یک شعر برای «شعر اعتراض»
۴۱سال پیش الله اکبر گفتیم و شاه را سرنگون کردیم و خیالمان راحت شد. اما دوتا شاه دیگر باقی مانده بود. یکی همان به قول فیدل کاسترو در سفرش به ایران: «شاه بزرگتر» یعنی آمریکا و دیگری به قول بنده «شاههای کوچکتر» در داخل ساختارهای خود جمهوری اسلامی. آنانکه پیش از سال ۵۷ شاید رعیت بودند اما پس از انقلاب با حضور در بعضی موقعیتها و مدیریتها خوی شاهی و عقدهٔ پادشاهی خویش را آشکار کردند. مجالدادن به این جماعت مایهٔ تحریف انقلاب و انتقاد حقطلبانه و اعتراض عدالتطلبانه در برابرشان علیرغم سرکوبها وظیفهٔ انقلاب است. بیمبارزه با این «خوی شاهمنشی» انقلاب خمینی ناتمام خواهد بود. هرگاه خواستید این شاههای کوچکتر را بشناسید ببینید در برابر انتقاد و اعتراض چه واکنشی دارند:
به اعتراض بگویید بیزبان باشد
به مقتضای شئوناتِ ظالمان باشد
رها ز مخمصهٔ «عدل» و گیرودار «اصول»
جدا ز مهلکهٔ «رنج» و «امتحان» باشد
به اعتراض بگویید لب فروبندد
وگرنه منتظر جام شوکران باشد
برون مباد بیفتد،
همین،
و الّا خب
اجازه هست فقط داخل دهان باشد
اجازه هست نمادین، اجازه هست دروغ
اجازه هست که بازار این و آن باشد
برای آنکه به دنبال موقعیتهاست
اجازه هست که یکجور نردبان باشد
به بادهای بدون هدف لگام دهد
به هر طرف که دمیدند، بادبان باشد
اجازه نیست ولی بیتعارف و بیباک
مدافع حرم عدل و آرمان باشد
اجازه نیست برای کبوتر زخمی
فرا ز دسترس گرگ، آشیان باشد
خلاف مصلحت دزدهای محترم است
که اعتراض در این شهر پاسبان باشد
صلاح نیست که مانند ذوالفقار علی
زبان دادگر خلق بیزبان باشد
درست نیست که مانند خطبههای علی
به گوشهای گران، سیلی گران باشد
به اعتراض بگویید کارمندی تو!
و کارمند ضروریست کاردان باشد
به فکر قسط عقب مانده و نبودن شغل
به فکر همسر و فرزند و خانمان باشد
به فکر کسر حقوق و به فکر قطع حقوق
نه حقشناس که باید حقوقدان باشد
به اعتراض بگویید خربزه آب است
به اعتراض بگویید فکر نان باشد
چقدر خوب، به دربان و کارمند اما
چقدر زشت، به مسئول سازمان باشد
گر اعتراض علیه خدای باشد به
از این که باز علیه خدایگان باشد
به اعتراض بگویید ما چه فرمودیم
از این به بعد فقط تابع همان باشد