حقیقتِ عظیمِ غزه و مدیریت فرهنگ و رسانه در ایران
نه من ز بیعملی در جهام ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بیعمل است
ما سِر شدیم، بیتفاوت و بیحس شدیم،
و در این بیحسی به جز خودمان و سبک زندگیمان، مسئولان رسانه و فرهنگ هم بسیار مقصرند.
در طی این سی و چند روز، حدود پنج هزار کودک کشته شدند.
چندروز پیش آمار کشتهشدگان غزه، یازدههزارنفر را هم رد کرد
چه اتفاقی برای ما افتاده؟
واکنش ما به قتل یازدههزار انسان از واکنشمان به قتل پنجاه نفر بیشتر نیست.
واکنشمان به قتل پنج هزار کودک از واکنشمان به قتل پانزده کودک بیشتر نیست.
واکنشمان به تداوم قطعی جنایت هم از واکنشمان به جنایتی که یکبار در گذشته انجام شده بیشتر نیست.
در طول تاریخ بزرگترین جانیان و آدمکشان و کشورگشایان عموما مردان را میکشتند، آنهم مردان سالم و جوان و برومند جنگی. در جنایات اسرائیل کشتهشدگان اصلی کودکان و زنان و سالخوردگانِ غیرنظامیاند. این میزان توحش و درندگی و پستی در هیچ حیوانی نیست. هیچ گرگی نمیتواند مثل اسرائیل جنایت کند و –جسارتا- هیچ گوسفندی مثل بشر نظارهگر امروز نمیتواند بیتفاوت باشد. به نوعی میشود گفت ما جزو بیغیرتترین و ناانسانترین انسانهای طول تاریخ هستیم. چون در هیچ دورهای انسانها اینقدر آگاهی و علم و دسترسی به اخبار نداشتند، یعنی امکاناتی که برایشان مسئولیت بیاورد، با اینحال همگی -یا اکثریت- در برابر نسلکشی و کودککشی، منفعل و ساکت و بیتفاوت و بیحسیم. یا هیچ کاری نمیکنیم، یا کار موثری نمیکنیم.
مای بشر را رها کنیم، برای مای مسلمان و مای ایرانی چه اتفاقی افتاده؟
در عموم کشورها تصمیمگیران و مدیرانِ سیاسی و نظامی و امنیتی با خباثت و رذالت و منفعتطلبیشان مانع فهم و کنشمندی ملتهایشان شدهاند و در سرزمین ما مدیران و تصمیمگیرانِ فرهنگی با جهالت و بیسوادی و بیتخصصیشان دارند از ما انگیزهزدایی و کنشزدایی میکنند. دارند پوستمان را کلفت میکنند که اصلا نزدیکی حرارت شعله را حس نکنیم.
در عربستان بنسلمانِ کودککش، در آذربایجان الهامِ ماقبلِ انسان، در آلمان هیتلرهای جدید، در انگلیس شاهنشاهی خونریز، در فرانسه تخم و ترکههای استعمارگران جنایتکار الجزایر، همه متحد آشکار اسرائیل و نوکر آمریکا هستند و آگاهانه با ارادۀ مردم خود میستیزند.
اما در ایران مدیریت مدعی و نابلد و جوانِ فرهنگ، ناخواسته، شاید از روی جهل و شاید از روی بیمسئولیتی دارد ما را سِر میکند، با انبوه تولیدات و شعارها و رویدادها و برنامههای احمقانه و ناکارآمد و مصنوعی و ویترینی...
این مدیریت فرهنگی که از هزاروچهارصد سال مدیریت فرهنگ اهل بیت علیهم السلام چیزی نمیفهمد و وقت عید غدیر میگوید هیئتها و جشنها و شادیهای کوچک محلی و خانگی را تعطیل کن و به جایش با شمارهگیری یک کد دستوری همان مبلغ را در جشن بزرگ غدیر پایتخت سرمایهگذاری کن، این مدیریت فرهنگی که بعد از هزاروچهارصدسال سوگ عاشقانه و ریاگریزانۀ شیعه سال گذشته آمد جشنواره شعر نوحه برگزار کرد و فضای مسموم و شرمآور و پولزده و شهرتزده و رقابتزدۀ دیگر هنرها را برای هنر پاک و مقدس حسینی مقدمهسازی کرد؛ مدیریت فرهنگیای که فکر میکند در مقابل سلبریتیهای بیسواد و بیتخصص سینما و فوتبال که درمورد همه چیز نظرات احمقانه میدهند، باید تعدادی سلبریتی بیسواد و بیتخصص هیئتی علم کند که درمورد همه چیز نظرات احمقانه دیگری بدهند، مدیریت فرهنگیای که فکر میکند دربرابر تلنتشوی غربی باید تلنتشوی هیئتی بسازد، در برابر دیزنیلند غربی باید دیزنیلند ایرانی اسلامی بسازد، به جای استندآپ عمومی باید استندآپ حزباللهی و سازمانی راه بیاندازد، به جای استاد دانشگاه متخصص باید استاد دانشگاه رانتی وارد کند، و بسیار فضاحت فرهنگیِ نمایشی دیگر که خودتان میدانید و از حوصلۀ این متن خارج است؛
طبیعتا این مدیریت فرهنگی در ماجرای غزه فکر جذابتری به ذهنش نمیرسد، نه تنها یک رویداد باشکوه و حماسی و قدرتمند در ایران برگزار نشد، نه تنها یک ترانۀ زیبا یا یک برنامۀ تاثیرگذار به گوش و چشم کسی نرسید در این مدت، بلکه انرژیهای موجود هم با مدیریتِ بدون مدیریت حضرات پراکنده و بیتاثیر شد. این مدیریت فرهنگی، برای آنهمه اجتماع و راهپیمایی و آنهمه شور و انگیزۀ مردم هیچ خلاقیتی نداشت که دستکم فردی که میان جمعیت میآید با انرژی بیشتر و حرف تازهتر و حس زیباتری به خانه برگردد؛ دستکم پرچمهای یکدست و باشکوه ببیند یا نغمههای خاص و اثرگذار بشنود؛ از جمله ۱۳آبان امسال که ۱۳آبان مهمی بود، بعد از سخنرانی رئیس مجلس، وقتی همه منتظر یک کنش عاطفی جدی بودند، از تریبون اصلی برنامه چند آهنگ «رپ» بسیار زرد و ضعیف پخش شد. مخاطب حس میکرد لانۀ جاسوسی یکبار دیگر از سوی ساکنان پیشینش فتح شده! مخصوصا پدرها و مادرهای شهید و سالخوردی که قاب فرزند به دست، با بهت به جایگاه خیره شده بودند. مدیریت فرهنگی همچنین با پولپاشی، انبوهی رویداد شبیه هم را برای کاسبان هنر و کاسبان خون برگزار کرد. هنرمندانی که کاسب نبودند و میخواستند کاری بکنند در اینکه پاسخ کدام دعوت مثل هم را بدهند در شوک بودند. از جمله انبوهی شب شعر در این نهاد و آن دانشگاه با مدعوین یکسان و شعرهای ضعیف و بدون هیچ خروجی در جامعه برگزار شد، جالب که همانها که برای جذب فالوور برای جنبش ززآ شعر گفتند و بعد در شب شعرهای محکومیت ززآ هم برای دریافت پول شرکت کردند، در این شب شعرها هم دعوت شده بودند. اینها شاهکارهای مدیریت فرهنگی است!
مدیریت فرهنگ و رسانه در ماجرای اخیر نه مثل یک انسان بلکه مثل یک کارخانه عمل کرد. انسان آن است که دلش میسوزد، رنج میکشد، میفهمد، مسئولیت میپذیرد و اقدام میکند، اقدامی که خلاقانه و موثر و مسئولیتپذیرانه است. اما یک کارخانه فقط تولید میکند. حس ندارد، فکر ندارد، خیال و خلاقیت ندارد، فقط به تولید متعهد است، هرچه بیشتر بهتر، هرچه ارزانتر و سادهتر و سهلالوصولتر بهتر. مهم برای کارخانه این است که در این ماجرا هم تولید کند و محصولاتش را به زور عرضه، تا خط تولید قطع نشود، لذا دیگر کاری به انسان و وجدان و حقیقت و کودک ندارد
از مثالها و مصادیق ناتمام بگذریم، برویم سراغ اصل حرف:
از یکسو کمیتِ بالای کنشهای حکومتی و نمایشیِ مدیریت فرهنگی، تا حد زیادی احساس مسئولیت و انگیزه برای کنش اجتماعی را از مردم گرفته،
از سویی دیگر کیفیت پایینِ این کنشها موجب لوس شدن موضوع و سرد شدن حرارت مردم شده.
این خروجیِ مدیریت فرهنگ و رسانه مدیران مدعی و نابلد است، اما هرگز دلیلی برای ترک مسئولیت توسط وجدانهای بشری نیست.
بیرون از ذهنیتی که برای من و شما میسازند، حقیقت با همه هولناکی و عظمتش جاری و ساری است. خون جاری است. انسان زیر آوار است. و کودک کشته میشود. پس من، منِ فردی، همچنان مسئولم. و اگر مسئولیتم را انجام ندهم، اگر خود را از ذهنیتهایی که مدیریت فرهنگی ناتوان داخلی یا مدیریت رسانهای شیطانیِ خارجی رها نکنم، حکم من حکم همین دو گروه است و در برابر این جنایت عظیم و تاریخی، تا ابد در شمار ساکتان و قاتلان خواهم بود.
ساختار کور است،
برای نجات انسان و انسانیت هیچ راهی جز بازگشت به وجدان و عمل فردی و نهایتاً حلقهها و هستههای کوچک انسانی نداریم.
حسن صنوبری