگر کسی بخواهد گلولۀ رأیش دوربردتر باشد و مثلا تا حوالی واشنگتن.دی.سی و لندن، به ویژه کاخ سفید و کاخ باکینگهام و دیگر کاخ‎ها برود باید به محتوای رأیش هم فکر کند. این گلولۀ دوربرد امری ثانوی است و برای دوست‎داران امام خمینی (و به طور کلی دوست‎داران مبارزه با ستمگران و متجاوزان). اما نفس شلیک گلوله به سمت داعش، برای هر عقل و شعور ایرانی، بی‎شک اولی، بدیهی و ضروری است. چه از منظر دین چه از منظر دنیا.

تمهید دو: اصول‎گرایان یا اصلاح‎طلبان؟

اینکه رأی ما به اصول‎گرایان باشد یا اصلاح‎طلبان برای هواداران (چه کامل چه نسبی) اصول‎گرایان و اصلاح‎طلبان مشخص است. اما برای کسانی که در دل خود تعلق خاصی به یکی از این دو گروه عمدۀ کشور احساس نمی‎کنند، یا کسانی که با تجربه و مشاهدۀ عملکردها احساس بدبینی عمیقی نسبت به صلاحیّت و صداقت هر دو گروه پیدا کرده‎اند، داستان فرق می‎کند.

من امروز خودم را بیشتر عضو این گروه اخیر چهارمی می‎دانم. چه اصلاح‎طلبی؟ کدام اصول‎گرایی؟ این نیست مگر عنوانی برای پنهان‎کردن ضعف‎ها و بی‎لیاقتی‎ها و بی‎صداقتی‎های جاه‎طلبان و دنیاگرایان؛ وگرنه بلایی که این‎ها طی این ادوار سر مملکت آوردند با هیچ مبنا و اصولی سازگار در نمی‎آید و ردّی از هیچ صلاح و اصلاحی ندارد. آن‎روزی که همۀ جزئیات برجام فقط در ۲۰دقیقه در مجلس تصویب شد، آن‎شبی که صحبت‎های پرحرارت موافقان و مخالفان از رادیوی سیاه تاکسی به گوشم رسید، به همسر عزیزتر از جانم گفتم: نه آنکه «آری» می‎گوید به خاطر خدا آری می‎گوید نه آنکه «نه». چشم‎ها نه به خدا که به سبد رأی‎های خاص خودشان است. موافق و مخالف، موافق اثبات خویش است و بیگانه با حق و حقیقت (جل و علا). کاش یک نفر به خاطر خدا سخن بگوید -هر سخنی چه موافق چه مخالف- تا من مریدش بشوم. این واقعیت مختص مجلس نبود و نیست، امروز فضای سیاسی کشور سرشار از آدمک‎هایی‎ست که هیچ نیستند، نه انقلابی نه ضدانقلاب، نه اصول‎گرا نه اصلاح‎طلب، نه چپ نه راست، نه معاند نه معتقد، هیچ جز دنیاگرا و جاه‎طلب؛ اما پشت نقاب این برچسب‎های سیاسی و برچسب‎های جدیدتر (مثل «معتدل» و «فراجناحی» و «هم اصلاح‎طلب هم اصول‎گرا») پنهان‎شده‎اند چون می‎دانند هر برچسب گروه زیادی هوادار کور دارد که کاری به فرد و شخص و فردیت و شخصیت ندارند، بلکه به برچسب و عنوان کلّی گروه می‎نگرند.

شاید فکر کنید کمی تند رفتم، اما توجه کنید که این شرح بدبینانه‎ترین حالت بود.

این بدبینی واقعا در من هست، اما این بدبینی تنها حسی نیست که در من هست؛ خوش‎بینی‎هایی هم دارم که بعد می‎گویم. باری، فعلاً فرض کنیم می‎خواهم با همین بدبینی در انتخابات شرکت کنم (چون مقدمۀ نخست را بدیهی می‎دانم)، حال باید چه‎کار کنم؟ ظاهراً باید رأی سفید بدهم. ولی فکر می‎کنم رأی سفید رأیی خنثی است و به‎جز همان خاصیت عقلی و منفعت‎طلبانۀ حفظ جان و خان‎ومان و امنیّت از تعرّض دشمنِ خارجی، فایدۀ دیگری در واقعیّات سیاسی اجتماعی امروز کشورم ندارد. همچنین به‎نظرم رأی سفید، رأی ترسویان و تنبلان است، آدم باید بتواند انتخاب کند و پای هزینۀ انتخابش بماند، یک ذهن روشن باید بفهمد که امام زمان (عج) در بین نامزدها نیست، ایدآلی وجود ندارد. باید در واقعیت‎ها نقاط مثبت را یافت. اینجاست که دو چراغ اندیشۀ دیگر برای من روشن می‎شود و مقدمات حضور سیاسی بیشترم را فراهم می‎کند. چراغ اول به من می‎گوید که به یکی از گزینه‎ها می‎شود (و باید) رأی داد و چراغ دوم می‎گوید به کدام گزینه...

چراغ اول: همان‎طور که اگر برچسب زیبای یک «گروه» به‎تنهایی عامل چشم‎پوشی از «افراد» بد آن گروه شود، دچار کوری و حماقتیم؛ طبیعتاً اگر بدبینی به برچسب‎ها و گروه‎ها هم باعث چشم‎پوشی از افرادِ خوب آن گروه‎ها شود، دچار حماقتیم. فردیت‎گرایی، گروه‎گرایی را نفی می‎کند نه خود فردیت‎گرایی را. فلذا شاید بشود به فرد یا افرادی رأی داد.

چراغ دوم: با فرض اینکه همۀ افراد همۀ گروه‎هاب سیاسی به یک اندازه بد باشند، با فرض دنیاگرایی و جاه‎طلبی هردو جناح معروف کشور؛ عقل و رندی می‎گوید بهتر است مجلس و دولت از یک گروه نباشند، چون آن‎موقع کاسه‎ها، سفره‎ها و آخورها یکی می‎شود و در فساد و چپاول و تباهی هم‎دست هم می‎شوند و بسیار موفّق. اما اگر اعضای منتخب این دو قوّه مخالف و متضاد هم باشند، با انگیزه‎های دنیایی هم که شده، مانعی بر سر دنیاطلبی یکدیگرند و همدیگر را نقد می‎کنند. و از ترس آبروریزی هم که شده بیشتر رعایت می‎کنند. برای کسب آبرو هم که شده قدری کار می‎کنند. اگر اهل تقوا و مراقب عیب‎های خود نیستند مراقب عیب‎های دیگری هستند. همین به نفع رندان و آزادگان و مردم و به ضرر دنیاگرایان و جاه‎طلبان است.

فلذا با عنایت به این نکته و با نگاه از عینکِ بدبینی محض هم، من در این دوره به اصلاح‎طلبان و اعتدال‎کسوتان مطلقاً رأی نمی‎دهم، به اصول‎گرایان رأی می‎دهم که در دولت قدرت را در دست ندارند. مخصوصاً  که متوجه شدم دولت و فرد بدحاشیه‎ای مثل حسین فریدون به طور جدی قصد مدیریت در انتخابات مجلس و حتی مجلس خبرگان را دارند. به نظر من که حضور وزیر اطلاعات دولت (آقای علوی) در میان نامزدهای انتخابات امری پرسش‎برانگیز است و باید باعث شود هواداران ایران و انقلاب هوشمندانه‎تر به صحنۀ سیاسی کشور نظر کنند.

باری، اگر از بدبینی‎ها چشم بپوشیم، یک خوش‎بینی‎ام به افرادی است که (در حوزۀ انتخابی من: تهران) در لیست ائتلاف اصول‎گرایان هستند و در لیست اصلاح‎طلبان نیستند. مثل احمد توکلی، حداد عادل و خانم مرضیه وحیددستجردی. من اگر لیستی هم نبود حتماً به این‎ها و حتی چند «فرد» دیگر این لیست (مثل مصباحی‎مقدم، نادران، الهیان، مظفر و...) رأی می‎دادم. درمورد لیست جامعتین هم تاحدودی به همین نحو.

تأکید می‎کنم به نظر من حضور فریدون و علوی به مثابۀ قدرت‎طلبی، انحصارطلبی وزیاده‎خواهی دولت است باعث می‎شود بیش از پیش به اصلاح‎طلبان و اعتدال‎عنوانان بدبین شویم و بیشتر به اصولگرایان توجه داشته باشیم.



http://bayanbox.ir/view/7504086555786759528/Vote2.png

تحریر نخست: آیا می‎شود به یک لیست رأی داد؟

زین‎پیش به‎شدّت مخالف این امر بودم. هنوز هم وقتی ایدآلی نگاه می‎کنم مخالف لیستی رأی‎دادن هستم. جامعه‎ای که به رشد، آگاهی و فرهیختگی بالایی نرسیده باشد به لیست نیاز دارد. چون کودکی که خط‎نوشتن نمی‎داند و باید برایش سرمشق بدهند. جامعۀ فرهیخته نیازی به برچسب‎ها ندارد و خودش افراد را با توجه به عملکردشان می‎شناسد و برمی‎گزیند. احتیاج به لیست و پیروی از برچسب گروه، امری عوامانه است و گزینش فرد و شناخت فرد امری متخصصانه و آگاهانه. این است که ما خیلی وقت‎ها بی‎که خودمان بفهمیم و فکرش را بکنیم خائنی را حاکم می‎کنیم و فاسدی را قدرت‎مند. چون نامش در فلان لیست بوده یا چون حائز فلان برچسب سیاسی است. در حالیکه فرد دیگری در همین لیست یا با همین برچسب خادم و سالم بوده است، که ما او را هم قدرنشناخته حمایت کرده‎ایم!

جامعۀ آگاه، جامعۀ سیاسی است. سیاسی نه به معنای سیاست‎زده، نه به معنای گدایی آرا و پرستش رسانه‎های سیاسیون، بلکه سیاسی به معنای دارندۀ بینش و آگاهی و دقت در امور جاری سیاسی مملکت. من به عنوان یکی از دانش‎آموزان طریقت شعر و هنر و عرفان و فکر و فلسفه، بسیار دوست دارم دور از عالم سیاست زندگی کنم. اما از سیاست گریزی نیست. اگر من از او چشم بپوشم او از من چشم نمی‎پوشد. می‎توانم به خودم تلقین کنم نیست، ولی هست و استفاده‎اش را از من -ولو از سکوت و انزوایم- می‎کند. سوارم می‎شود. فریبم می‎دهد و بازیم. و همان عرفان و فلسفه و هنر ذاتاً دوست‎ندارند پیروانشان، مهره‎ها و بازی‎خورده‎ها و مرکب‎های سیاست و سیاست‎سواران باشند. عارشان می‎آیند. هرچند بیشتر اهالی این اقالیم از این حقیقت غافل‎اند.

هر فرد باید اجتماعی و سیاسی هم باشد. اگر «هم»ش را حذف کنیم می‎رسیم به سیاست‎زدگی و رسانه‎زدگی. اما اگر «هم» حذف نشود، مختصّات کامل انسانی رسم شده است. تأکید میکنم هر «فرد» باید اجتماعی و سیاسی باشد. وگرنه دیگر فرد نیست، عضو ناچیزی از تبعۀ اجتماع است.

در وبلاگ قبلی‎ام و در گفتگو با دوستان همیشه می‎گفتم که ما باید نامزدهای مجلس را جدا جدا بشناسیم. باید در طی سال در جریان اتفاقات سیاسی باشیم و میزان و چگونگی فعالیت افراد (چه نمایندگان مجلس، چه دیگران) را رصد کنیم تا وقت انتخابات هولهولکی و عوامانه رأی ندهیم. یک تذکر: این سایت مجلس‎گرافی شروع خوبی برای نظارت مردم بر مجلس، شناخت نمایندگان و دموکراسی واقعی است. ولی فقط شروع است و سخنش دقیق نیست. دقیق نیست نه یعنی دروغ است. یعنی آمارها همه کمی هستند و کیفی نیستند، ظاهری‎اند و محتوایی نیستند. لذا حجیت‎آور نیستند. چه‎بسا یکی بیشترین حضور را در صحن علنی یا بیشترین نطق را داشته باشد، اما نطق و حضوری برای جنجال و فحاشی و کتک‎کاری و خودنمایی. چه بسا کسی حضورش زیاد نباشد اما موثر باشد. نطقش کم باشد ولی فکرشده باشد. این‎ها ملاک نیست. نفس این سایت به عنوان گردآورندۀ داده‎ها خام خوب است، اما به این راحتی منتج به تحلیل درست نمی‎شود. (هنگام نگارش متن حواسم به سایت مجلس‎نما نبود. آن سایت اگر با اقبال نمایندگان مواجه می‎شد سایت خوبی می‎شد.)

از حرف اصلی دور نشویم: پس تا اینجای کار  دوست ندارم به لیست رأی بدهم. اما دوست‎داشتن و دوست‎نداشتن برای این دنیا نیست، برای اتوپیاهای متکثر و متوهم ماست. قبل از اینکه ببینم چه را می‎خواهم باید ببینم چه را می‎توانم. اگر بگویم خواستن تنها کافی‎است خودم را فریب‎داده‎ام. چون دنیا دنیای محدودیت‎هاست. در بیتی از شعر عاشقانه‎ای نوشته بودم:

هرچند «خواستن» به «توانستن»ش نبرد
ای خوش‎به‎حال آن‎که تو را خواستگار بود

اما در عالم سیاست این خوش‎حالی و خواستگاری معنا ندارد. این خوش‎حالی ممکن است به خوش‎خیالی و خام‎خیالی انجامد. چنانچه بسیار انجامیده و بسیار شاعر و عاشق و آدم باصفا در عالم سیاست از پیکری حقیر، بتی عظیم تراشیده‎اند که سرانجام بر سر خودشان هم فروشکسته. شکست در عشق، دست‎کم خوش‎نامی، دل‎خوشی و اجر اُخروی دارد! اما در سیاست از این سه کالای نسیه هم خبری نیست!

تحریر دوم: آیا باید به یک لیست رأی داد؟

نزدیک‎ترین راه به فردیت‎گرایی انتخاب آزادانۀ گزینه‎ها از لیست‎ها و افراد مستقل است. چیزی که دل آدم را آرام می‎کند، اما همین روش خوش‎سیما سرانجامش به تشتّت می‎رسد و باعث می‎شود هیچکدامشان رأی نیاورند. چنانچه طرفداران خط امام خمینی در سال‎های اخیر از همین امر غفلت کرده و ضربه‎ها خوردند. فرض کنیم ملاک برگزیده شدن دو رأی باشد. من طرفدار الف، دوستم طرفدار ب. وقتی الف و ب وارد مجلس می‎شوند که من و دوستم توافق کنیم به کاندیداهای یکدیگر هم رأی بدهیم. در غیر اینصورت هیچکدامشان رأی نمی‎آورند، چون فقط یک رأی دارند. این همان عقل سیاسی است. بدیهی است. و تلخ است. باید لیست را محترم شمرد. اما سخت است. سخت و تلخ و نادل‎خواه. به همین خاطر اصول‎گرایان چندبار شکست خوردند. تاب و تحمل تلخی را نداشتند. شیرینی پیروزی مزه کرده بود. لذا گروهی بر جدایی پافشاری و پایداری کردند. بزرگی مثل آیت‎الله مهدوی‎کنی (که وقتی رفت چشمی نبود که برایش گریان نبود) سعی کرد این را بهشان یاد بدهد. در چند انتخابات پیاپی نفهمیدند و اصول‎گرایی شکست خورد یا کمتر از آنچه انتظار می‎رفت پیروز شد. همان مدعی‎ها، همان دوآتشه‎ها و اتفاقاً نورسیده‎ها آیت‎الله مهدوی را نفهمیدند و حرفش را ارزشی قائل نشدند. فکر می‎کردند خدا وعده داده این‎ها در هر شرایطی رأی می‎آورند. فکر کردند خدا آیت‎الله مهدوی را در گمراهی گذاشته و این ماجراجویان را برگزیده! چوبش را خوردند و حالا تاحدی فهمیدند. (البته شک دارم فهمیده باشند، شاید فقط از منزوی‎شدن ترسیدند که تاحدودی رعایت می‎کنند.)

پس تا اینجای کار، من در دل طرفدار رأی‎دادن به افراد هستم و در عقل مجبور به رأی‎دادن به لیست. از لحاظ شرعی هم می‎دانم امتیاز لیست بیشتر است، بنا به حجیت کسانی که لیست را تهیه کرده‎اند و برای ما قابل اعتماد و مشروعیت‎اند و آن‎ها را صادق و متخصص و خیرخواه مردم می‎دانیم.

باری این به این معنا نیست که به لیست‎های مطرح متدینین انتقاد ندارم.

انتقاد به لیست جامعتین

قطعاً این دو لیست بهترین لیست‎های خبرگان هستند و از دیرباز مورد اعتماد و اطمینان جامعۀ انقلابی‎ها. تعجب و انتقاد اصلی‎ام به این لیست این است که چرا نام آیت‎الله محی‎الدین حائری شیرازی در آن قرار نگرفت. مردی که فکر نو، سخن حکیمانه و در کل ارزش وجودی‎اش برای انقلاب واسلام و اخلاق و فرهنگ جامعه، خیلی خیلی بیشتر از خیلی از حضرات این دو لیست و لیست‎های دیگر است. آیت‎الله حائری گفته بود اگر در لیست جامعه مدرسین یا جامعه روحانیت نباشند، از حضور در انتخابات انصراف می‎دهند و قصد ندارند با استخوان‎داران انقلاب و اسلام رقابت کنند، که چنین هم شد. این به نظرم کم‎لطفی حضرات و بزرگ‎ترین انتقادی است که به این لیست‎ها وارد است.

همین اشتباه‎های کوچک باعث می‎شود اعتماد فرهیختگان لطمه ببیند و ناگهان یک نفر مثل من هنگام رأی‎دادن برای دو سه نفر (که به نظرم خیلی هم وزنه‎ای برای اسلام نیستند) دستش بلغزد و مثلا دو نفر مستقل (مثل آقای اختری) یا حتی دو نفر از لیست آقای هاشمی (مثل آقای تسخیری) را در برگه بنویسم.

انتقاد به لیست ائتلاف اصول‎گرایان

این لیست هم قطعاً تنها لیست قابل اعتماد برای هواداران اصول انقلاب است، ولی بی‎اشکال نیست. هم اشکالات مبنایی دارد، هم جزئی. اول جزئی‎ها را می‎گویم: ظاهرا برای رسیدن به ائتلاف، چاره‎ای جز اتحاد با اهل تفرقه نبوده. انکار می‎کنند عزیزان، ولی درمواردی رد «سهم‎خواهی» مشخص است. مثل لیست اصلاح‎طلبان و طرفداران دولت. شاید هم دارم زود قضاوت می‎کنم. اما ظاهر امر این است که جدا از کسانی که شاید من خیلی نپسندمشان، بعضی اسامی اصلا ناشناس‎اند. ناشناسی عیب نیست، اگر رزومه‎ای علمی، فرهنگی یا مدیریتی قابل دفاع پشتش باشد (مثل آقای حجت الله عبدالملکی). ولی بعضی‎ها حتی فاقد این رزومه هستند. می‎بینی مهم‎ترین رزومۀ فلانی مداح بودن یا بهمانی مشاور محسن رضایی بودن است. خب این به ذهن متبادر می‎کند که فلانی سهم رضایی است و لابد بعضی دیگر هم سهم افراد و احزاب دیگری هستند. شاید هم باز دارم تند می‎روم، اما دست‎کم می‎شد این ائتلاف سایت مخصوص به خود را داشته باشد و آنجا از افراد لیستش (با ارائۀ رزومۀ کامل و درست) دفاع کند.

مسئلۀ مهمتر این است که در کنار حضور بعضی اسم‎های ضعیف (که شاید ضرورت ائتلاف بوده و از این حیث اشکالی به ایشان وارد نیست) بعضی از شخصیت‎های قوی در این لیست حضور ندارند، که جای تأسف دارد. به‎ویژه منظورم افرادی مثل دکتر محمد خوش‎چهره و دکتر حسن سبحانی است، دو اقتصاددان که نزد مردم هم سابقۀ خوبی دارند. (حتی شاید حسین شیخ الاسلام) این مشکل هم باز ممکن است مرا به همان دست‎لرزۀ سابق بیاندازد! (البته کاش سه بزرگوار نام‎برده عضو لیست مطهری نبودند. و البته احتمالاً مطهری سعی کرده هرکس عضو لیستی نیست را برای پر کردن لیست خود یک‎جا جمع کند.)

انتقاد مبنایی‎تر، عدم طراوت و تازگی لیست‎هاست که مختص این لیست هم نیست.منظورم این نیست که چهره‎های جوان گمنام و سهمیه‎ای بیشتر به لیست‎ها تزریق می‎شدند، منظورم ورود چهره‎های آشنای متخصص و غیر سیاسی از دیگر عرصه‎ها به عالم سیاست است. دیگر عرصه‎ها به جز ورزش! از عالم علم و فرهنگ و جامعه و هنر و مذهب.


باری، ویژگی مثبت هردو لیست اصول‎گرایان (چه خبرگان و چه مجلس شورا) این است که از چهره‎های خیلی تندرو تقریبا خالی‎ست. انشاالله خدا برای کسی نیاورد، ولی خوشحالم که آقای رسایی تأیید صلاحیت نشدند. خوشحالم آقای کوچک‎زاده با وجود تأیید صلاحیت (پس از شکایت و بازنگری در رد صلاحیت‎شان) در این لیست حضور ندارند؛ حتی خوشحالم آقای سید احمد خاتمی در تهران کاندیدای خبرگان نشدند. مخصوصاً با بیانات اخیرشان درمورد لیست انگلیسی. واقعا آدم نباید به خاطر بعضی مصالح، به فهم خودش خیانت کند. آقای حائری در لیست جامعتین تهران قرار نگرفت، اما آقای خاتمی در لیست جامعتین در کرمان حضور دارد. آدم عاقل می‎رود بیانیۀ انصراف کوتاه آقای حائری را می‎خواند، سخنان تبلیغی اخیر آقای خاتمی را هم می‎خواند و با هم مقایسه می‎کند (در ادبیات، در اخلاق، در منطق، در فروتنی، در توجه به مصلحت اسلام). این دو جا دو خط از هم جدا می‎شوند. اولی باطن انقلاب اسلامی است و دومی ظاهر جمهوری اسلامی. بگذریم...

غرض این بود که این دو لیست لیست‎های خوبی هستند در مجموع و افرادخوب بسیاری دارند. عقل می‎گوید فقط باید به لیست رأی داد و تلخی‎اش را هم باید تحمل کرد، وگرنه اتفاق بدتر می‎افتد، مثلا من می‎خواهم از این در یک آدم خوب ولی نابخرد وارد مجلس نشود، در نتیجه به خاطر شکستن لیست، از آن در یک آدمِ بدِ زرنگ وارد مجلس می‎شود، آن‎موقع می‎فهمم و می‎گویم که مرحمت فرموده ما را مس کنید. کاش به لیست رأی داده بودم که همان خوب نابخرد بهتر از این بد زرنگ است.

باری، افراد لیست‎ها را برای خودم به سه دسته تقسیم می‎کنم. توصیه می‎کنم شما هم چنین کنید:

1. آن‎هایی که خوب می‎شناسمشان و قبولشان دارم (و اگر در لیست نبودند هم بهشان رأی می‎دادم)

2. آن‎های که خوب نمی‎شناسمشان ولی از ظواهر برنمی‎آید گزینه‎های بدی باشند واقعا.

3. آن‎هایی که مطمئنم ناکارآمد هستند و به صرف مصالح وارد لیست شده‎اند و حضورشان به ضرر مجلس شورا است.

یک راه این است که به همۀ لیست رأی بدهم (با فرض حسن نیت به سران اصول‎گرایی و جامعتین) چنانچه آیت‎الله موحدی کرمانی و آقایان حدادعادل و توکلی و دیگر پیرمردهایی هم که تا حد زیادی قبولشان دارم چنین چیزی را از ما خواسته‎اند. چنانچه مرحوم مهدوی کنی هم چنین می‎خواست. این کار نزد خدا حجیت دارد. چنانچه رهبری هم دوسال پیش گفتند بعضی را نمی‎شناختم ولی به لیست اعتماد کردم. مخصوصاً اگر خیلی اهل مسائل سیاسی و اجتماعی نباشم می‎توانم به همۀ لیست اعتماد کنم. اما اگر تاحدودی با مسائل سیاسی کشورم آشنا باشم و از پیشینۀ افراد و موضوعات با دقت خبر داشته باشم، اینجا حتی سیرۀ رهبری هم حجیت نمی‎آورد به گروه سوم رای بدهم، بلکه از آن سخن و از اعتمادی که به تهیه‎کنندگان لیست دارم فقط می‎توانم گروه دوم را برای رأی‎دادن به گروه نخست بیافزایم. این گروه دوم در حقیقت دستاورد اصلی لیست‎هاست. رأی به گروه سوم حجّیت شرعی ندارد. بهتر است جایگزین شوند با مستقلانی که البته احتمال رأی‎آوری‎شان کم نباشد. اما این حذف و اصلاح‎ها باید اندک و موردی باشد، نباید برای رفع تلخیِ ائتلاف، کاری کرد که لیست شکسته شود و از آن طرف آدم‎های حسین فریدون و دولتی‎ها و مورد تأییدان انگلیس و عشّاق آمریکا به مجلس بیایند. چیزی که در تهران خطرش جدی است.

  • حسن صنوبری