دیروز سالروز درگذشت نابغۀ ادبیات و بزرگترین شاعر معاصر -به گمان بنده- زندهیاد استاد اخوان ثالث بود؛ از طرفی پنج روز بیش نمیگذرد از درگذشت استاد حکیمی؛
به این بهانه :
گویا اولینبار به واسطۀ استاد محمدرضا شفیعیکدکنی در دهه سی هم را میبینند، این دو به ظاهر متضاد یکدیگر: یکی مجتهدِ مسلمانِ شریعتمدارِ مرزبانِ شیعه، دیگری زندیقِ مزدشتیِ هواخواهِ ایران. اما هردو خراسانی، هردو شیدا و قلندر، هردو دانشمند و قلمدار و زبانآور، هر دو مغضوبِ پهلوی، هردو خصمِ غرب و ایسمهایش، هردو گریزان از فلسفه، یکی به شرع یکی به شعر، و هر دو دلبستۀ یک آرمان ولو با دو زبان: عدالت در جهان محمد رضا حکیمی، داد در جهان مهدی اخوان ثالث.
و البته که حکیمیِ فقیه، در نهانِ خود شاعری شوریده بود که بهجز دفتر شعرهایش، متنبیخواندهشدنش توسط ادیب نیشابوری شاهد این ماجرا است؛ و اخوانِ زندیق، موحدی راستین، که جز توحیدیههایش، سرودههایش در مدح امیرالمومنین و حضرت رضا گواه این نکته.
من از جزئیات روابط ایشان و میزان صمیمیتشان خبر ندارم، اما با عینک «تلک آثارنا تدل علینا» از آثار اخوانِ بزرگ برمیآید او به دوست جوانترش بسیار احترام میگذاشته و چهبسا در اموری تحت تأثیرش بوده.
اولینبار که اسم حکیمی را در آثار اخوان میخوانیم در ارغنون (نخستین کتاب اخوان، دهه۳۰) است که میبینیم شعری به او تقدیم شده با این عبارت:
«به سربدار ایام ما، شاعر پرشور پاکدل؛ محمدرضا حکیمی خراسانی»
شعر با این مطلع است: «دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند» که محتوایی دادخواهانه دارد و در وزنی عربی (طویل) و نامانوس (برای گوش فارسی) سروده شده، همان وزن که وزن مناجات منظوم حضرت امیر هم هست.
دومینبار مربوط به شعری است که اخوان برای یادنامۀ علامه امینی سروده : «اگر صیاد را باشد به صیدی و به دامی خوش» در کتابی که به کوشش حکیمی و مرحوم سید جعفر شهیدی جمع شده؛ اخوان در پینوشت آن شعر دربارۀ یکی از مصرعهایی که داخل گیومه آمده توضیح میدهد:
«مصرع «کز ایشان یافت ارکان حقیقت انتظامی خوش» سرودۀ همشهری فاضل و سخنور پاکدل و مسلمان بیبدیل و نجیب محمدرضا حکیمی است. من مصرع اول «ابرمردان گنداومند و سالاران چون و چوند» را سروده و ناتمام گذاشته بودم و قصیده را همانطور از آبادان برای آن ارجمند به تهران فرستادم به خواست ایشان برای چاپ در یادنامه. و بعد در نامهای ایشان خواستند که بیت را تمام کنم و من از خود ایشان خواستم و به اختیار خود ایشان گذاشتم که لطف کردند و مصرع دوم را سرودند...»
حالا اینکه یک آدمی در حد و اندازۀ اخوان اجازه بدهد کسی دیگر شعرش را کامل کند خودش قابل تامل است که چه چیزی در او دیده... این شعر برای شهریور ۱۳۵۲ است.
.
سومینبار مربوط به ابتدای انقلاب است. در پینوشت همان شعر معروف که اخوان میخواهد سفارش شغل برای حسین منزوی را به رفیق قدیمیاش «آیتالله خامنهای» کند که آن زمان تازه امام جمعه تهران شده –یعنی تاریخ شعر باید بین سال ۵۸ تا ۶۰ باشد- با این مطلع: «امام جمعۀ تهران، جناب خامنهای | کسی که این ورق آرد حسین منزوی است» اخوان در بخشی از پینوشت شعر در کتاب «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» مینویسد:
«ضمنا با همشهری فاضل آقای محمدرضا حکیمی هم در این خصوص مشورتی کردم، قطعه را تلفنی برای ایشان خواندم و ایشان پیشنهاد کردند در بیت: «جناب حجتالاسلام دنیویگفتار | بههوش باش در این کار اجر اخروی است»، «دنیوی» را عوض و هردو را «اخروی» کنم، که ابتدا پذیرفتم، ولی بعد چون دیدم مقابله یا تقابل این دو کلمه در بیت بههم میخورد از به کاربستن پیشنهاد ایشان صرف نظر کردم. حالا یادم نیست در نسخهای که به منزوی املا کردم چهطوری بوده...».
«دنیویگفتار» در آن بیت هم میتواند به معنای کسی که در نمازجمعه درباره مسائل روز دنیا برای مردم صحبت میکند باشد، هم به معنای کسی که سخنانش دعوت به دنیاگرایی است، جالب است که حکیمی برای پرهیز از تبادر معنای منفی دوم نسبت به رهبری، چنان پیشنهادی میدهد و جالبتر که اخوان سرآخر میبیند حفظ زیبایی شعر برایش بر خطر سوتفاهم مرجح است!
چهارمین بار در مقدمۀ تکملۀ مقالۀ خواندنی اخوان با عنوان «آیات موزونافتادۀ قرآن کریم» است که برای درج در همان یادنامه علامه امینی در دهه پنجاه نوشته شده و اخوان این تکلمه را در دهه شصت بر آن میافزاید. در اینجا هم از مولف این کتاب با عبارت «همشهری فاضل آقای محمدرضا حکیمی» یاد میکند.
یادم میآید از اخوان جز آن شعر که نقل کردم هم شعر برای علامه امینی خواندهام، بعید به نظر میرسد این ارادتِ اخوان با آن عقاید و حالات به علامه امینی که در چند شعر و مقاله هم بروز پیدا کرده، بهخودیخود و بی تاثیرپذیری از حکیمی و امثال حکیمی به وجود آمده باشد.
این چهار مورد که نوشته شد، از جمله اموری است که هم در خاطرم مانده هم برایشان سند مکتوب وجود دارد. در آثار مکتوب گمان میکنم جز اینها هم مواردی باشد که چون شعرهای اخوان هم بسیارند هم فاقد فهرست اعلام، یافتن همه موارد آسان نیست؛ و البته موارد دیگری هم شفاهی شنیدهام که هم در منبعشان شک دارم هم در جزئیات، از جمله به گمانم از جناب زهیر توکلی یا بزرگوار دیگری شنیده بودم که زندهیاد اخوان به پیشنهاد مرحوم حکیمی تلاش داشتند تا عباراتی از مناجات خمسه عشره را به شعر نیمایی در آوردند یا ترجمه منظوم کنند، حال اینکه آن تلاشها به کجا رسید خدا عالم است (و این موضوع چندان بعید به نظر نمیرسد چون از اخوان ترجمه منظوم فرمایش امیرمومنان و آیات قرآن در دست است).
و نیز در بعضی آثار دیگر استاد اخوان بدون نقل نام، اگر نگوییم تاثیرپذیری، نوعی همسخنی با اندیشههای استاد حکیمی و استادانش را میبینیم، از جمله در قصیدۀ ضدفلسفۀ «ای درختِ معرفت» که به دکتر «عبدالحسین زرینکوب» تقدیم شده، خاصه با آن پینوشت تندش علیه افلاطون.
امید که خداوندِ مهربان این میراثگذاران بزرگ و هویتبخشانِ کمنظیر تمدن ایران و اسلام را در فردوس برین، قرین یکدیگر قرار دهد و ما را در قدردانی و پاسبانی از حاصل آنهمه زحمت و رنج بیانتهای ایشان آگاه و کوشا بدارد.
نوشتههای مرتبط: