در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کرونا را شکست میدهیم» ثبت شده است

۱۲
مرداد

{این یادداشت روز پنجشنبه نهم مرداد نوشته شد.}

 

http://bayanbox.ir/view/1095118219196685602/%D8%B5%D8%AD%D8%B1%D8%A7-%D9%84%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B2%D8%A7%D8%B1.jpg

 

در روزهای پیش رو این دوگانۀ تازۀ جامعهٔ ما خواهد بود. یعنی دو سر ماجرا این‌ها خواهند بود:

یک: محرم را درست عین سال‌های قبل برگزار می‌کنیم. در همان حسینیه‌ها، با همان جمعیت، فشرده و پرشور. چون شفا هم در همین حسینیه‌هاست نیاز به ماسک هم نیست. آقایان در بعضی هیئات جوان‌پسند کمافی‌السابق در حسینیه‌های سقف کوتاه برهنه می‌شوند و دوشادوش هم عرق می‌ریزند و سینه می‌زنند. لازم شد علم و کتل را هم لیس می‌زنند!

دو: در خانه بمانیم. امسال محرم نداریم. پولش را بدهید به فقرا. «به جایش» ماسک بخرید توزیع کنید. برای حیوانات گرسنه غذا بخرید. «به جایش» درخت بکارید. خرافات را کنار بگذاریم. انسان باشیم. دلمان پاک باشد. خلاصه فرهیخته بودن یعنی عزاداری نکردن!

قطعا اولی را انگلیسی‌ها و دومی را آمریکایی‌ها با پول‌ها و رسانه‌هایشان دامن می‌زنند تا جامعۀ ما هرروز دوقطبی‌تر شود. ما اگر عقل داشته باشیم و البته دین زودتر باید فکری به حال جهالت‌های داخلی و خباثت‌های خارجی بکنیم.

من باورم این است که نمی‌شود محرم را تعطیل کرد. حتی نمی‌شود کم‌رمق برگزارش کرد. همانطور که انسان‌ها برای سلامت و حیات جسمی‌شان در دوران کرونا به مراقبت‌هایی نیاز دارند، مثل ماسک و ضدعفونی و... برای سلامت و تداوم حیات روحی‌شان در همه ادوار به مراقبت‌ها و مناسکی نیازمندند. محرم و اقامۀ عزای حضرت سید الشهدا (سلام الله علیه) از مهم‌ترین این مناسک است که تمام ارواح آزاده و عاشق جهان، اعم از خاکیان و افلاکیان متوجهش می‌شوند. این رویداد مثل نماز جمعه یا هیئت هفتگی نیست که بشود موقتا تعطیل شود یا با اسکای‌روم و پای تلویزیون انجامش داد.

تنها راه برای رهایی از آن دوگانۀ بیمارگون این است که غر زدن و پریدن به این و آن را رها کنیم، فکر کنیم و دنبال پیشنهادهایی برای برگزاری آیین‌هایمان، بی‌افتادن در دام کرونا و دیگر مخاطرات باشیم.

من خودم یک پیشنهاد دارم.‌ اول به یکی از دوستانم گفتم، گفت تو شاعری و رمانتیکی و این کارها نشدنی‌ست. اما بر گردن خودم می‌دانم پیشنهادم را اینجا بنویسم و فکر می‌کنم این کار شدنی‌ست. مخصوصا در شهرستان‌ها. مخصوصا در روستاها در تهرانش هم تازه می‌شود به نظرم و آن اینکه: هیئت‌ها، مخصوصا هیئت‌های بزرگ و محبوب را به صحراها و دشت‌ها ببریم. این پیشنهاد را با سه رویکرد بررسی و از آن دفاع می‌کنم: حفظ سلامت عزاداران، حفظ معنویت عزاداری، حفظ زیبایی و شأنیت عزاداری:

سلامت: قطعا در چنان فضای باز و بی‌سقف و گسترده‌ای دیگر خطر آنچنانی برای انتقال ویروس نخواهد بود. وقتی در صحرا هستیم فاصله افراد با هم می‌تواند حتی بیش از یک متر هم باشد. هرچقدر بخواهند می‌توانند از هم فاصله بگیرند. تا دلتان بخواهد هم جا برای پارک ماشین هست. فقط زحمتش در کلان‌شهرها این است که یکی دو ساعت زودتر باید به سمت مراسم حرکت کنند. در روستاها و شهرهای کوچک که چنین زحمتی هم در کار نیست.

زیبایی: بله نمی‌شود صحرا را مثل حسینیه سیاه‌پوش کرد، اما صحرا خودش شب‌ها سیاه‌پوش هست. نهایتا دکوری برای منبر سخنران و مداح باید فراهم کرد. بنابراین کلی صرفه‌جویی هم در هزینه‌ها داریم! حال صحرا را در شب تصور کنید، جمعیت عظیم افراد با فاصله از هم را تصور کنید، هرکس برای خودش تنها نشسته، شاید مثل صحرای قیامت، حال دست هرکدام از این افراد یک شمع را هم تصور کنید، شام غریبان از این باشکوه‌تر می‌شود؟ ستاره‌هایی بر آسمان و ستاره‌هایی بر زمین، سوگواری توامان زمینیان و آسمانیان!

و اما معنا: خروج از حسینیه نفی معنای عاشورا نیست، مخصوصا وقتی مقصد صحرا باشد. صحرا همانجایی است که امام حسین و یارانش (علیهم السلام) مبارزه کردند و شهید شدند. همانجایی است که پیکرهای مقدس چندروز رها شده بودند. همانجایی است که حضرت زینب و حضرت سجاد (علیهما السلام) و جناب جابر نخستین بار بر سیدالشهدا و شهیدان کربلا سوگواری کردند. پس صحرا مکان اولین اقامه عزا بوده است. پس صحرا حسینیه نخستین است. کجا از اینجا بهتر؟


این از پیشنهاد بنده و دفاعیاتم.
همینجا تاکید می‌کنم اگر دنبال خود عزاداری باشیم و نه حواشیش این پیشنهاد خوب است. بله، آقای مداح که تاکید دارد برای انعکاس بهتر صدا سقف حسینیه نباید بیش از دو متر باشد و دوست دارد چهل‌تا باند قوی برای یک حسینیه چهارصدمتری بگذارد تا از تکرار صدای خودش لذت ببرد اینجا برنامه‌اش جور نمی‌شود. اینجا آن باندها با فاصله‌های خیلی زیادی از هم باید در صحرا چیده شوند و وظیفه‌شان فقط همان وظیفهٔ قدیمی «رساندن صدا» خواهد بود نه ۲۴بار تکرار سین‌سین در مغز مخاطب.

شما هم اگر پیشنهادی دارید، بسم الله!

 

حسن صنوبری

  • حسن صنوبری
۰۱
فروردين


بهاریه، با تخلص و تبرک و توسل به نام مبارک امام موسی کاظم (علیه السلام)

 

بهار آمد، هلا زندانیان عصر تنهایی!
نگاهی تر کنید اکنون به این تصویر رویایی

اگر جسم شما دربند، اما چشم آزاد است
از این روزن، توان دل را فرستادن به صحرایی

زمان را! جامهٔ فرسوده از تن می‌کند بیرون
زمین را! می‌رود رو سوی دوران شکوفایی

ببین بر میله‌های بند، تاکی دست‌افکنده
برآورده سر از دیوار زندان، سرو رعنایی

ببین گل بی‌مهابا آمده از خانه‌اش بیرون
عجب تصویر زیبایی! عجب تصویر زیبایی!

روانِ پاک را باکی نباشد از شب زندان
تو هم روشن چراغی کن گر از یاران فردایی

تو هم در خود چراغی باش، بشکن این زمستان را
که نور است آنچه ما را می‌برد زین فصل یلدایی

و یادی کن از آن خورشیدمردی که تمام عمر
سلاحش بود زیر تیغِ نامردان، شکیبایی

چه شب‌هایی که تنها زیر باران غل و زنجیر
تنش در چاه زندان بود و دل در ماه‌پیمایی

زنی ناپاک آوردند تا پاکیش بستاند
سرانجامش چه شد؟ بانوی پاکِ راهب‌آسایی

کجا دیده کسی اینگونه یوسف را که در زندان
مسلمان گردد از زیبایی زهدش، زلیخایی

«شقیق» آن پیر صوفی، نزد او از وهم شد آزاد
«شطیطه» آن زن درویش، از او یافت والایی

و یادت هست آن شب «بشر حافی» را رهایی داد
که عمری بود در بند سرابستان دنیایی؟

و یادت هست آن نوروز، با اندوه عاشورا
به پیری روضه‌خوان بخشید خلعت‌های اهدایی؟

و یادت هست در زندان «علیّ بن مسیّب» را
به آنی برد با خود در سفرهایی تماشایی؟

به یادآر و چراغی باز روشن کن به یاد او
که بود آیینهٔ آزادی و رادی و دانایی

گشایش‌بخش ما هم از شب این رنج رایج اوست
که هم باب‌الحوائج اوست در اوج توانایی

غریبان راست یاور، گرچه خود تندیس غربت هم
یتیمان راست مأوا، گرچه خود در عین تنهایی

نمی‌پرسی چرا باران چنین بی‌تاب می‌گرید؟
نمی‌دانی نسیم از چیست سرگردان و سودایی؟

بهار امسال از راه آمده، اما غریبانه
به قلب خویش دارد آتش داغی معمایی

به دوش خویش دارد می‌کشد تابوت دریا را
چه دریایی، چه دریایی، چه دریایی، چه دریایی...

تو هم مانند باران، دیده‌ای ترکن به داغ او
چنان طوفان، تو هم در جان خود انگیز غوغایی

بباید تا که رنگی باشد از معشوق در عاشق
که وامق بود عذرایی، که مجنون بود لیلایی

«امام رافضی‌ها»یش لقب‌دادند بدکیشان
که شاید خنجر اسمی شود زخم مسمایی

«امام رافضی‌ها» او و ما هم «رافضی»، به‌به!
خوشا اینگونه بدنامی! خوشا اینگونه رسوایی!

#

برای او که چیزی نیست این دیوار و این زندان
شگفتا می‌شکافد نیل را آن چشم موسایی

غم و درد مرا در دم مداوا می‌کند نامش
شگفتا روح تسکین است آن قلب مسیحایی

به او برگرد و با او باش و هم در چنتهٔ او بین:
کرامت‌های موسایی و حکمت‌های عیسایی

بهار ماست چشم او، قرار ماست چشم او
همان چشمی که دارد جذبه‌ای از چشم طاهایی

به فرزندان او روشن قم و شیراز و مشهد شد
به یمن اوست ایران جمله مولایی و زهرایی

زمستان گر که فرعون است و بیماری سپاهانش
بهار موسوی آمد، که دارد قصد دعوایی؟!

#

دلا دائم مقیم درگه موسای کاظم باش
اگر که سالک عشقی و بی‌خویشی و شیدایی

  • حسن صنوبری
۲۸
اسفند


یه‌روز میاد بهارو پس می‌گیریم
گلدون زخمیو رو دس می‌گیریم

یه‌روز میاد شکوفه‌ها وا میشن
حیاطامون پاک و مصفا میشن

هی نگو پس بهار ما کی میشه؟
زمستونم دوره داره، طی میشه

بهار میاد که گل‌فشونی کنه
که باغچه رو‌ ضدعفونی کنه

زنبورا از گلا عسل می‌گیرن
پروانه‌ها همو بغل می‌گیرن

کلیدِ خنده می‌ره تو گوشمون
وامیشه این قفلای آغوشمون

بدون ترس و بی‌اجازه فورن
بوسه‌ها روی گونه‌ها می‌شینن
.
.

بد شده بودیم همه‌مون قبول کن
به خاطر یه لقمه نون قبول کن

هرکسی فکر بازی خودش بود
تو فضای مجازی خودش بود

پدر نداشت هیچ خبری از پسر
پسر نداشت هیچ خبری از پدر

کسی تو این محله یاری نداشت
همسایه با همسایه کاری نداشت

بعضیا به بعضیا زور می‌گفتن
بعضیا حرف زورو می‌شنفتن

هرکسی رفته بود تو کار خودش
فکر گرونی دلار خودش

با هیچکسی نبود کسی موافق
حرفی نمی‌زدیم به‌غیر نق‌نق

عبادتا بدون معرفت بود
زیارتم یه جور مسافرت بود

خدارو خرج ادعا میکردیم
اینجوری ما خداخدا میکردیم

بد شده بودیم همه‌مون قبول کن
شبیه آخرالزمون قبول کن
.
.
یه وقتایی چله‌نشینی بد نیس
رفیقارو دو روز نبینی بد نیس

قدر همو شاید بدونیم کمی
تو خونه‌مون اگه بمونیم کمی

بهار میاد دوباره غمگین نباش
دوروز دیگه بهاره غمگین نباش

دووم بیار عزیزکم می‌گذره
دلهره و غصه و غم می‌گذره

سرفه‌ها خوب میشن خودت می‌دونی
یه‌روز بازم ترانه‌تو می‌خونی

دردوبلای قبل از این رفت کجا؟
این مرضم یه‌ روز می‌ره همونجا

اینم عیاری بود برای میهن
که بشناسیم کیان که مرد جنگن

کیا همون تیزی بی‌غلافن
کیا فقط اهل لحاف و لافن

کیا میان و جون گرو می‌ذارن
کیا به فکر پول و احتکارن
.
.
شیشهٔ عطر یارو پس می‌گیریم
عزیز من بهارو پس می‌گیریم

بهار میاد خونه‌تکونی کنه
که باغچه رو ضدعفونی کنه

بهار، میاد پرندهٔ پرستار
سراغ حال نرگسای بیمار

پزشک مهربون، جناب بلبل
سر می‌زنه بهار به خانوم گل

بهار، میاره باغْبونِ داهاتی
برای ما گلاب صادراتی

بهار میاد که دشتو جارو کنه
فکری به حال بچه آهو کنه

  • حسن صنوبری
۱۰
اسفند

بعضی که از خانه می‌زنند بیرون، هیچ. بعضی که از کتاب خسته‌نشده‌اند، آن‌ها هم هیچ؛ می‌ماند آن‌ها که در خانه‌اند و کتاب‌ها را خسته‌کرده‌اند. اگر از وظیفهٔ مهم خواندن دائمی اخبار ناگوار هم خسته شدیم به‌نظرم الآن بهترین وقت برای فیلم خوب دیدن است. پیشنهاد اولم، یک فهرست ده‌تایی عاشقانه است. البته من فقط نه‌تایش را انتخاب کردم. شما هم یک فیلم بگویید. با این شرایط: یک: از 1990 به این طرف باشد. دو: فقط از سینمای جهان. سه: حتی الامکان با کمترین رنج و انرژی منفی (مثلا من چندتا عاشقانۀ بیماری‌دار یا ترسناک را از فهرست حذف کردم) چهارم: فیلم قابل دیدن برای اکثر روحیه‌ها باشد (خیلی فلسفی و هنری و خاص و فلان و بیسار نباشد. من هم این موارد را حذف کردم). همین‌جا کامنت بگذارید گمانم به یک فهرست خوب برسیم. اگر در صفحه‌تان هم بنویسید طبیعتا حرص «مارک دوبوویتز» و «لوی ابکاسیس» هم بیشتر در می‌آید .

طی این سی سال فیلم‌های عاشقانه‌ای که به شهرت و محبوبیت رسیده باشند خیلی زیادند، خیلی‌هاشن از اسمشان هم پیداست مثل In the Mood for Love (2000) آقای وونگ کاروای، کارگردان چینی که تدوین، موسیقی و رنگ و لعابش خیلی در یاد می‌ماند یا فیلم Amour (2012) استاد هانکه کارگردان اتریشی. اما خب جدا از همه افتخارات و جوایز این فیلم‌ها به نظرم خودم در عاشقانه‌بودنشان خیلی خوب نیستند.


http://bayanbox.ir/view/8300427534361466850/The-Constant-Gardener-2005.jpg


1. باغبان وفادار The Constant Gardener (2005)
این یک عاشقانه سیاسی اجتماعی فوق‌العاده است که قبلا هم درباره‌اش نوشته‌ام. ساختۀ جناب فرناندو میرلس (کارگردان شهر خدا). اسکار هم برده. البته بی‌رنج نیست. | ملیت کارگردان: برزیل | امتیاز من: 10 | امتیاز آی ام دی بی: 7.4 (با 128هزاررای)

http://bayanbox.ir/view/7718879057702974201/Amelie-2001.jpg


2. امیلی Amélie (2001)
این یک عاشقانه فانتزی و جزو مشهورترین فیلم‌های این بیست سال است. از کارگردان مشهور استاد ژان پیر ژونه. مهم‌ترین اثرش و 160مین فیلم محبوب جهان طبق نظرسنجی آی‌ام‌دی‌بی. البته بعد فانتزیش بر عشقش غلبه دارد | فرانسه | من: 10 | آی‌ام‌دی‌بی: 8.3 (673هزاررای)

http://bayanbox.ir/view/618994463136107802/A-Very-Long-Engagement-2004.jpg


3. یک نامزدی طولانی مدت A Very Long Engagement (2004)
این فیلم هم از همان کارگردان قبلی است. طبیعتا اول باید قبلی را ببینید. عاشقانه‌تر و خاص‌تر است. البته محبوبیت و روانی قبلی را ندارد. این هم بی‌رنج نیست. | امتیاز من: 10 | امتیاز آی ام دی بی: 7.6 (69هزاررای)

 

http://bayanbox.ir/view/3552869917844909879/Angel-A-2005.jpg


4. فرشته آ Angel-A (2005)
فیلمی از جناب لوک بسون (کارگردان لئون حرفه‌ای) است. به نظر من عاشقانه فانتزی عرفانی است! به قدرت قبلی‌ها شاید نباشد ولی روان و دوست‌داشتنی‌ست. | فرانسه | من: 10 | آی‌ام‌دی‌بی: 7.1 (31هزاررای)

 

http://bayanbox.ir/view/6269320431201105965/Green-Card-1990.jpg


5. گرین کارت Green Card (1990)
به نظرم عاشقانه کمدی موفقی ست. از آقای پیتر ویر. خیلی دوستش دارم. بازیگر نقش اولش هم از معدود بازیگران محبوبم است. | استرالیا | من: 9 | آی‌ام‌دی‌بی: 6.2 (با 21هزاررای)

 

http://bayanbox.ir/view/3813409602081423615/House-of-Fools-2002.jpg


6. خانه احمق ها House of Fools (2002)
این فیلم تاحدی هنری و خاص و البته کار باصفایی است از آقای کونچالوفسکی. | روسیه | من: 9 | آی‌ام‌دی‌بی: 7.1 (2هزاررای)

 

http://bayanbox.ir/view/4680686475123860862/Black-Cat-White-Cat-1998.jpg


7. گربه سیاه گربه سفید Black Cat, White Cat (1998)
این هم فیلم خیلی خاص و دلنشینی از کارگردان نابغه آقای امیر کوستوریتسا (کارگردان زیرزمین) است. شاید بی‌رنج‌ترین فیلمش باشد. | صربستان | من: 9 | آی‌ام‌دی‌بی: 8.4 (48هزاررای)

 

http://bayanbox.ir/view/8998978170694437667/Eternal-Sunshine-of-the-Spotless-Mind-2004.jpg


8. درخشش ابدی یک ذهن پاک Eternal Sunshine of the Spotless Mind (2004)
یک عاشقانه فانتزی و علمی تخیلی موفق و البته خاص از آقای میشل گوندری. اسکار هم برده. در آی‌ام‌دی‌بی 94مین فیلم محبوب جهان است. | فرانسه | من: 8 | آی‌ام‌دی‌بی: 8.3 (858هزاررای)

 

http://bayanbox.ir/view/7105699596009850915/As-Good-as-It-Gets-1997.jpg


9. بهتر از این نمیشه As Good as It Gets (1997)
این هم مثل گرین کارد یک عاشقانه کمدی باصفاست. البته بنا به ملیتش است دوتا اسکار برده! تنها فیلم موفق کارگردان است. | آمریکا | من: 8 | آی‌ام‌دی‌بی: 7.7 (262هزاررای)

 


 

دوست داشتید ببینید: نظرات دیگران درباب همین مطلب در اینستاگرام

 

  • حسن صنوبری