به بهانه عدم احراز صلاحیت علی لاریجانی
یکم:
یک ثانیه هم فکر نمیکردم بخواهم به علی لاریجانی رای بدهم. نه به خاطر اینکه مثلا فکرکنم دزد باشد. یا جاسوس باشد. یا شیاد باشد. یا آدمکش باشد. یا دیگر صفاتی که به راحتی در عرصۀ سیاست با حب و بغض به افراد شلیک میکنیم. از این جهت که فکرش و نحوۀ مدیریتش را به ضرر وضعیت امروز ایران و ناتوان از درک مشکلات مردم احساس میکردم. جدا از چیزهای دیگری که فراتر از احساس و تحلیل بود و از جنس مشاهده بود. مثل حمایت بیقیدوشرطش از برجام. مثل اطرافیان و همپیمانان نامناسبش که خیلی بیشتر از اطرافیان و یاران به درد بخورش بودند. و بدتر از همه: عملکرد رسانههای نزدیک و منتسب به او در این بیش از دوازده سال، بهویژه: «خبرآنلاین». خبرآنلاین رسانهای بود که بارها در شرایط حساس کشور منفعت سیاسی، قدرتطلبی و بالارفتن بازدیدش را به منافع ملی، امنیت ملی و شرافت و صداقت ترجیح داده بود. در امور گوناگون. این را بارها و بارها دیده بودم و به نظرم هیچ چیز بیش از رسانۀ مورد حمایت یک شخصیت سیاسی، راوی درون او نیست. این را درمورد شخصیتهای فرهنگی یا اقتصادی نمیگویم، چون سیاست همه جانبه است و سرشار از بازی با قدرت و تاثیر مستقیم بر سرنوشت مردم. پس اگر هیچ دلیل دیگری هم نبود، به عنوان یک دانشآموز عرصۀ رسانه، ژورنالیسمِ بیاعتنا به اخلاقِ خبرآنلاین برای رایندادنم به دکتر علی لاریجانی کافی بود.
دوم:
با اینحال حتی لحظهای تصور نمیکردم شورای نگهبان صلاحیتِ لاریجانی را رد کند. و هنوز هم مسئله برایم حل نشده. من از رد صلاحیت مرحوم هاشمی رفسنجانی تعجب کردم، ولی نه تعجب ماندگار و منطقی، بلکه تعجب آنی و عاطفی. چون سخت بود باور این نکته که شجاعت و شهامت و درایت کافی برای رد صلاحیت او در شورای نگهبان وجود داشته باشد با آنهمه نفوذ در ساختارهای نظام. وگرنه منطقا، مرحوم هاشمی جدا از کهولت سن و ناتوانی فیزیکی برای اداره امور اجرایی کشور، جدا از اطرافیانِ قطعا فاسد فراوان، با آنهمه حرفهایی که آن اواخر علیه امنیت ملی و سیاست خارجی میگفت عدم صلاحیت خود را فریاد میزد. برعکس، روحانی واقعا تا قبل انتخابات حرفی نزده بود که آتوی محرزی بدهد، ولی هاشمی حرفهای هولناک، نابخردانه و شدیدا دشمنشادکن کم نزده بود در آن سالها. ولو همه با چاشنی ابراز علاقه به «شخص» آقای خامنهای. درمورد رد صلاحیت احمدینژاد هم یکلحظه تعجب نکردم. باز او هم جدا از اطرافیان فاسد و منحرفش، جدا از خودِ عمیقا دیکتاتور و منحرفش، صرفِ رجزخوانیهایش قلدرانۀ ضد نظامش و تاکیدهایش بر قبول نداشتن ساختارانتخابات برای رد صلاحیتش کافی بود. کسی که زمین و داور فوتبال را قبول ندارد نباید بازی کند. نگاه به الآنش نکنید که میگوید اگر رد صلاحیت شوم انتخابات را تایید نمیکنم (آشکارترین مصداق این ضربالمثل تهرانی !» در قرن اخیر: «دیگی که برای من نجوشه، توش سر سگ بجوشه). در انتخابات پیشین هم، در مصاحبه با رسانهای خارجی (گمانم یک شبکه عربی مثل الجزیره) در حرکتی متفرعنانه و وطنفروشانه در پاسخ به مجری گفته بود «نمیتوانند رد صلاحیتم کنند». خب این یعنی من به قواعد انتخابات هیچ اعتقادی ندارم اگر خودم تایید نشوم. البته که تایید صلاحیت چنین فردی توهین به قانون و شعور عمومی است.
سوم:
اما لاریجانی چه؟ لاریجانی شاید در اندیشه با آنچه به نفع مردم ایران است اختلاف نظر فراوانی دارد، اما در عمل هیچگاه موضعی رسمی علیه مردم و قانون و نظام نگرفته است. هیگاه انتخابات و قواعدش را زیرسوال نبرده. هیچگاه حرفهای دیکتاتورمآبانه نزده. هیچگاه علنا واضحاتِ امنیت ملی را فدای بازی سیاسی و خودنمایی خود نکرده –دستکم در سالهای اخیر و پس از نمایندگی-. نه تاکنون گفته انتخاباتی که من تویش نباشم باطل است، نه وقتی داشتیم شهید مدافع حرم میدادیم سخنرانی کرده که بشار اسد دارد مردمش را میکشد و داعشیها مردم معترضند؛ نه حتی حالا که رد صلاحیت شده حرکت احمقانه و ضد ایرانی انجام داده (برعکس بیشتر موارد مشابه). بلکه بسیار فرهیختهمنشآنه، مودبانه، فروتنانه و عاقلانه برخورد کرده {برخورد کودکانۀ برادرش البته از جنسی دیگر بود و طبعا دخلی به ایشان ندارد}. بنابراین منِ بیرون از شورای نگهبان، فکر میکردم درست است و اصلا دوست میداشتم او تایید صلاحیت شود، به عنوان یک رقیب محترم و قدرتمند و باشعور، در انتخابات شرکت کند، در مناظرهها شرکت کند، جلوی نامزد محبوب من بایستد، تا حاصل گفتگو و مناظرهشان رشد خرد سیاسی مردم شود؛ به جای اینکه مشتی لات و لوت دعوایی و وقیحِ بیچاک و دهان و منطق و صرفا خطیب و هیجانی مثل روحانی و احمدینژاد جلوی ما سبز شوند و مثل خروس جنگی به جان هم بیفتند تا حاصل مناظرههایشان جدا از نابودی امر سیاست، ویرانی حوزه فرهنگ عمومی باشد. دوست داشتم لاریجانی و هوادارنش باشند، و البته بیتعارف دوست داشتم شکست بخورد در انتخابات و با شکستی منطقی و منصفانه یکی از راههای گمراهِ مدعی هدایت و ادعاهای مهلکِ مدعیِ نجات مردم ایران دستکم تا مدتی طولانی کنار گذاشته شود، هم در سیاست هم اندیشه.
چهارم:
اما این اتفاق نیفتاد. مهرعلیزاده و همتی و قاضیزادههاشمی و... تایید شدند و لاریجانی با آنهمه سابقه و حتی جایگاه مهم و خطیر و مفیدِ امروزش در مسئلۀ چین تایید نشد. خب من از ته دل ناراحت شدم. ناراحت نامزد نامقبولم شد. به خاطر انصاف و اخلاق و خرد. اما آنقدر هم با فرهنگ سیاسی و اخلاق سیاسی آشنا هستم که این حق را به شورای نگهبان، به نهادی که طبق قانون اساسی «مفسر قانون اساسی» است برای عدم احراز صلاحیت هر نامزدی بدهم.
همۀ حرف و مقصودم از نگارش این چند سطر این است:
داشتنِ فرهنگ و اخلاقِ سیاسی مغایرتی با داشتنِ درک و شعور فردی ندارد.
لزومی ندارد به خاطر اتخاذ یکی، دیگری را رها کنیم:
1. من مخالف اینگونه تایید صلاحیتهای شورای نگهبانم، فکر میکنم لاریجانی دستکم باید تایید میشد؛ اما این فکر معنایش این نیست که بگویم شورای نگهبان حق نداشته احراز نکند، یا حتی: الا و لابد شورای نگهبان اشتباه کرده. بالاخره من از دور دارم نگاه میکنم. مگر در زندگی خود ندیدهام افرادی را که از دور و در چشم دیگرانِ دورتر، تایید و تقدیس میشوند، ولی از نزدیک مشتی دروغگوی مزوّرند؟
2. من به شورای نگهبان حق میدهم و احترام میگذارم، به قانون احترام میگذارم؛ اما این احترام معنایش این نیست که به خودم حق تفکّر و تشکیک ندهم، خب من میتوانم احترام بگذارم اما بگویم سوالم تا وقتی پاسخی نگیرد اجازه دارد در یک گوشۀ ذهنم سوال بماند. حتی اگر به خاطر حفظ آبروی آقای لاریجانی توسط شورای نگهبان هیچ وقت پاسخی برایش پیدا نکنم. یا شاید هم پاسخ درستی اصلا در کار نباشد، بالاخره مگر شورای نگهبان معصوم است؟ یا مامور به انجام وظیفه با عصمت محض؟ نه شورای نگهبان ساختاری است که ممکن است اشتباه هم بکند اما سازمانش برای کاستن اشتباه سازماندهی شده.
چه گزارۀ نخست چه گزارۀ دوم اگر به صورتِ نیمهکاره پذیرفته شوند؛ نتیجهاش انسداد تفکر و انهدام اخلاق و فرهنگ سیاسی است. دو امری که فاتحۀ یک جامعه را پیش از رسیدن پای دشمن به نزدیک مرزهایش میخوانند.
سلام علیکم
منطقی و متین بود. سپاسگزارم.