در نکوهش بدقولی، به ویژه از سوی اهل ایمان
الآن روی کاغذ شروع کردم نوشتم. شدند 11نفر. فعلا اینها را یادم آمد. فقط در هفتههای اخیر، حدود یازده نفر در «کار» به من بدقولی کردند. این فقط آخرین آمار است و کاری به گذشته نداریم. همچنین بیشتر از اصل وفای به عهد، در این یادداشت میخواهم از شاخصه زمانیاش بگویم.
این 11بدقولی اخیر باعث شد من این روزها در «کار» حدودا به 5نفر و در «زندگی»* حدودا به 5نفر دیگر بدقول شوم که بعضیشان واقعا غیرقابل جبران هستند. بنابراین میشود حدس زد بعضی از این بدقولیهای یازدهگانه هم متاثر از بدقولیهای دیگری است. و میتوان نتیجه گرفت طبق «قانون انرژی» و «قانون اثر پروانهای» و دیگر قوانین و قوامیس و نوامیس این جهان، یک بدقولی من و شما، دومینووار به هزاران هزاران بدقولی در عالم میانجامد که حتما خیلیهایش جبرانناپذیر است. مثل آن ترافیکِ حاصل از توقفِ ماشینِ عروس و داماد احمقی که دوستدارند برای شلوغتر جلوه کردنِ قطارِ طویل ماشینهای پشتشان در فیلم عروسی خیابان را ببندند، که به دیرتر رسیدن یک بیمار اورژانسی به بیمارستان و مرگ (شما بخوانید قتل) او میانجامد. بیکه عروس خانم و آقاداماد مستقیما چیزی احساس کنند.
جالب اینکه همه -یا اکثر- این 11بدقول عزیز، آدمهای خوب، نازنین، دوستداشتنی، درست، مذهبی، سالم، متدین و حتی انقلابی هستند.
اگر قدیمها با روشنفکرها و کفار همکاریهای جزئی نداشتم؛ نگاهم قشری میشد و میگفتم برای تنوع هم که شده عالمم را عوض میکنم. ولی این خصیصه را در همان تعاملاتی که با آن حضرات داشتم هم دیدم. اما این دلیل نمیشود که این خصیصه از سوی آدمهای اهل ایمان و باور، زشتتر جلوه نکند.
از دلایلی که باعث میشود تلفنهایم را کمتر جواب بدهم و کمتر جایی بروم و کمتر کاری را قبول کنم و کمتر با دوستان صمیمی خودم نشست و برخاست کنم و کمتر در فلان کلاس و جلسه و محفل شرکت کنم و کلا همهچیز را محدود کنم استرسها و ترسهایم از نرسیدن به کارها و آدمها و قولهای تلنبارشده و قبلیم است. مخصوصا وقتی میبینم آقای لولهکش همانروزی که به من قول داده کارش را تمام کند به دوازده نفر دیگر هم قول داده و این میان حداقل یازده نفر به طور همزمان مورد بدقولی واقع میشوند.
در دو حالت شاید گناه و سنگینی بدقولیهایمان کمتر باشد. یکی همان موضوع بدقولی دیگران است (یعنی مثلا من سفارش لباس میدهم به خیاط و خیاط سفارش پارچه میدهد به پارچه فروش و با بدقولی پارچهفروش خیاط هم نسبت به من بدقول میشود) و دومی پیش آمدن شرایط دشوار خارق العاده (مثلا دوست ما در فلان جلسه مهم که قول داده بود و حضورش مهم بود شرکت نکرده چون مادرش بیمار شده و مجبور شده مادر را به بیمارستان ببرد). این دو مورد -مخصوصا دومی- را همه باید بفهمیم و ببخشیم. اما متاسفانه بیشتر بدقولیهای ما از نوع سوماند و ریشه در تنبلیها، بیتدبیریها و به ویژه اهمیت بالایی دارد که ما برای خودمان قائلیم و اهمیت کمی که برای دیگران. یعنی بیشتر وقتها همان لحظه که داریم قول میدهیم اگر کمی فکرکنیم و بررسی کنیم متوجه میشویم از پسش برنمیآییم. ولی یا فکر نمیکنیم یا هی به خودمان تخفیف میدهیم.
بعضی وقتها هم شاید روی نه گفتن نداریم یا قول و قرارهایمان را دقیق و مکتوب نکردیم. ولی در هرحال همهاش یکجور موجب ترافیک و قتل بیماران اورژانسیای میشود که ما اصلا نمیشناسیمشان.
قال الصادق (علیه السلام): «لاتعدن اخاک وعدا لیس فی یدک وفاؤه »
«به برادرت قولی مده که وفای به آن از عهده تو بیرون است»
و قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» * «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»
«اى کسانى که ایمان آورده اید چرا سخن را مىگویید که انجام نمىدهید» * «نزد خداوند به شدت موجب خشم است که سخنی را بگویید که انجامش نمیدهید.»
این مطلب را در شلوغترین و گرفتارترین ساعت و روزهایم نوشتم. دیدم برای چندلحظه هم که شده آدم باید توقف کند.
* منظورم از «زندگی»: یعنی هرچیز غیر کاری. خانواده، هیئت، هنر، دوستان، درس، سلامت، شخصیات، الهیات و...
امام صادق علیه السلام :
" سه چیز است که در هر کس باشد منافق است؛ هرچند نماز بخواند، روزه بگیرد و خود را مسلمان بداند؛
خیانت در امانت
دروغ
خلف وعده. "
سفینه البحار| جلد 2 | صفحه 607