{این یادداشت روز پنجشنبه نهم مرداد نوشته شد.}
در روزهای پیش رو این دوگانۀ تازۀ جامعهٔ ما خواهد بود. یعنی دو سر ماجرا اینها خواهند بود:
یک: محرم را درست عین سالهای قبل برگزار میکنیم. در همان حسینیهها، با همان جمعیت، فشرده و پرشور. چون شفا هم در همین حسینیههاست نیاز به ماسک هم نیست. آقایان در بعضی هیئات جوانپسند کمافیالسابق در حسینیههای سقف کوتاه برهنه میشوند و دوشادوش هم عرق میریزند و سینه میزنند. لازم شد علم و کتل را هم لیس میزنند!
دو: در خانه بمانیم. امسال محرم نداریم. پولش را بدهید به فقرا. «به جایش» ماسک بخرید توزیع کنید. برای حیوانات گرسنه غذا بخرید. «به جایش» درخت بکارید. خرافات را کنار بگذاریم. انسان باشیم. دلمان پاک باشد. خلاصه فرهیخته بودن یعنی عزاداری نکردن!
قطعا اولی را انگلیسیها و دومی را آمریکاییها با پولها و رسانههایشان دامن میزنند تا جامعۀ ما هرروز دوقطبیتر شود. ما اگر عقل داشته باشیم و البته دین زودتر باید فکری به حال جهالتهای داخلی و خباثتهای خارجی بکنیم.
من باورم این است که نمیشود محرم را تعطیل کرد. حتی نمیشود کمرمق برگزارش کرد. همانطور که انسانها برای سلامت و حیات جسمیشان در دوران کرونا به مراقبتهایی نیاز دارند، مثل ماسک و ضدعفونی و... برای سلامت و تداوم حیات روحیشان در همه ادوار به مراقبتها و مناسکی نیازمندند. محرم و اقامۀ عزای حضرت سید الشهدا (سلام الله علیه) از مهمترین این مناسک است که تمام ارواح آزاده و عاشق جهان، اعم از خاکیان و افلاکیان متوجهش میشوند. این رویداد مثل نماز جمعه یا هیئت هفتگی نیست که بشود موقتا تعطیل شود یا با اسکایروم و پای تلویزیون انجامش داد.
تنها راه برای رهایی از آن دوگانۀ بیمارگون این است که غر زدن و پریدن به این و آن را رها کنیم، فکر کنیم و دنبال پیشنهادهایی برای برگزاری آیینهایمان، بیافتادن در دام کرونا و دیگر مخاطرات باشیم.
من خودم یک پیشنهاد دارم. اول به یکی از دوستانم گفتم، گفت تو شاعری و رمانتیکی و این کارها نشدنیست. اما بر گردن خودم میدانم پیشنهادم را اینجا بنویسم و فکر میکنم این کار شدنیست. مخصوصا در شهرستانها. مخصوصا در روستاها در تهرانش هم تازه میشود به نظرم و آن اینکه: هیئتها، مخصوصا هیئتهای بزرگ و محبوب را به صحراها و دشتها ببریم. این پیشنهاد را با سه رویکرد بررسی و از آن دفاع میکنم: حفظ سلامت عزاداران، حفظ معنویت عزاداری، حفظ زیبایی و شأنیت عزاداری:
سلامت: قطعا در چنان فضای باز و بیسقف و گستردهای دیگر خطر آنچنانی برای انتقال ویروس نخواهد بود. وقتی در صحرا هستیم فاصله افراد با هم میتواند حتی بیش از یک متر هم باشد. هرچقدر بخواهند میتوانند از هم فاصله بگیرند. تا دلتان بخواهد هم جا برای پارک ماشین هست. فقط زحمتش در کلانشهرها این است که یکی دو ساعت زودتر باید به سمت مراسم حرکت کنند. در روستاها و شهرهای کوچک که چنین زحمتی هم در کار نیست.
زیبایی: بله نمیشود صحرا را مثل حسینیه سیاهپوش کرد، اما صحرا خودش شبها سیاهپوش هست. نهایتا دکوری برای منبر سخنران و مداح باید فراهم کرد. بنابراین کلی صرفهجویی هم در هزینهها داریم! حال صحرا را در شب تصور کنید، جمعیت عظیم افراد با فاصله از هم را تصور کنید، هرکس برای خودش تنها نشسته، شاید مثل صحرای قیامت، حال دست هرکدام از این افراد یک شمع را هم تصور کنید، شام غریبان از این باشکوهتر میشود؟ ستارههایی بر آسمان و ستارههایی بر زمین، سوگواری توامان زمینیان و آسمانیان!
و اما معنا: خروج از حسینیه نفی معنای عاشورا نیست، مخصوصا وقتی مقصد صحرا باشد. صحرا همانجایی است که امام حسین و یارانش (علیهم السلام) مبارزه کردند و شهید شدند. همانجایی است که پیکرهای مقدس چندروز رها شده بودند. همانجایی است که حضرت زینب و حضرت سجاد (علیهما السلام) و جناب جابر نخستین بار بر سیدالشهدا و شهیدان کربلا سوگواری کردند. پس صحرا مکان اولین اقامه عزا بوده است. پس صحرا حسینیه نخستین است. کجا از اینجا بهتر؟
این از پیشنهاد بنده و دفاعیاتم.
همینجا تاکید میکنم اگر دنبال خود عزاداری باشیم و نه حواشیش این پیشنهاد خوب است. بله، آقای مداح که تاکید دارد برای انعکاس بهتر صدا سقف حسینیه نباید بیش از دو متر باشد و دوست دارد چهلتا باند قوی برای یک حسینیه چهارصدمتری بگذارد تا از تکرار صدای خودش لذت ببرد اینجا برنامهاش جور نمیشود. اینجا آن باندها با فاصلههای خیلی زیادی از هم باید در صحرا چیده شوند و وظیفهشان فقط همان وظیفهٔ قدیمی «رساندن صدا» خواهد بود نه ۲۴بار تکرار سینسین در مغز مخاطب.
شما هم اگر پیشنهادی دارید، بسم الله!
حسن صنوبری