عدالت نویسی | این قسمت: «محمدعلی نجفی»، «میترا استاد» و وجدان ما
عدالتنویسی
در موضوع پرونده جنایی محمدعلی نجفی دو یادداشت در صفحات اجتماعی نوشتم. اول یادداشت اخیر:
وجدانهای بیدار نه! بیمار؛ ذهنهای منصف نه! منفعل
«اعوذباالله من الشیطان الرجیم. من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا» قرآن کریم . سوره مائده. آیه 32
ما بیمار شدیم. به خاطر خوراک رسانهای فاسدی که خوردیم و تربیت رسانهای هوشمندانۀ دشمنانمان. مخصوصا در این ده سال. این بیماری اگر درمان نشود همه ما و سرزمین و آیینمان را هلاک خواهد کرد.
یک حنجره بود. آن حنجرهای که به طرفدار انقلاب میگفت و میگوید «تساهل پیشه کن»، «قضاوت نکن»، «انصاف داشته باش»، «عصبانی مشو»، «مطالبه مکن»، «سکوت کن»، «مصلحتبین باش»، «عارف باش»، «در اعماق آب سیر کن» و در عین حال به مخالف یا منتقد انقلاب میگفت: «عصبانی باش»، «بدبین باش»، «کینهات را ذخیره کن»، «کف خیابان باش»، «فحش بده»، «کامنت بگذار»، «خروشان و مواج باش»، «مطالبه کن»، «حرف بزن»، «فریاد بزن»، «فحش بده». یک حنجره بود که به «محمدعلی نجفی» گفت «قاتل باش و سرت را بالا بگیر» و به «محمد خرسند» گفت: «مقتول باش و ساکت باش».
نخستین مواجهه انسان با هر امری واکنشی، احساساتی و ناخودآگاه است. همانچیزی که در روانشناسی از آن با عنوان سازوکارهای دفاعی یاد میشود. تازه در مواجهۀ دوم است که برای انسان، آنهم انسان خردمند، کنشمندیِ آگاهانه و عاقلانه اتفاق میافتد. مثال: دوستتان با شیطنت، لیوانی را با سرعت بالای سر شما میبرد؛ ممکن است جیغ بزنید، ممکن است خودتان را کنار بکشید، ممکن است شما هم به دوستتان ضربهای بزنید، ممکن است خواهش کنید خیستان نکند... بعد میفهمید لیوان خالی بوده، از شوک درمیایید و به شوخی دوستتان میخندید. مطالعه نوع واکنش ناخودآگاه نخست، شاید برای روانشناس مسجل کند شما بیماری روانی دارید یا نه و اگر دارد کدامش: ترس، تهور، انفعال، بیشفعالی و...
استوریها، پستها، کامنتها و مجموعه مطالبی که شب گذشته در صفحات اجتماعی با موضوع جنایت جناب نجفی و قتل «میترا استاد» از سوی جماعت حزباللهی منتشر شد از نوع وانکش ناخودآگاه اول بود و نشاندهنده بیماری انفعال شدید فکری. اکثریت قاطع این مطالب چنین مضامینی داشتند «قضاوت نکنیم»، «برای هرکسی ممکن است اتفاق بیفتد»، «تسویه حساب نکنیم»، «شاید حق داشته»، «تندرو نباشیم»، «از مفتضحشدن دیگران خوشحال نشویم»، «حالا کاری است که شده»، «افراطی نباشیم»، «چیزی نگوییم»، «سراغ خاستگاه سیاسی و فکریاش نرویم» و... حرفهایی بعضا شاید درست بودند ولی نه در این جایگاه. دوستان ما بی که خودشان بفهمند عظمت جنایت و گناه را کمرنگ کردند و در حق مظلوم و تاریخ مظلومان ستم. بیکه بفهمند قبحِ قتل نفس را شکستند. انگار طرف پایش لیز خورده و در جمع زمین افتاده، هی آمدند گفتند مسخره نکنید، محکوم نکنید شاید برای شما هم اتفاق بیفتد!
برعکس، بعضی از مطالبی که امروز منتشر شدند تاحدی عاقلانه و کنشمندانه بودند. چون دیگر ناخودآگاه نبودند و نتیجۀ دومین مواجهه افراد با موضوع. اما قطعی است که ناخودآگاه جمعی گفتمان حزباللهی در اثر تبلیغات قوی دشمن بیمار شده. این مسئله در چند رویداد دیگر مثل ماجرای عید فطر و بعضی از انتخاباتها قابل مشاده بود: منفعل و منجمد شدن در مواجهه با رویدادهای بزرگ و مهم.
به دوستانی که هنوز در همان واکنش اولیه ماندهاند عرض میکنم: بروید یکبار دیگر خطبۀ 27 نهجالبلاغه را بخوانید. کجا بود که حضرت امیر (ع) فرمود: «فلو أن امرأ مسلما مات من بعد هذا أسفا ما کان به ملوما»؟ وقتی سربازان معاویه جواهرات یک زن یهودی و یک زن مسلمان را دزدیدند و کسی با آنها برخوردی نکرد؛ حضرت فرمود اگر مرد مسلمان از این غم بمیرد بر او حرجی نیست. حالا یک زن بدبخت را طرف با پنج گلوله، بدون دفاع، بدون هیچ آمادگی _حتی لباس_ در حمام خانهاش گلولهباران کرده، به بیمارستان نرسانده، فرار کرده تا پسربچه سیزدهساله زن بیاید مادر غرق به خونش را در حمام پیدا کند، و طرف برعکس مقتول آنقدر ذینفوذ و قلدر به حساب میآید در کشور ما که بعد با احترامات فائقه رفته خدمت نیروی انتظامی کمخردِ ما، نیروی انتظامی جلویش خم شده، دست داده، با قاتل خوش و بش کرده، چای برایش آورده. بعد هم صداوسیمای احمق ما برای اینکه از قافله انصاف و اخلاق مصنوعی عقب نماند، و شاید هم از ترس مسئولان دولتی، برای اولین بار پیش از دادگاه با یک مجرم، یک قاتل جانی مصاحبه کرده و گذاشته مجرم بدون شطرنجیشدن، بدون دستبند، بدون لباس راهراه در افکار عمومی خودش را تطهیر کند، ماده خام حمایتی بفرستد برای رسانههای طرفدارش و اتهام بزند به جنازهای که حتی نمیتواند بیاید و از خودش دفاع کند. این درحالی است که او یک چهره فرعی و جزئی نبود در دستگاه اصلاحطلبان و اعتدالگرایان . نجفی یک مهره کلیدی و سابقهدار و مهم اصلاحات بود. در هر سه دورۀ هاشمی خاتمی و روحانی مسئولیت کلیدی داشت و در سالهای اخیر رویای خام اصلاحطلبان برای رئیسجمهوری بود و حتی نسبت به روحانی امثالهم کاملا برایشان ترجیح داشت، چه اینکه یک اصلاح طلب اصیل و خالص محسوب میشد.
حالا اینجا اخلاق و عقل و عدالت میگوید چه کار کنیم؟ ماستی باشیم که بر دیوارِ خونین جنایت مالیده شویم یا پتکی باشیم بر بازوی جنایت و تزویر ؟!
پ ن: من قاضی نیستم. ولی اگر تفنگ بیاختیارم به همسرم شلیک شود، اولا میرسانمش بیمارستان. ثانیا اگر همسرم درگذرد، اینقدر با خوش و بش و آرامش جلوی دوربین موضوع را توضیح نمیدهم. حداقل گریه میکنم، توی سرم میزنم. ولو با طلاق و دعوا جدا شده باشیم از هم. بالاخره یکمدت که در آغوش هم بودیم . ما در رانندگی گربه را هم اشتباهی زیر بگیریم کنار میزنیم و تا یکهفته حالمان بد است. طرف کمتر از حیوان که نبوده، آدم بوده. یک آدم کشته شده!
و اینک آن یادداشت نخست روز نخست حادثه:
آرایش غلیظ
هیچکس از هیچ گناهی مبرا نیست و هیچکس نمیتواند خودش را برای همیشه از هیچ خطایی مصون بداند. باید به خدا پناه برد.
اما ببینید چه شخصیتی را میخواستند بر سرنوشت ما حاکم کنند. چه کسی را سالها بر فرزندان ما، بر آموزش و اقتصاد و فرهنگ ما گماشته بودند و رویای ریاستجمهوریاش را در سرمیپروراندند. ببینید چه کسی را بهزور امیر پایتخت کرده بودند و آنهنگام که با افتضاحات پیدرپی از تخت به زیر آمد، چه سوگواریها و گرامیداشتها و قهرمانسازیهایی برایش در عالم رسانه بهراه انداختند.
در تاریخ سرزمین ما همواره به عنوان بزرگترین متخصصان آرایش غلیظ رسانهای و تبلیغاتی از اصلاح طلبان یاد خواهد شد.
مثل دیگر موارد، باشد ذخیرۀ قبر و قیامتشان.
و خدا به ما مردم ایران و اینهمه ظاهربینی و ظاهرفریبیمان رحم کند.
خوشحالم که پیش از آنکه پردهها و نقابها فروافتند و کنار بروند، سنگی بر بساط تزویرشان انداخته بودم و در شأن محمدعلی نجفی نوشته بودم:
«زن در منظر انسانی که اندیشهی توحیدی و الهی نداشته باشد البته چیزی جز ابزار لهو و لعب و مجلسگردانِ عیش و نوش نیست. زن در منظر مرد بیمقدار البته که بیمقدار است ... زن در منظر فرد محروم از تربیت معنوی و کرامت اخلاقی، انسان نیست و کمال انسانی ندارد، نهایتا ابژه و موضوع سرگرمی و لذت است و جز این حظی از وجود آگاهانهی انسانی ندارد.»
در همان مطلب پیشبینی کرده بودم: «به نجفی کاری نداشته باشید. بگذارید او خودش خودش را ویران کند.»
و تاکید کرده بودم: «چقدر یک جناح سیاسی میتواند از عرق ملی و شرافت وطنی تهی باشد که منافع مردم و سرزمینش را پای انتخابهای سیاسی قربانی کند.»
متن کامل آن مطلب قدیمی
خدا در این شب قدر و قسمت و قیامت، از گناهان همهمان درگذرد.