در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

ده کتابی که همه باید بخوانند

جمعه, ۴ ارديبهشت ق.ظ
[از آخرین مطالب وبلاگ «به رنگ آسمان» قبل از منفجر شدن بلاگفا]
 
کتابخانه

یا: ۱۰ فیلمی که هرکسی باید در زندگیش آن را ببیند!

یا: هزار و یک کتابی که قبل از مرگ باید خواند!

یا: کتابهایی که باید پیش از مرگ خواند!

یا: صد رمان و داستانی که باید در طول زندگی بخوانید!

یا حتی:  پانصد شعری که هرکس باید آن‌ها را خوانده‌باشد!

 

حتماً شما هم از این لیست‎ها و یادداشت‎ها و تیترها و اعداد زیاد دیده‎اید. حرف‎هایی جالب و جنجالی هستند. «آدم خر کن». _و آیا هر آدمی؟... _نه، بیشتر مختص دانشجوهای بی غل و غشِ سال اولی یا افرادی که گمان می‎کنند هنوز در فرهیختگی و روشنفکری به اندازۀ کافی رشد نکرده‎اند. کافی‎ست یک‎بار از خودمان بپرسیم این «باید»ها از کجا آمده‎اند؟ هر «باید»ی خود «باید» مبتنی بر قانون و قاعده‎ای باشد. یا قانونِ خدا: قرآن کریم. یا قانون فطرت: اخلاق. یا دست کم قانونِ مصوّبِ بشری: قانون رسمی هر کشور. این قوانین الزام‎آورند، اما تنها برای پیروانشان. در ایران قانون آمریکا ارزشی ندارد (البته قانون آمریکا در خود آمریکا هم ارزشی ندارد.) برای یک مسلمان قوانین بودایی اهمیتی ندارند. برای یک گرگ سخن گفتن از وجدان احمقانه است. پس حتی همین قوانین هم برای همه الزام‎آور نیستند. اما ما گاهی تیترهایی را می‎بینیم که بی اتکا به هیچ‎کدام از این‎ها «باید»ی را خطاب به همه می‎گویند. آخر به چه حقی؟

تو کی هستی که چنین امری می‎کنی؟

_و دریغا_ من که هستم که حرف تو برایم اهمیت دارد؟!

از نیازهای کاذبی که پس از مشروطه در ما _مخصوصا قشر تحصیل‎کرده_  به وجود آوردند «نیاز به روشنفکر بودن» است. انگار یک چیزی است مثل «احتیاج بدن به ویتامین ث». درحالی که عقل بر اولی صحّه نمی‎گذارد. این فقط یک‎جور عقدۀ روانی و احساسِ حقارتِ نهادینه شده در بعضی نفوس است. غرب‎باختگیِ فرهنگی است. انسان بلند نظر و یک فرد با شخصیّت هیچ‎وقت چنین احساس حقیرانه‎ای ندارد. و این البته سوایِ نیاز به دانش و علاقه به هنر و زیبایی است که نیازی طبیعی و گرایشی فطری برای هر انسان است.

به‎طور کل بنده که نظر صریح و اصلی‎ام را در این باب در این شعر گفته‎ام: کتاب. یعنی تنها کتابی که واقعاً همه باید بخوانیم فقط قرآن است. حتی کسی که دیوان حافظ نخوانده باشد را هم جهنم نمی‎برند. اما اگر از اینگونه مواضع صریح و حکیمانه‎ام هم کوتاه بیایم و به عقل بشری رجوع کنم، هیچ عقلی تجویز نمی‎کند که همۀ ملل و همۀ افراد با همۀ حالات و احوال مخصوص به خودشان باید صدتا کتاب یکسان را حتما بخوانند. هرکسی عمری دارد و دنیایی و جهانی و تمایزی. هرکسی باید کتاب‎هایی را بخواند که به کارش می‎آید. که دوستشان دارد. که ارتباطی به او دارد. انسان رایانه نیست که روی همۀ نسخه‎هایش نرم‎افزار ویندوز نصب کنیم. نرم‎افزار ویندوز و هیچ نرم‎افزار و هیچ کتابی، وحی و قرآن نیستند که حقیقتاً «هدیً  للناس» یعنی «راه‎نمایی برای تمامیِ آدمیان» باشد.

لذا عموماً اینگونه تیترها و یادداشت‎ها فقط برای ارضای توهمِ «روشنفکر شدن در ده دقیقه» نوشته و خوانده می‎شوند. البته گاهی هم _نوشتنشان_ جنبه‎های اقتصادی و تبلیغاتی دارد. طرف بین صد کتاب خیلی یواش کتاب خودش را هم می‎گذارد. یا دیدم آن بزرگواری که پانصد شعر را نوشته، نه یکی نه دوتا، تعداد قابل ملاحظه‎ای از شعرهای خودش را هم آن وسطا جاسازی کرده است!

اگر دقت کنید این «باید»ها عموماً یا در باب ادبیات داستانی هستند یا آثار سینمایی (مورد شعر استثنا بود). و همین هم نشان از همان حقارتِ ناخودآگاهِ از مشروطه به بعد دارد. و اِلّا اگر کسی از «صد حدیثی که همه باید بخوانیم»، «ده سورۀ قرآن که باید قبل مرگ خواند» یا حتی «سی نکتۀ پزشکی که همه باید درمورد سلامتِ لثه بدانند» سخن بگوید، سخنش خارج از بحث ماست و اصلاً نکوهیده نیست.

نیز، معرفی کتاب و فیلم و هرگونه آثار هنری از منظر یک فرد _و نه با احاله به یک بایدِ الزام‎آور و قانونِ کلی نانوشته_ خارج از بحث ما است و امری پسندیده است. این نمودِ عینیِ «کار فرهنگی» است، به شرطی که با دقت و آگاهی انجام شود.

بگذریم.

کلاً فکر کردن کار خوبی است. یک حرف خیلی خوبی در کامنتم در وبلاگ «عقل و زندگی» گفتم نقل به این مضمون که پیش از فلسفه‎خواندن، آدم باید به فلسفۀ فلسفه‎خواندن (چه به معنا الاعم، چه درمورد خودش به طور خصوص) بیاندیشد. لذا قطعاً کتاب‎خواندن بماهو کتاب‎خواندن، بی توجه به فلسفۀ کتاب‎خواندن و چگونگی و چرایی‎اش، نه‎تنها کار روشنفکرانه و فرهیخته‎منشانه‎ای نیست، بلکه امری جاهلانه و بسیار عوامانه است. این است تفاوت روشنفکری در لفظ و ذهن با روشنفکری در معنا و عینیتِ جامعۀ امروزِ ایرانی.

هرکس باید خودش به این نتیجه برسد که واقعاً چه کتاب‎هایی را "باید" بخواند.
 

* خواندنِ مطلبِ آخرِ وبلاگِ «شکوائیه» انگیزه شد این دردودل را بنویسم:

ساده باشیم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">