در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

«... بفرمود تا رسنی از ابریشم بتافتند و جرس‌ها ازو درآویختند، تا هر ستم‎‌دیده‌ای که پایمال ذلّتی شدی دست در آن رسن زدی، جرس بجنبیدی و آواز آن حکایت حال متظلّم بسمع او رسانیدی؛
گویی در آن عهد، دلِ آهنینِ جرس بر دل مظلومان نرم می‌شد و رحم می‌آورد که در کشف بلوی و بثّ شکوی ایشان به زبان بی‌زبانی حق مسلمانی میگزارد؛ یا رگ ابریشمین آن رسن با جان ملهوفان پیوندی داشت که در حمایت ایشان به همه تن می‎جنبید...

امروز اگر هزار دادخواه را به یک رسن می آویزند؛ کس نیست که چون جرس به فریادرسی او نفسی زند»

                                                                          مرزبان‎نامه _ سعدالدین وراوینی (قرن هفتم)




*مصراعِ تیتر هم که از رباعی معروف «کمال‎الدین اسماعیل» شاعر همان قرن هفتم است.

پ ن: امروز مغول از همه‎‌سو حمله کرده است.

نظرات  (۶)

  • احمدرضارضایی
  • حسن عزیز
    قلب ما در فشاره. کاش حرکت قابل اعتنایی صورت میگرفت!
    پاسخ:
    اولش این است که آدم گریه کند
    دیگر از ماه نشان در شب بیداد مجوی
    حرف امید مزن خانه دلشاد مجوی.

    گوهر بخت تو اینجا چو به تاراج زدند
    گوهر از دییده بیفشان ولی داد مجوی...
    پاسخ:
    شعر خودتان است؟
    سطر آخر _جسارتا_ کمی ایراد وزنی دارد
  • آب‌گینه
  • آوخ...
    به قولِ «ملک الشّعرای بهار»:

    تازی و ترک و مغول و ترکمان

    جمله بریدند از ایران، امان

    نای ببستند به مرغِ سحر

    بال شکستند ز طاوسِ نر

    گشت گلِ تازهٔ این باغ و راغ

    پی‌ سپرِ اشتر و اسب و الاغ...

    و باز به قولِ همان:

    «آمدند و کشتند و کندند و سختند و بردند و نرفتند!»

    پاسخ:
    دیروز، امروز، فردا
    حکایت همچنان باقی
  • سید احمد برقعی
  • به شکل عجیبی وزانت متن، در مقام بیان جدیدش از بین رفته.
    مقام بیانِ وبلاگیِ معلوم نیست حاکی از چه رنجشیِ ملصق به نظراتِ ایضاً مبهم...

    نقد همین است!
    خرده بر حرف درشت منِ آزرده مگیر
    حرفِ آزرده درشتانه بود، خرده مگیر...
    پاسخ:
    نظر لطفتان است

    اینجور مطالب، یکجور همدلی‎هایی است بین ما و گذشتگان

    کاری با اونا که هر موقع حوصله شون سر میره میرن سر وقت سفارت ندارم! ولی انصافا انفعال از سر و روی عزیزان چکه میکنه!

    آخه برادر ، لا اقل تو،همون نامه محکوم کردنت که اینقدر هم دیر نوشتی ، نمیگفتی حال اون حوصله سر رفته ها رو بگیرید.

    تدبیر هم خوب چیزیه!

    پ.ن: در پرده ابهام سخن راندم ، آخه هنوز جوونم ،آینده دارم‎:)‎

    پاسخ:
    درمجموع با شما موافقم
    لکن به نظرم این نامۀ روحانی _هرچند دیر_ نامۀ خوبی بود.
    به موقع نبود ولی خوب بود.
    و اتفاقا در همین نامه هم باید ضمن محکومیت موضوع اصلی، موضوع سفارت را محکوم میکرد تا آن رفتار به پای حاکمیت و دولت جمهوری اسلامی نوشته نشود.
  • الـ ه ـام .ع
  • همیشه از خواندن این متون افسرده میشوم...
    از این که درد، همان است که قرنها پیش بوده... و قطعاً همان است که قرنهای آتی خواهد بود...
    پاسخ:
    خوبیش این است که آدم حس می‎کند همدل‎هایی داشته و دارد در قرون ماضی و آتی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">