در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر اعتراض» ثبت شده است

۱۷
اسفند

اگر که مظهر عدل است، ناصرالدین شاه
یقین امیرکبیر است: مردکی گمراه

کجاست سنجهٔ انصاف تا که بشناسیم
به یاری محک آن رجال از اشباه؟

عدالت از خود ما می‌شود شروع رفیق
که می‌کشیم یدک آرمان حزب‌الله

ولی قبیله‌گراییم و فکرِ سودوزیان
ولی رفیق‌نوازیم و گیجِ دولت‌وجاه

اگر که ظلمِ رفیق است: چشم می‌بندم
وگر که از دگران: می‌شوم عدالت‌خواه!

به این زبیرمآبی و طلحه‌آهنگی
به عدل کی برسد کشور رسول الله؟

تویی که لنگ‌زنان طعنه می‌زنی به جهان
به پای پر تاول طی نمی‌شود این راه

بیا و سوزن اول به تاول خود زن
ببین که راه چه مقدار می‌شود کوتاه

شما که محکمه بردید حاکمان را هم
شما که هجمه نمودید بر قشون و سپاه

شما که شعر شما گوش خلق را کر‌ کرد
شما که شعر شما پر شده‌ست در افواه

صدای وجدان را هم هنوز می‌شنوید؟
دمی به دوروبر خویش می‌کنید نگاه؟

کجا دروغ حلال و کجا ستم حق است؟
و در کدام طریق است، اعتراض گناه؟

و در کدام شریعت جناب ظالم را
شود به اسم عدالت بیاورند گواه؟

دریغ، فاصلهٔ دعوی از عمل بیش است
هزار مرتبه از دوری زمین تا ماه


***
اگر که مدعیان اهل راستی بودند
علی شکایت دل را نمی‌سپرد به چاه

 


پیشخوان: روزی‌روزگاری قلدری کوچه‌خلوتی گیرآورده بود، عربده می‌زد سر خلق الله و راحت بهشان ستم می‌کرد؛ تا اینکه شاعری محترم و شهره به تقوا آمد وسط معرکه ایستاد؛ بر سکویی بلند.

بنا به‌ ظواهر و سوابق همه توقع داشتند شاعر داد مظلومان را از ظالم بخواهد، اما آن جناب در کمال شگفتی طرف ظالم را گرفت، ظلم را توجیه کرد و به تعقیب و توبیخ جماعت مظلوم پرداخت! به قول سعدی سگ را گشاد و سنگ را بست!

همان وقت‌ها بود که جناب شاعر از من خواست ماجرا را روایت کنم. موبه‌مو همه را گفتمش، با استدلال‌ها و استنادهایی که نمی‌شد انکارشود. آنگاه ایشان بر منبر شد و فیلسوفانه سخن از نسبیت عدل و ظلم راند! از اینکه در حقیقت خوب و بدی وجود ندارد، بلکه اگر نزاعی دیدید همین خوب‌هایند که با بدی هم درگیر شدند! شگفت‌زده گفتم بزرگوار! فکرمی‌کردم آمدید داد مظلوم بستانید و در دهن ظالم بزنید؛ گفت اتفاقا آمده‌ام بگویم:
«مراقب باشید امتحان بزرگ شما این است که باید از مظلومیتتان بگذرید! به خاطر خدا!»
اینجا بود که بابی تازه از معنای قربه الی الله بر این فقیر گشوده شد!

الغرض، خبر تازه اینکه شنیدم همین جناب شاعر اخیرا شعری سروده‌اند در ستایش عدالت و عادلان!

بله دفاع از ظلم عیبی ندارد، ستایش عدل هم، ولی جمع‌شان عیب دارد جان برادر! حد نگه دارید و حیای دیگران را به حمق‌شان تفسیر نکنید!

البته ما فعلا بر سر همان مراقبه‌ایم، اما دیدم بد نیست به همین مناسبت یکی دیگر از شعرهای آن ایامم را اینجا بنویسم.

 

  • حسن صنوبری
۲۲
بهمن


۴۱سال پیش الله اکبر گفتیم و شاه را سرنگون کردیم و خیال‌مان راحت شد. اما دوتا شاه دیگر باقی مانده بود. یکی همان به قول فیدل کاسترو در سفرش به ایران: «شاه بزرگ‌تر» یعنی آمریکا و دیگری به قول بنده «شاه‌های کوچک‌تر» در داخل ساختارهای خود جمهوری اسلامی. آنانکه پیش از سال ۵۷ شاید رعیت بودند اما پس از انقلاب با حضور در بعضی موقعیت‌ها و مدیریت‌ها خوی شاهی و عقدهٔ پادشاهی خویش را آشکار کردند. مجال‌دادن به این جماعت مایهٔ تحریف انقلاب و انتقاد حق‌طلبانه و اعتراض عدالت‌طلبانه در برابرشان علی‌رغم سرکوب‌ها وظیفهٔ انقلاب است. بی‌مبارزه با این «خوی شاهمنشی» انقلاب خمینی ناتمام خواهد بود. هرگاه خواستید این شاه‌های کوچکتر را بشناسید ببینید در برابر انتقاد و اعتراض چه واکنشی دارند:

به اعتراض بگویید بی‌زبان باشد
به مقتضای شئوناتِ ظالمان باشد

رها ز مخمصهٔ «عدل» و گیرودار «اصول»
جدا ز مهلکهٔ «رنج» و «امتحان» باشد

به اعتراض بگویید لب فروبندد
وگرنه منتظر جام شوکران باشد

برون مباد بیفتد،
                          همین،
                                    و الّا خب
اجازه هست فقط داخل دهان باشد

اجازه هست نمادین، اجازه هست دروغ
اجازه هست که بازار این و آن باشد

برای آنکه به دنبال موقعیت‌هاست
اجازه هست که یک‌جور نردبان باشد

به بادهای بدون هدف لگام دهد
به هر طرف که دمیدند، بادبان باشد

اجازه نیست ولی بی‌تعارف و بی‌باک
مدافع حرم عدل و آرمان باشد

اجازه نیست برای کبوتر زخمی
فرا ز دسترس گرگ، آشیان باشد

خلاف مصلحت دزدهای محترم است
که اعتراض در این شهر پاسبان باشد

صلاح نیست که مانند ذوالفقار علی
زبان دادگر خلق بی‌زبان باشد

درست نیست که مانند خطبه‌های علی
به گوش‌های گران، سیلی گران باشد

به اعتراض بگویید کارمندی تو!
و کارمند ضروری‌ست کاردان باشد

به فکر قسط عقب مانده و نبودن شغل
به فکر همسر و فرزند و خانمان باشد

به فکر کسر حقوق و به فکر قطع حقوق
نه حق‌شناس که باید حقوق‌دان باشد

به اعتراض بگویید خربزه آب است
به اعتراض بگویید فکر نان باشد

چقدر خوب، به دربان و کارمند اما
چقدر زشت، به مسئول سازمان باشد

گر اعتراض علیه خدای باشد به
از این که باز علیه خدایگان باشد


به اعتراض بگویید ما چه فرمودیم
از این به بعد فقط تابع همان باشد

  • حسن صنوبری