موسیقی میتواند صدای فریادهای خاموش یک ملت باشد ...
برخلاف اندیشه بسیاری از اهالی اندیشه، دین و سیاست، موسیقی میتواند و توانست. «احمد علی راغب» _که اینک راهی آسمان شد_ این را ثابت کرد.
موسیقی میتواند به ترور شلیک کند. هنر میتواند پرچم خونخواهی را بالا ببرد. وقتی رئیس جمهور و نخست وزیر محبوب مردم ایران رجایی و باهنر توسط نوکران آمریکا ترورشدند، وقتی نفس یک ملت در سینه حبس شد و بغض گلو را تا خفگی پیش برد، این موسیقی احمدعلی راغب بود که راه بغض را برای گریستن و زندهماندن و مبارزه باز کرد. نیز آنگاه که بزرگ متفکران انقلاب اسلامی مطهری و مفتح هدف ترور شخصیتی و سپس ترور فیزیکی منافقان کثیف قرار گرفتند موسیقی راغب بود که پیکر خونین شهیدان را روی دست گرفت.
اما جدا از وقت اندوه، موسیقی راغب حماسهخوان روزهای پرافتخار پیروزی مردم ایران هم بود. آواز کودکان، ترانهٔ روستا و نغمۀ نیکوکاری این مردم نیز بود. پس اگر بگوییم موسیقی راغب صدای غم و شادی مردم مظلوم ایران در این ۴۰سال بود، اگر بگوییم راوی مجاهدتها و مبارزههای دوران انقلاب بود، اگر بگوییم صدای تمام شهیدان این سرزمین بود دروغ نگفتهایم. و با توجه به حجم بسیار آثار درخشان و محبوبش در بین توده مردم، اگر بگوییم راغب «موفقترین آهنگساز عصر انقلاب» بود اغراق نکردهایم. (احترام استادانی چون زندهیاد لطفی، علیزاده و شاهنگیان در جای خود محفوظ).
فکر نمیکنم هیچ آهنگسازی تا این میزان در میان شهیدان (چه شهیدان عصر انقلاب چه شهیدان دوران دفاع مقدس) محبوب باشد و آهنگ هیچ آهنگسازی تا این اندازه در جبههها و راهپیماییها پخش شده باشد. وقتی این را اضافه میکنم به صفای شخصیتی، پاکیزگی درونی، تواضع، تدین، دنیاگریزی و شهرتگریزی او، مطمئن میشوم امشب شهیدانی با لباسهای خاکی جبههای، سوار موتورهای هوندای پرندهشان به استقبال پیرمرد آمدهاند.
ده اثر از بهترین آثار مرحوم راغب به انتخاب بنده:
۱. بانگ آزادی (این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد)
۲. خجسته باد این پیروزی (از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما) ---> دانلود
۳. آمریکا آمریکا (آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو)
۴. راه رجا (هر دم از این رهگذار رهگذری میرود) ---> دانلود
۵. شهید مطهر (ای مجاهد شهید مطهر)
۶. نادعلی (مظهر مهری و وفایی علی)
۷. امداد (الا که داری ز فیض باری توان و قدرت به جسم و جان) ---> دانلود
۸.سرود بابا خون داد (بابا آب داد دیگه شعار ما نیست، بابا خون داد)
۹.سرود همشاگردی سلام (آغاز سال نو با شادی و سرور)
۱۰.سرود مدرسهها وا شده
برای مطالعه بیشتر: سال گذشته کتاب «بانگ آزادی» مجموعه خاطرات مرحوم راغب به کوشش محسن صفاییفرد، مهدی چیتساز و مرتضی قاضی منتشر شد
۱. با آوازهای هنرمندانه و کمنظیرش، قدرت و ظرفیت بالای «شعر ایرانی» و به خصوص «غزل فارسی» را به رخ کشید.
۲. با هر آهنگسازی کار نکرد، سعی کرد با بهترینهای موسیقی ایران همکاری کند، بیشتر از همه زندهیادان پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی و بعد آهنگسازانی چون فرامرز پایور، حسین علیزاده، داریوش پیر نیاکان و مجید درخشانی.
۳. هر شعری را هم نمیخواند، بیشتر از گذشتگان میخواند، آنهم اکثرا سعدی و حافظ و باباطاهر و از معاصران آنمقداری که خواند بیشتر از همه هوشنگ ابتهاج بود، بعد شاعرانی مثل مهدی اخوان ثالث، محمدرضا شفیعی کدکنی، رهی معیری و فریدون مشیری و تک و توکی هم از سیاوش کسرایی، سهراب سپهری و علی معلم دامغانی. برای نوآوری خیلی ریسک نمیکرد اما خب نتیجه هم هیچوقت بد نمیشد.
۴. در حوزۀ آموزش هم فعال بود و شاگردان بسیاری را تربیت کرد؛ خیلی از خوانندههای نسلهای بعد از شاگردان او بودند: علی جهاندار، مظفر شفیعی، سیدحسام الدین سراج، محسن کرامتی، قاسم رفعتی، ایرج بسطامی و....
۵. در دوران قدرتگرفتن دوبارۀ موسیقی پاپ، سنگر آبرومندی برای موسیقی سنتی بود.
۶. بهنظر بنده در آلبومهایی مثل «نوا»، «عشق داند»، «سر عشق»، «دستان»، «سپیده»، «پیام نسیم»، «زمستان است» نمونههای قدرتمند و بینظیری از آواز ایرانی را ارائه کرد.
۷. در آلبومهایی مثل «بر آستان جانان»، «یاد ایام»، «دلشدگان»، «شب سکوت کویر»، «قاصدک» و «بیتو به سر نمیشود» نیز تعدادی از بهترین تصنیفهای روزگار خود را خواند.
۸. در آلبومهای «چاووش» در کنار شهرام ناظری صدای مظلومیت و انقلاب مردم مسلمان ایران شد، چنانچه با ربنا و چند کار دیگر عهد جوانی صدای معنویت این مردم.
محمد رضا شجریان چه بخواهیم چه نخواهیم از بزرگان موسیقی ایرانی بوده و هست و خواهد بود و کارنامهاش به خاطر سه مولفه «استعداد»، «تلاش» و «هوشمندی و ذکاوت» سرانجام در داوری هنری نمره بسیار بالایی میگیرد. او فقط یک خواننده نبود که استعداد و قدرت خداداد آواز داشته باشد، بلکه دانش و هوش موسیقایی گستردهای داشت. ویژگی دیگری هم که او را از همنسلانش متمایز میکرد این بود که در کنار هنرمندبودن، یک «مدیر هنری» هم بود.
همۀ آنچه گفتم _با اتکا به آشناییام از دوران نوجوانی با آثار او_ فقط در محدودۀ «داوری هنری» بود. دو داوری دیگر هم در کار است. یکی «داوری سیاسی و اعتقادی» است که دیگر دوست ندارم بنویسمش. و دیگری «داوری اخلاقی و انسانی» است که آن را هم دوست ندارم بنویسم، ولی حداقل باید اشارهای کنم. چون تاثیر یک هنرمند بر جامعه و جهان فقط در حوزه آثار هنریاش نیست بلکه در حوزه رفتار و کردارهای پشت صحنه اجرا هم هست.
شاید بعضی رفتارها تاثیر چندانی ندارند، اما بعضی هم تاثیر فراوانی دارند. شجریان جدا از هنرش با رفتارش تاثیر بسیاری بر همصنفهای خودش و جامعه موسیقی ایران گذاشت. آنقدر این رفتارها زیادند و متاسفانه تلخ که شگفتزده میشویم چرا نمیشنیدیمشان و نمیشنویمشان، مسئلهای که بازمیگردد به همان توان مدیریتی، ذکاوت و فهم رسانهای بالای شجریان. از اتفاق مالی که برای «علی آبچوری» (قوشمه نواز آلبوم شب سکوت کویر) افتاد، تا موضوع سرقت تصنیف یاد ایامی از «حاج قربان سلیمانی»، تا سرکارگذاشتن و ضبط پنهانی ردیف استادش «عبدالله خان دوامی»، تا بازیهایی که سر شاگرد مظلوم و جوانش ایرج بسطامی درآورد، تا سرقت نوار آلبوم بیداد از محمدرضا لطفی، تا اختلافات شدیدی که با پرویز مشکاتیان داشت، تا بلاهایی که سر علیرضا افتخاری آورد و... اینها چیزهایی است که در تاریخ هنر و موسیقی کشور باید ثبت شود. نمیگویم لزوما ثبت میشود و میماند، چون رسانه میتواند تاریخ را تحریف کند. اما وقتی میخواهیم حیات هنری یک هنرمند را داوری کنیم، مخصوصا کسی که رسانهها با یکدیگر مسابقه تقدسسازی از او گذاشتهاند، باید از منظر انسانی و اخلاقی نیز او را داوری کنیم و بپرسیم چه رفتاری با دیگر انسانها داشته و چه تاثیری بر سرنوشتشان گذاشته است. اکثر افرادی که گفتم و نگفتم و استاد شجریان بیدادگرانه با آنان برخورد کرده نیز درگذشتهاند و البته برای هیچکدامشان تجمعی مقابل بیمارستان برگزار نشد و تسلیت مرگشان اینمقدار شأنیتآور نبود (حتی برای کسانی که در واقعیت زندگی خود حوصله نداشتهاند پنج تا آواز کامل هم از شجریان گوش کنند).
البته که ما برای او و برای خودمان که از او هم بیهنرتریم هم گناهکارتر، طلب آمرزش میکنیم از خدای بزرگ و او را همواره به خاطر موسیقی درخشان و خدماتش به فرهنگ ایرانی دوست خواهیم داشت. چه اینکه او رفته است و ما را با آوازهایش و خود را با اعمالش تنها گذاشته است.
حسن صنوبری
پن: نظرات دیگران پای این مطلب در اینستاگرام
پن2: در تکلمه این یادداشت، یک یادداشت کوتاه و البته طرح یک نظرسنجی را در این صفحه نوشتم.
جستاری پیرامون تازهترین اثر موسیقایی استاد محمدرضا علیقلی *
محمدرضا علیقلی، نابغۀ رنگهای گوناگون موسیقی امروز ایران، پس از سالها با آلبوم قدرتمند دیگری به سوی مخاطبان موسیقی جدی و هنری آمده است. پوئم سمفونیک «ناصر» اثر تازۀ علیقلی بار دیگر میخواهد از جنگ و دفاع هشتسالۀ ایرانیان سخن بگوید. اثری که در همین ابتدای انتشار با استقبال خوب مخاطبان موسیقی مواجه شده است و هفتمین آلبوم پرفروش سال جاری است.
پیش از این در یادداشتی نوشته بودم: علیقلی با ساخت بیش از ۲۰۰ موسیقی فیلم (که ۹۰% آنها موسیقی سینمایی بودند) از پرکارترین سازندگان موسیقی فیلم در جهان است. با ۱۶بار نامزدی سیمرغ بلورین موسیقی در جشنواره فیلم فجر و ۵بار برگزیدهشدن آثارش در این جشنواره، رکورددار هردو بخش و از پرافتخارترین آهنگسازان ایران است. نوشته بودم: امتیاز او نسبت به بسیاری از هنرمندان این است که همهفن حریف است، اینکه که محدود به یک فضای ساختاری یا محتوایی نیست. علیقلی همانقدر در موسیقی فیلم کودک و نوجوان درخشان است که در موسیقی فیلمهای عرفانی. همانقدر در موسیقی فیلمهای اجتماعی قدرتمند است که در موسیقی فیلمهای ژانر جنگ و دفاع مقدس. از موسیقی «کلاهقرمزی»ها یا «مدرسه موشها» که از شاهکارهای موسیقی کودک و نوجواناند تا موسیقی «افق»، «پناهنده»، «روبان قرمز»، «سیمرغ» و «خاک سرخ» که از بهترینهای موسیقی جنگ هستند تا «اینجا چراغی روشن است»، «زیر نور ماه»، «قدمگاه» و «خیلی دور خیلی نزدیک» که از آثار درخشان موسیقی اجتماعی و عرفانی مدرن امروزند. از «من غریب خلوت تنهاییام» تا «تولد عید شما مبارک». و البته جدا از موسیقی فیلم، در موسیقیهای مستقل یا نماهنگها نیز موفق است: چه بسیار نماهنگهای آموزشی و نوجوانانه عالی از علیقلی در خاطراتمان داریم، از کاری مثل نسخۀ موزیکال شعر «روباه و کلاغ» کتاب درسی تا آن مجموعه فوقالعادۀ «روزهای هفته».
وقتی این پیشینه را مرور میکنیم میبینیم با یک آهنگساز کمتوان یا جوان و جویای نام طرف نیستیم که حاضر باشد برای شهرت یا ثروت یا حتی تفنن به سفارش این و آن، اثری بسازد. از طرفی حوزۀ جنگ و موسیقی دفاع مقدس برای او عرصۀ تجربهنکرده و نویی نیست که علیقلی برای تجربه بخواهد سری هم به این سامان بزند. علیقلی در سیمرغ و خاک سرخ و انبوهی کارهای منتشرشده یا نشدۀ دیگر سازهایش را با نغمۀ جنگ کوک کرده است و مخاطبانش را پیدا کرده است. بیرون از عالم موسیقی فیلم نیز با آلبومی مثل «با نوای کاروان» ادای دین شخصی و قلبی را به جنگ و نغمهها و شهیدانش کرده است. پس در جهان موسیقایی این هنرمند ناصر چیست؟ یا بهتر و دقیقتر است بپرسیم: ناصر کیست؟
قبل از پاسخ به این پرسش دشوار ابتدا کمی از ساختار آلبوم سخن بگوییم:
ناصر یک پوئم سمفونیک با هشت موومان است. پوئمیکبودن این سمفونی در ظاهر فقط بسته به یک بیت شعر است. این بیت شعری است از کتاب گلستان، سعدی شاعر بزرگ قرن هفتم و تنها کلامی است که در آوازها شنیده میشود: «ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز | کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد». اما اگر از ظواهر بگذریم و تعریف عمیقتری از یک پوئم سمفونیک داشته باشیم، ما به ملاقات شعرهای دیگری هم در این سمفونی میرویم، اما از حنجرۀ سازها. در این سمفونی، نغمههای تعدادی از آهنگها، سرودها و نوحههای محبوب دوران جنگ و همچنین نوحههای مشهور عاشورایی حضور دارند که بدون ادای کلام نیز، شعر خود را در ذهن مخاطب اثر تصویر میکنند. این نغمات و شعرهای غیرآوازی، مثل نغمات حاضر در پوئم سمفونیک «آب تشنه» و آلبوم ارکسترال «با نوای کاروان» حضوری محوری و اصلی ندارند، بلکه این نغمات چون خردهروایتهایی هستند که در خدمت روایت اصلی سمفونی هستند. این قطعات گرچه در آن آثار پیشین موضوع نمایش بودند، اینجا بازیگران نمایشاند. نکتۀ دیگر این است که پوئم سمفونیک ناصر را میتوان از آثار برجسته موسیقی توصیفی دانست، اما نه با تعاریف معمول این موسیقی. چه اینکه در این سمفونی بدون حضور یک منظومه شعری یا یک متن داستانی اتفاق میافتد، داستانی با آغاز و انجام، با شخصیتپردازی و فضاسازی، با پیرنگ موسیقایی و داستانی شامل گرهافکنی، گسترش، تعلیق، نقطه اوج و گرهگشایی در این موسیقی روایت میشود ولی فقط با استفاده از زبان موسیقی.
موومان نخست که نام «مقدمه» را بر خود دارد، با زمان ۹دقیقه و ۲۵ثانیه طولانیترین قطعۀ این آلبوم موسیقایی است و به نوعی میتوان آن را پیشدرآمد و اوورتور این پوئم سمفونیک به حساب آورد. اوورتوری که از منجسمترین و زیباترین اوورتورهایی است که در سالهای اخیر شنیدهایم و به نظرم بهجز طولانیبودنش، بهخاطر آغاز و انجام داشتنش و نیز غنای موسیقاییاش، بهتنهایی هم میتواند یک پوئم سمفونیک به حساب بیاید. این اوورتور تا حدودی طرحی کلی از آلبوم و بیشتر قطعاتش به دست مخاطب میدهد؛ از جمله رنگبندیسازها و تنوع نغمات و تکنیکها. در این قطعه چند نغمۀ مشهور مربوط به دوران جنگ به عنوان بازیگران اصلی نمایش معرفی میشوند، اما پایانبخش آهنگ، نغمۀ زیبا و دلپذیری است که از ساختههای خود استاد علیقلی در موضوع جنگ و شهادت است.
در موومان دوم با نام «آغاز» ابتدا نغمۀ محوری و تم اصلی سمفونی با شیپور نواخته میشود و سپس موسیقی، ضربی حماسی و تمپویی تند به خود میگیرد و شروعی نفسگیر را رقم میزند. این موومان هم چون موومان نخست از قطعات بسیار دلپذیر این سمفونی است. حماسینواختههای این موومان روایت و داستان سمفونی را آشکار و آغاز میکند و شیپور جنگ را به صدا در میآورد. اگر بخواهیم با نگاههای چون نشانهشناسی، تحلیل محتوا و یا روایتشناسی پوئمسمفونیک را بررسی کنیم، این سمفونی در بطن خود یک قصه دارد، یعنی با نگاه دقتآمیز میتوان لحن روایتگرانهای را هرچند کاملا غیرمستقیم، غیرقطعی و غیرواضح در پس نغماتش تشحیص داد. با چنین فرضی این موومان موومانِ روایت انقلاب مردم مسلمان ایران در سال ۱۳۵۷ است. مهمترین نشانه برای این مدعا نیز حضور نغمهای بازآفرینیشده و تاحدی تغییردادهشده از آن روزگار در بخشی از موومان است. نغمهای که زمانی احمدعلی راغب آن را با شعر حمید سبزواری و آواز محمد گلزیر ساخته بود: «این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد | فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد». البته که بدون پیشفرض، شنیدن و شناختن این نغمه در دل نغمههای لایهدرلایۀ این موومان کار آسانی نیست.
موومان سوم با نام «حیرت» بیشتر از حماسه، ابعاد تلخ، هولانگیز و رنجآور جنگ را مینوازد. این موومان نیز از جمله موومانهای آلبوم است که قدرت فضاسازی و تصویرگری بسیار بالایی دارد. همچنین میتوان گرهافکنی پیرنگ موسیقی را در این موومان مشاهده کرد. وقتی هنگام گوشدادن این قطعه چشمانم را بستم، ناخودآگاه صحنۀ ویرانی خانهها، تاریکی آسمان، دودها، شعلهها، کشتار شهروندان بیگناه و سوختن نخلها پیش چشمم مجسم شد. یکی از نتهایی که در این قطعه تکرار میشود به معنای واقعی کلمه دلهرههای زمان موشکباران هواپیماهای بعثی را در دل شنونده زنده میکند. این نغمه، نغمهای نیست که انسان دوست داشته باشد زیاد بشنود. با همان نگاه روایتشناسانه و نشانهشناسانه این موومان راوی آغاز حملۀ رژیم بعثی عراق به مرزهای ایران است.
موومان چهارم اما بهنظرم کار اصلی و شاهکار استاد علیقلی در این آلبوم است. من موومانهای «مقدمه»، «آغاز» و «پایان» را نیز بسیار دوست میدارم و ماندگار میدانم، اما این قطعه چیز دیگری است. اینجا بعد از سالها موسیقی ایرانی شنوندۀ یک بافت پلیفونیک و موسیقی چندصدایی باشکوه است. در ارکستراسیون تمام موومانهای این سمفونی سازهای ایرانی نیز حضور دارند، اما در این قطعه یک ساز حماسی و عرفانی یعنی دف آغازگر و ضربدهندۀ اصلی موومان است و با زیبایی و معناشناسی درخشانی حضور دارد. دف سمفونی را آغاز میکند و آنگاه ساختار معنامندِ کنترپوانتیک خودنمایی میکند. نقطۀ اوج داستان این سمفونی توصیفیروایی و نهایت هنرمندی و کارگردانی استاد علیقلی در همین قطعه است. کارگردان کنترپوانها و بازیگرانش را فرا میخواند. این موومان، این پردۀ نمایش جدا از نغمات اختصاصیاش چهار بازیگر میهمان دارد که سهتایشان در نیمۀ اول نمایش با هم روی پرده میروند و با استفاده از شگردهای کنترپوانی، هارمونیِ یگانه و تکاندهندهای را میآفرینند. آن سه نغمۀ میهمان، آن سه بازیگر پیرسال و خاطرهانگیز اینهایند، نخست: «با نوای کاروان»، دوم: «منتظریم کی شب حمله فرا میرسد» و سوم: «ای لشگر صاحبالزمان آمادهباش آمادهباش». البته که بدون کلام. پیش از این هم در تمام سمفونیهای مشابه دیگر استادان ایرانی در موضوع جنگ و دفاع مقدس، نوحهها و نغمههای قدیمی بهکارگیری و بازآفرینی شده بودند، اما در هیچکدام شاهد یک پلیفونی نبودیم، آنهم با چنین هارمونی و هماهنگی باشکوهی. این سه قطعه اولا همه مربوط به روزگار دفاع مقدس هشتساله هستند، ثانیا هر سه را معروفترین و مهمترین نوحهخوان و حماسهخوان آن روزگار یعنی صادق آهنگران اجرا کرده است، ثالثا هر سه شعری با یک موضوع دارند، یعنی عزم نبرد و اعزام برای رفتن به جبهه و عملیات دفاع از مرزهای ایران، اما با اینحال سه شعر و سه نغمه و سه فضای مستقل و مجزا دارند. علیقلی با انتخابی هوشمندانه از میان آنهمه نوحه و سرود و موسیقی دوران جنگ این سه برادر همخون را پیدا میکند و کنار هم مینشاند. رابعا هر سه بسیار محبوب و مشهور و خاطرهانگیزاند در حافظۀ شنیداری مردم ایران. تا اینجای کار فقط از هارمونی معنایی و حسی گفتم. پنجمین هارمونی این قطعه، تازه در موسیقی و آهنگسازی علیقلی اتفاق میافتد. از اینجا به بعدش دیگر زبان من از بیان ناتوان است. شنونده، شنوندۀ باهوش و گوشِ تربیتشده، خود باید با دقت بشنود، خود باید با گوش خود تماشا کند که آهنگساز نابغه چگونه از همراه ساختن این سه ملودی یک موسیقی جدید با یک هارمونی باشکوه و یگانه را نواخته است و چگونه در اوج آن موسیقی فرازمند به تم اصلی سمفونی میرسد.
داخل پرانتز بگویم، من یک فانتزی خاص دارم برای خودم. فانتزیِ انتخابِ جایگاه ابدی. گاهی در زمانهایی در مکانهایی آنقدر تحت تاثیر قرار میگیرم که در دل آرزو میکنم کاش همانجا بمیرم، چه همان وقت چه وقتی دیگر. مثلا در بین درختان جنگلی رازآمیز و باشکوه، یا بر ماسههای ساحلی زیبا، یا در خلوت یک معماری قدیمی، یا حیات یک امامزادۀ دنج و باصفا یا در صحن حرمی مطهر ... هنگامِ گوشدادن به این سمفونی برای اولینبار یک مکان انتزاعی و موسیقایی را نیز برای سفر ابدی پسندیدم. هربار که این آلبوم را گوش میدهم میبینم یکی از زیباترین و دلخواهترین جایها برای آغاز ابدیت، سه دقیقه و سی ثانیۀ نخستِ موومان چهارم سمفونی ناصر است.
در نیمۀ دوم موومان دف از حرکت بازمیایستد و علیقلی با تمپویی سریعتر سراغ ملودی شاهکار قدیمی خود یعنی سبکبالان میرود. نغمهای که آنهم از نظر محتوایی وامدار نوحهخوانی آهنگران است که نخستینبار شعری از قادر طهماسبی را پس از اعلان قطعنامه اجرا کرد؛ هرچند نغمهپردازی و آهنگسازی آن آهنگ تماما از خود علیقلی بوده است، اما این اشتراک نیز در هارمونی معنایی موومان موثر است. این همان بازیگر میهمان چهارم است که جداگانه روی پرده آمده و همین جدایی نیز بیدلیل نیست. سه نغمۀ نخست، نغمۀ روزگار جنگ و دفاع و حماسه است و در فضاسازی همین مفاهیم نواخته شدند و این چهارمی نغمۀ روزگاران پس از جنگ و حسرت جاماندگان از شهادت و رشادت است و به همین خاطر در فضاسازی و رنگبندی موسیقایی دیگری به گوش میرسد. با آنچه تا الآن توضیح دادم، عنوان «دفاع» برای این موومان عنوان دقیق و قابل دفاعی است و حتی علیقلی به خاطر همین یک موومان میتوانست نام این پوئم سمفونیک را سمفونی دفاع یا سمفونی دفاع مقدس بگذارد. چه اینکه در این اثر، دفاع هشتسالۀ ایرانیان از مرزهایشان و خاطرات حسبرانگیز شنیداریشان به هنرمندانهترین روشها ثبت موسیقایی شده است. البته که لذت کامل بردن و فهم ظرائف این موومان سمفونی، گوشِ تربیتشده میخواهد و شاید هر شنوندهای در چندبار شنیدن نخست حق شنیدن را ادا نکند و آمیزش و حرکت خطوط موازی ملودیها را از هم تشخیص ندهد. بله این موومان از سنخ رطلی گران است: «تا چهها بر سر و دستار حریفان گذرد | زان میتند که در رطل گراناست امروز».
موومان پنجم نام «آرامش» بر خود دارد. منِ مخاطب عام حس میکنم نام «تکاپو» برای این موومان مناسبتر بود! یا دستکم «در جستوجوی آرامش» یا «به خاطر آرامش». چه اینکه آرامشی در این موومان وجود ندارد. چهبسا از منظر داستانی این بخش تعلیق بهحساب آید. چه اینکه در نیمۀ اول هیجان و اضطراب و حماسه را تجربه میکنیم، یعنی جنگ را و نیمۀ دوم اندوه و دریغ را. شاید فقط دقیقۀ پایانی این قطعه است که با استخدام و بازیگرفتن از ملودی «ممد نبودی ببینی» تا حدی به سمت آرامش حرکت میکنیم. فضاسازی نغمهپردازی دو موومان ششم (شهادت) و هشتم (پایان) بیشتر به آرامش نزدیکاند.
موومان ششم با نام «شهادت» تداعی کنندۀ مفاهیمی چون شهادت، بهشت، آرامش و ابدیتاند. بهخصوص فضاسازی ابتدای این قطعه تا حدی یادآور ارکستراسیون و فضاسازیهای موسیقیهای پیشین علیقلی بهویژه «سیمرغ» است. پس از فضاسازی اولیه، موسیقی با تم اصلی و اختصاصی آلبوم پیدا میکند و سپس سراغ نغمههای دیگر میرود. در این موومان برخلاف موومانهای دیگر سمفونی، از نغمهها و ملودیهای دوران جنگ یا انقلاب استفاده نشده، بلکه دو بازیگر اصلی و دو نغمۀ استخدام شده یکی نغمهای ملی و دیگری نغمهای مذهبی است. روی نغمۀ نخست که تصنیفی قدیمی است بعضی آهنگسازان (مثل محمدرضا لطفی و جلیل عندلیبی) این غزل حافظ را گذاشتهاند: «ما سر خوشان مست دل از دست دادهایم» و بعضی دیگر (فریدون شهبازیان) این غزل «بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید». نام این ملودی و نخستین سازندهاش معلوم نیست. استاد شهبازیان در اطلاعات آلبوم «شور عشق» در توضیح قطعۀ «محرم راز» نوشته «بر اساس ملودی نغمه»؟! که من منظورشان را متوجه نمیشوم و زندهیاد استاد لطفی در اطلاعات آلبوم «چشمۀ نوش» در توضیح قطعۀ «سرخوشان مست» نوشتهاند «تصنیف قدیمی»؟! و جایی هم در گذشته خوانده بودم آهنگ قدیمی نیست و از ساختههای استاد محمدعلی کیانینژاد است اما اکنون منبعش را پیدا نمیکنم. علیایحال مهم این است که یک تصنیف ایرانی است و مخصوصا بهخاطر حضور و تولدش در موسیقی سنتی و ردیفدستگاهی ایران، رنگِ ملیبودنش پررنگ است. از آفرینشگر نغمۀ دوم نیز که نغمۀ آیینی است خبری در دست نداریم، این نغمه ملودی یک نوحۀ عاشورایی است که بیشتر با این شعر در هیئتها اجرا میشود: «سقای دشت کربلا ابالفضل ابالفضل | دستش شده از تن حدا ابالفضل اباالفضل». این موومان با این فضاسازی و بازآفرینی از موومانهای متفاوت پوئم سمفونیک است، هرچند معناشناسی مرتبطی با کلیت سمفونی دارد. چنانچه به باور ایرانیان مسلمان با شهادت، روح رزمنده از پیکر و از محیط جنگ و جبهه جدا میشود و راهی آسمان ارزشها و ابدیتها میشود، علیقلی نیز در این موومان از نغمات جنگ فاصله میگیرد و سراغ نغماتی میرود که نمایندۀ زمینههای ذهنی رزمندگان و شهیدان جنگ تحمیلی هستند. بهشت و خانۀ ابدی شهیدانی که برای دفاع از مرزهای ایران و ارزشهای اسلام جان خویش را نثار کردهاند، جایی در حوالی کوچه باغهای همین نتها و نغمههای ایرانی و اسلامی است.
موومان هفتم، با نام «پیروزی» آغازی مقتدرانه دارد و فضاسازی مارش پیروزی را برای ذهن شنونده تداعی میکند. در میانۀ موومان نیز با حضور تار (این ساز ملی ایران معاصر) در ارکستراسیون نشاط و آرامش و ثبات ایران را نمایش میدهد. این نشاط در ادامۀ آهنگ بیشتر و بیشتر و میشود و به نوعی گرهگشایی از روایت سمفونی است. همچنین این موومان را به نوعی میتوان پایانبندی اصلی یا اولیه پوئم سمفونیک دانست. چهبسا من بودم، نام این موومان را «پایان» میگذاشتم.
موومان هشتم با عنوان «پایان» اما از قطعات مهم و قدرتمند و به نظر من ماندگارِ پوئم سمفونیک ناصر است. در پاراگراف قبل تلویحا اشاره کردم با موومان هفتم هم میشد سمفونی را به پایان برد، اما قطعا سمفونی همچنان چیزی کم داشت. کار تمام میشد (به معنای به آخر رسیدن) اما تمام نمیشد! (به معنای کمال یافتن). موومان هشتم موومانی کرال است که فضاسازی بسیار متفاوتی با فضاسازی دیگر قطعات آلبوم دارد. موومانی سرشار از نغمههایی دلپذیر، حسبرانگیز و رویایی که حیف است نام پایان را بر خود داشته باشد. چهبسا بهتر بود چنین عنوانی برای این موومان برگزیده میشد: «آغاز پس از پایان».
حال که هم درباره کلیت پوئم سمفونیک سخن گفتیم هم موومانها را با رویکرد زیباییشناسی یکییکی بررسی کردیم، وقت آن است که به آن سوال دشوار برگردیم: ناصر چیست و چه معنایی در منظومۀ موسیقایی محمدرضا علیقلی دارد؟
بهنظرم پاسخ را باید در همان یگانه شعر اداشدۀ سمفونی جستجو کنیم:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
«مرغ سحر» را بیشتر لغتنامهها «بلبل» معنا کردهاند و اندکی نیز «خروس». اما مهم این است که شخصیت این پرنده در بیشتر اشعار شاعران بزرگ فارسی «پرندهای آوازخوان» است. سری به مرغان سحری شعر پارسی بزنیم:
از عطار نیشابوری است:
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
ناله از طاق آسمان برخاست
از نظامی:
برآورد مرغ سحرگه غریو
چو سرسامی از نور و صرعی ز دیو
از مولوی:
سحرگه ناله مرغان رسولی از خموشاناست
جهان خامش نالان نشانش در دهان اینک
از وحشی بافقی:
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری؟
این ناله به اندازۀ حرمان که داری؟
مرغ سحر بعضی شعرها فغان و ناله سر میدهد، چنانچه در همین ابیات دیدید و در شعر معاصر هم در تصنیف معروف محمدتقی بهار شنیدهاید: «مرغ سحر! ناله سر کن»؛ در بعضی اشعار هم فریاد میزند، اما در بیشتر شعرهای سعدی و همروزگارانش دهان به موسیقی و نغمه و آواز خوش باز میکند.
از حافظ است:
چو گل سوار شود بر هوا سلیمانوار
سحر که مرغ درآید به نغمۀ داوود
*
برکش ای مرغ سحر نغمۀ داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد
از خواجوی کرمانی است:
خواجو چگونه جامۀ جان چاک زد چو صبح
گر گوش بر ترنم مرغ سحر نکرد؟
*
نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت
*
آهنگ شب از دیده من پرس که هر شب
مرغ سحر از نالهام آهنگ بگیرد
و از خود سعدی است:
فتنۀ شاهد و سودازدۀ باد بهار
عاشق نغمۀ مرغان سحر باز آمد
*
چو آواز مرغ سحر گوش کرد
پریشانی شب فراموش کرد
پس مرغ سحر در هر دو صورت پرندۀ موسیقیسراست در شعر سعدی و از اینرو احتمال ضعیف «خروس» بودنش، ضعیفتر هم میشود. بنابر این دستکم در شعر سعدی قطعا منظور از مرغ سحر، «بلبل» است. چنانچه در بسیاری از ابیات هم در کنار نظیر همیشگی بلبل یعنی «گل»، شاعران پارسیسرا به جای بلبل، مرغ سحر یا مرغ را آوردهاند. مانند دو بیتی که از حافظ نقل کردیم، یا این بیتهای حافظ:
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
*
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
یا این بیتهای خواجوی کرمانی:
صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن
از خروش و نالۀ مرغ سحرخوان چاره نیست
*
در دم صبح به مرغان سحر خوان برسان
نکهت آن گل خودروی که من دانم و تو
و یا این بیت از خود سعدی:
بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست
اما بلبل یا همان عندلیب یا هزاردستان، در اندیشۀ دیرین ایرانیان و در شعر فارسی جز موسیقیدانی و آوازخوانی چه شخصیتی دارد؟ این دیگر نیاز به پژوهش و شاهدآوردن ندارد، انگارهای بدیهی و عمومی است که بلبل در بیشتر اشعار، به خصوص در اشعار سبک عراقی نماد عاشق است. پس مرغ سحر تا اینجای کار شد عاشقی اهل موسیقی، یا آوازخوانی عاشق، یا موسیقیدانی که دعوی عشق دارد.
اما پروانه کیست؟ «شمع» و «پروانه» نیز مانند «گل» و «بلبل» (یا «گل» و «مرغ سحر») نماد عاشق و معشوقاند؛ اما این دو نماد با هم تفاوتهایی دارند. اگر بلبل عاشقی است که عشقش به معشوق را با آواز و موسیقی فریاد میزند و از دوریاش مینالد، پروانه عاشقی است که به سوی معشوق خویش میشتابد تا جایی که آتش بگیرد و جان خویش را از دست بدهد. سعدی در این بیت زیبای خویش که در دیباچۀ گلستان آورده است این دو نماد و این دو شیوۀ عاشقی را در کنار هم به میدان میآورد، با یکدیگر مقایسه میکند و برتری یکی را بر دیگری به رخ میکشد:
ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
گمانم حالا دیگر مشخص شد نغمههای ناصر از کدام نتهای ذهنی و روحی استاد محمدرضا علیقلی برخاسته است.
شهید ناصر شراره، دوست دورۀ نوجوانی و جوانی محمدرضا علیقلی، کسی است که پوئم سمفونیک ناصر به نام اوست و به او تقدیم شده. شراره نیز چون علیقلی هنرمند و دوستدار موسیقی بوده است، اما در زمان جنگ علیرغم اصرار دوستانش، حتی پس از پایان زمان خدمتش، حاضر به ترک جبهه نمیشود تا سرانجام در ۲۴سالگی به شهادت میرسد. وقتی که علیلی جوان تنها ۲۲سال داشته است. پوئم سمفونیک ناصر سیوهشت سال پس از شهادت ناصر شراره و در سالگرد شهادتش منتشر شد؛ وقتی که علیقلی از برترین چهرههای موسیقی ایران است. بله، «مرغ سحر» خود محمدرضا علیقلی است که عشق خود را با موسیقی آواز و ابراز میکند و «پروانه» شهید ناصر شراره است که عشقش را در شرارههای شمع و با سوختن معنا کرده است و آوازی از او به جای نمانده است. شرارهای که نتوانسته تحصیلات خود را در موسیقی و سینما ادامه بدهد، فلوتنوازیاش را به جایی برساند و اثری مشهور از خود به جای بگذارد؛ بلکه با تصمیمی آگاهانه این فرایند و زندگی را کنار گذاشته تا عشق را با تمام وجود لمس کند. پوئمسمفونیک ناصر، روایتی هنرمندانه از گفتگوی درونی استاد محمدرضا علیقلی با خویشتن خویش است در پرسش از شیوۀ عاشقی و معنای مرگ و زندگی.
شنوندۀ این پوئم سمفونیک با علیقلی و شرارۀ جوان _با دو نوازندۀ موسیقی_ سفری را به پنجاهسال تاریخ حماسه و مبارزه و رشادت و شهادت در این سرزمین، آغاز میکند. از فراز لحظههای دشوار و آسان و تلخ و شیرین پرواز میکند و با نغمههایی تازه و زیبا به ملاقات نغمههایی دیرین و خاطرهانگیز میرود. این سفر، سفری است که فرودگاهش، قلبی عاشق است که هنوز داغ یاران رفته در آن چون چراغی روشن است.
حسن صنوبری
* این یادداشت در خبرگزاری فارس هم منتشر شده است: اینجا
«پیادهروی با»، «حرفزدن از» و «گوشکردن به» بهترین آهنگهای محمدرضا علیقلی
بعضی هنرمندان بزرگ در زمان حیاتشان حقشان ادا میشود و بعضی نه. این بستگی به روحیۀ خودشان و همچنین فهم و شعور و درک و دانش منتقدان و رسانههای جامعه دارد. هنرمندی که اهل سروصدا و جاروجنجال است چه بزرگ باشد چه کوچک، خود را میشناساند، ارزش کار خود را تبیین میکند و حقش ادا میشود و هنرمندی که اهل حیا و خلوتنشینی است اگر آنچنان برجسته نباشد که حتما دیده نمیشود و اگر بزرگ و ارزشمند باشد شاید تنها پس از مرگش حقش ادا شود.
استاد «محمدرضا علیقلی» یکی از بزرگترین موسیقیدانان و آهنگسازان ایران امروز است که روحیۀ عجیب خلوتگزیدگی و هیاهوگریزیاش باعث شده یکهزارم شنیدهشدن نغماتش، دیده نشود. من از نوجوانی همواره تشنۀ این بودم که بتوانم مصاحبهای، گفتگویی چیزی از این مرد بزرگ موسیقی ایران پیدا کنم و دریغا که دریغ! بسیاری از مردم عاشق آهنگهای او هستند ولی حتی اسمش را هم نشنیدهاند. این وضعیت باعث میشود در نظر من که حوزه اصلیام شعر است علیقلی با سهراب سپهری قابل مقایسه باشد، البته سهراب سپهری پیش از درگذشت.
محمدرضا علیقلی در موسیقی فیلم بهنظرم بینظیر است و اگر نظر اهل فن با سلایق متفاوت را بپرسید هم دستکم میگویند جزو ده چهره درجه یک این حوزه است (در کنار احمد پژمان، فرهاد فخرالدینی، مجید انتظامی، ناصر چشمآذر، فریدون شهبازیان، بابک بیات، کامبیز روشنروان، حسین علیزاده و...)
جناب علیقلی با ساخت بیش از 200 موسیقی فیلم (که 90% آنها موسیقی سینمایی بودند) از پرکارترین سازندگان موسیقی فیلم در جهان است. او با 16بار نامزدی سیمرغ بلورین موسیقی در جشنواره فیلم فجر و 5بار برگزیدهشدن آثارش در این جشنواره، رکورددار هردو بخش است. (انتظامی و علیزاده با چهار سیمرغ مشترکا در رتبۀ دوم قرار دارند).
نکتۀ دیگر این است که استادی مثل علیقلی محدود به یک فضای محتوایی نیست و این امتیاز او نسبت به سپهری شاعر است. علیقلی همانقدر در موسیقی فیلم کودک و نوجوان درخشان است که در موسیقی فیلمهای عرفانی. همانقدر در موسیقی فیلمهای اجتماعی قدرتمند است که در موسیقی فیلمهای ژانر جنگ و دفاع مقدس. از موسیقی «کلاهقرمزی»ها یا «مدرسه موشها» که شاهکارهای موسیقی کودک و نوجواناند تا موسیقی «افق»، «پناهنده»، «روبان قرمز»، «سیمرغ»، «خاک سرخ» که بهترینهای موسیقی جنگ هستند تا «اینجا چراغی روشن است»، «زیر نور ماه»، «قدمگاه» و «خیلی دور خیلی نزدیک» که از آثار درخشان موسیقی اجتماعی و عرفانی مدرن امروزند. از «من غریب خلوت تنهاییام» تا «تولد عید شما مبارک». و البته جدا از موسیقی فیلم، در موسیقیهای مستقل یا نماهنگها، ما چقدر نماهنگهای آموزشی و نوجوانانه عالی از او در خاطراتمان داریم، از کاری مثل نسخۀ موزیکال شعر روباه و کلاغ کتاب درسی تا آن مجموعه فوقالعادۀ «روزهای هفته».
موسیقی علیقلی جایی ایستاده که به نظرم پیوند تمام شادیها، غربتها، عشقها و زیباییهای زمینی و آسمانی و این جهانی و آن جهانی است. موسیقی او هم نغمۀ سکر است و هم نفحۀ صحو. با موسیقی او هم میتوانی فکر کنی، هم میتوانی به خلسه خیال بروی، هم میتوانی عاشق شوی، هم میتوانی کودک شوی، هم میتوانی مسافر ابدیت باشی، هم میتوانی خوب بخندی، هم میتوانی سیر گریه کنی، هم میتوانی مستانه برقصی، هم میتوانی مردانه بجنگی. و شگفتانگیز اینکه موسیقی او علیرغم سنتینبودن و چندصداییبودن، کاملا، کاملا، کاملا و کاملا ایرانی است. اینجا همان جایی است که زیباییشناسی حافظ، عرفان مولوی، لطافت سعدی، خیال نظامی و حماسه فردوسی در کنار هم تبدیل به نغمه شدهاند. آنهم کاملا امروزی و اینجایی.
بهعنوان یک فعال حوزۀ رسانه و آشنای فرهنگ و هنر به نظرم مهمترین نقطه ضعف استاد علیقلی همین عدم اعتنا به رسانه، نداشتن حتی یک سایت درستدرمان و نیز عدم اهتمام به انتشار آثار است (از نظر رسانهای فقط اخیرا یک صفحه اینستاگرام توسط دوستداران ایشان راهاندازی شده در اینجا). اینکه طی اینهمه سال کار و از آنهمه آثار فقط چهار پنج آلبوم منتشر شده، یعنی هیچی منتشر نشده! سالهای سال کارم شده بود گوش دادن به «آوای زمین»، «ماه کولی»، «سیمرغ»، «خیلی دور خیلی نزدیک» و «خاک سرخ» و انتظارکشیدن برای آلبومی جدید. دردا که دو آلبوم «پرنده خیال» (موسیقی کودک و نوجوان) و «با نوای کاروان» (موسیقی دفاع مقدس) هم آنقدر بیسروصدا منتشر شدند که مخاطبانی مثل من هم از آنها بیخبر بودند. و البته اندوه اصلی انبوه آلبومهای منتشرنشده است. جدا از سمفونیها و تکآهنگهای فراوانی که فقط خبرشان را شنیدهایم، موسیقی فیلمهای بسیار خاطرهانگیز و حتی بیشتر موسیقی فیلمهای سیمرغ گرفته (مثل نرگس، قدمگاه، دختر و امکان مینا) هم تا جایی که میدانم منتشر نشدهاند. عجیب که این وضعیت مظلومیت جدا از کارهای جناب علیقلی شامل حال آثار برادر مرحومشان هم هست. زندهیاد محمود (سیامک) علیقلی از متمایزترین و قدرتمندترین صداهای این چهلسال ایران بود که دریغا پس از درگذشت هم آلبومی اختصاصی از آوازهایش منتشر نشد. آوازهای مرحوم محمود علیقلی را در بسیاری از سمفونیها و موسیقی فیلمها شنیدهایم و دوستداشتهایم که شاید معروفترینشان «آب زنید راه را» است. و البته همکاریهای معدود دو برادر لطفی دیگر دارند.
دوستانی که یادداشتهای اینچنینیام را خواندهاند میدانند در هر یادداشت یک آرزو میکارم. آرزویم برای این یادداشت هم انتشار آبرومندانه، بههنگام و پرسروصدای گنجینۀ موسیقایی برادران علیقلی است.
آلبومشناسی محمدرضا علیقلی
آثاری که به طور رسمی منتشر شدند: 1. آلبوم «سیمرغ»: موسیقی سریال سیمرغ. ناشر: سروش + 2. آلبوم «آوای زمین». ناشر: هرمس. 3. آلبوم «ماه کولی»: ناشر: هرمس: این آلبوم هم ظاهرا مثل آوای زمین آلبومی مستقل است اما چندقطعهاش را در فیلم روبان قرمز شنیدهایم. 4.آلبوم «خاک سرخ»: موسیقی سریال خاک سرخ. ناشر: سروش 5. آلبوم «خیلی دور خیلی نزدیک» (موسیقی فیلمهای خیلی دور خیلی نزدیک، زیر نور ماه و اینجا چراغی روشن است) ناشر: هرمس. 6.«پرنده خیال»: ترانههای کودکانه. ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. این آلبوم با دکلمه خانم فاطمه معتمدآریا همراه است 7.آلبوم «نوای کاروان»: موسیقی دفاع مقدس. ناشر: بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس. 8. آهنگ «زار» در آلبوم گروهی «جزیره قشم» منتشرشده توسط نشر هرمس. این آلبوم هشت قطعه از هشت آهنگساز است. یکی از خیلی خوبهایش آهنگ خورشید علی بوستان است اما بهترینش همین آهنگ زار استاد علیقلی است.
از بهترینهای محمدرضا علیقلی
و اما گزیدهای با 20آهنگ از بهترین آهنگهای منتشرشده محمدرضا علیقلی به انتخاب بنده. اول از اینترنتیافتهها و منتشرنشدهها میگذارم بعد از آلبومهای رسمی
پناهنده
فیلم پناهنده از ساختههای زندهیاد رسول ملاقلیپور است. دو قطعۀ بسیار زیبا دارد به آهنگسازی محمدرضا علیقلی و با آواز محمود علیقلی. دومی که با شعر مولوی است معروفتر است اما به نظرم اولی که با شعر حافظ است شاهکارتر است، از آنهاست که باید با صدای بلند و در تنهایی گوش کرد.
1. پناهنده / با آواز محمود علیقلی / شعر حافظ (فاش میگویم و از گفته خود دلشادم)
2. پناهنده / با آواز محمود علیقلی / شعر مولوی (عشق است به آسمان پریدن)
کلاهقرمزیها
آهنگسازی تمام کلاهقرمزیها (با کارگردانی جناب ایرج طهماسب) با استاد علیقلی بود. کلاه قرمزی و پسرخاله، کلاه قرمزی و سروناز، کلاه قرمزی و بچه ننه و کلاه قرمزی نوروز. ترانههای خوب در این مجموعهها کم نیستند و امیدوارم به زودی آلبوم همهشان منتشر شوند. این دوتا بهنظرم از ماندگارترینهایشان هستند:
3. آقای راننده _ با آواز حمید جبلی (از کلاه قرمزی و پسرخاله)
4. تولد عید شما مبارک با آواز ایرج طهماسب، حمید جبلی و... (تیتراژ کلاه قرمزی نوروز)
مدرسه موشها
آهنگسازی سریال مدرسه موشها و سینمایی شهر موشهای اولی و مشهور (با کارگردانی خانم مرضیه برومند) با جناب علیقلی است و شهر موشهای دو که در سالهای اخیر ساخته شده با بهرام دهقانیار.
5. ک مثل کپل (تیتراژ مدرسه موشها)
گل پامچال
سالها پیش از ساخت موسیقی سریالهایی مثل «شوق پرواز» و «گذر از رنجها» علیقلی با آهنگسازی سریال گل پامچال (ساختۀ محمدعلی طالبی) در ذهن دوستداران موسیقی خاطرهانگیز شده بود
6. موسیقی تیتراژ سریال گل پامچال
افق
افق شاید مهمترین فیلم زندهیاد رسول ملاقلیپور و از بهترینهای سینمای جنگ است. در میانۀ فیلم نماهنگی با موضوع شهادت وجود دارد که جزو زیباترین سماعهای سینمای ایران است. علیقلی برای این آهنگ از شعر مولوی و آواز مسعود کرامتی استفاده کرده است. قبلا فیلمش را اینجا منتشر کردهام.
7. بمیرید بمیرید / آواز مسعود کرامتی / شعر مولوی (موسیقی متن فیلم افق)
روزهای هفته
گمانم در اوائل دهه هشتاد بود که هفت نماهنگ با موسیقی علیقلی، کارگردانی سیدرضا میرکریمی و شعر شکوه قاسمنیا در صداوسیما پخش میشد. وقتی به یک آهنگساز بگویی برای چنین پروژهای موسیقی میخواهیم واقعا چه تصوری در ذهنش میآید؟ در ذهن خود شما چه تصوری میآید؟ یک موسیقی معمولی که بشود طی یک ماه نهایتا جمع شود و هنگام پخش نماهنگ، مخل تصاویر نباشد. همین. اما علیقلی آهنگ عظیمی برای این پروژۀ ساده ساخت که احدی از موزیسینهای ایرانی توانش را ندارند بسازند. شاید بگویید مقایسۀ عجیبی است، ولی من با موسیقی هفت روز علیقلی، فقط یاد چهار فصل «ویوالدی» افتادم. انتخاب از بینشان واقعا دشوار است:
8. آهنگ روز یکشنبه (یکشنبه مثل ماهیه... )
9. آهنگ روز دوشنبه (دوشنبه داد بیداد... )
9 قطعهای که تا الآن گوش کردیم در هیچ آلبومی منتشر نشدهاند اما در اینترنت هستند. به همین خاطر عموما کیفیت بالایی ندارند. آرزومندم روزی انتشار درست و به قاعده این قطعات و قطعات همراهشان را ببینم. اما در ادامه از آلبومهای منتشرشده قطعاتی برگزیدم که امیدوارم باعث شوند شما دوستداشتههایتان را بخرید و باقی آلبوم را هم گوش کنید. (فقط از آلبوم جزیره قشم چیزی نگذاشتم، چون فقط یک قطعه است!)
سیمرغ
سریال سیمرغ (ساختۀ حسین قاسمی جامی) از محبوبترین سریالهای جنگی دهه هفتاد بود که به زندگی دو خلبان قهرمان ایرانی، یعنی شهیدان احمد کشوری و علیاکبر شیرودی میپرداخت. موسیقی این سریال از برترین اتفاقات موسیقی جنگی و شاهکاری است که همواره برای این سرزمین ماندگار خواهد بود. گاهی که به این آلبوم گوش میدادم دلم میخواست علیقلی با «النی کارایندرو» مقایسه کنم؛ ولی بعد دیدم باز هم ظلم است به علیقلی، چه اینکه کارایندرو هرگز اینمقدار تنوع محتوایی را در موسیقی فیلمهایش ندارد.
انتخاب از این آلبوم بسیار دشوار بود برایم. به قول صائب: «هلاک حسن خداداد او شوم که سراپا / چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد». اما طبیعتا آن قطعۀ اول معروف را انتخاب نکردم
10. قطعۀ سیزدهم موسیقی سریال سیمرغ
11. قطعۀ چهاردهم موسیقی سریال سیمرغ
ماه کولی
این قطعه شاید زیباترین و مشهورترین قطعۀ آلبوم ماه کولی باشد. قطعهای که زخمیِ پخشهای مکرر تلویزیونی و استفادههای بیش از حد در مستندها و تیزرهاست. شاهکاربودنش را وقتی متوجه میشویم که بتوانیم بی این حجابها گوش را به تماشایش ببریم
12. دانلود قطعه دوم از آلبوم ماه کولی
آوای زمین
این دو قطعه را باید با هم گوش داد. چه اینکه قطعه یازدهم مقدمه قطعه دوازدهم است. در حقیقت این آلبوم یک کل به همپیوسته است و شخصیت و انسجام بسیاری دارد. و البته که قطعۀ دوازدهم یک شاهکار است. در بخشی از توضیح این آلبوم نوشته شده: «آوای زمین داستان سفر پرندهای نمادین بر فراز کشور ایران است. او با فرود در هر منطقه، برداشتهایی از موسیقی آیینی و بومی آنجا به شنونده میدهد و سپس به نقطهای دیگر پر میکشد.»
14. قطعۀ دوازدهم آوای زمین (با آوای استاد رحیم موذنزادۀ اردبیلی)
خیلی دور خیلی نزدیک
این آلبوم هم از آثار درخشان علیقلی و نشان دهندۀ دست برتر او در فضاسازی موسیقی فیلم است. به سختی از موسیقی «اینجا چراغی روشن است» میگذرم و فقط از دو فیلم دیگر آهنگ برمیگزینم. بهویژه قطعۀ زیر نور ماه هم به نظرم از آثار برتر موسیقی فیلم ایران است
15. قطعۀ آغاز سفر از موسیقی فیلم خیلی دور خیلی نزدیک
خاک سرخ
خاک سرخ سریال خاص ابراهیم حاتمیکیاست که حتی اگر تصاویرش از ذهن بینندگانش برود، موسیقی خاصش از گوش شنوندگانش نخواهد رفت
17. دانلود قطعه دوازدهم موسیقی سریال خاک سرخ
پرنده خیال
جدا از خانم معتمدآریا که گفتیم هنرمند دوم این آلبوم است و دکلمهاش با بسیاری از آهنگها همراه است، جمعی از خوانندگان مثل مرحوم محمود علیقلی، نسرین اخوان، سودابه شمس، مهدی نیکنام و امید عسگرنیا هم در آن همکاری داشتهاند. چگونگی انتشار این آلبوم حکایت غمانگیزی دارد که از نوشتنش درمیگذرم.
18. دانلود آهنگ تنگ بلور آسمان
19. دانلود آهنگ سفر (با دکلمه فاطمه معتمد آریا)
با نوای کاروان
ابراهیم حاتمیکیا در پشت کاور این آلبوم نوشته است: «آقای علیقلی آشناترین و محرمترین موزیسین فیلمهای جنگی این کشور است». یک قطعۀ آلبوم ممد نبودی با صدای مسعود کرامتی است با موسیقی و تنظیم استاد علیقلی. چند قطعه بازسازی و توسعه نغمات نوحههای قدیمی دفاع مقدس است و یک قطعه هم «سبکبالان» با تنظیمی تازه و گستردهتر با صدای «علی تفرشی» است. این سبکبالان کار عجیبی است. نسخۀ قدیمی و قبلیاش یکی از مهمترین گمشدههای من در موسیقی بود. آن نسخه با صدای «بیژن کامکار» و با تنظیمی جمعوجورتر و بهنظرم قدرتمندتر را سالها پیش وقتی نوجوان بودم در تیتراژ نمیدانم کدام سریال تلویزیونی گوش کرده بودم و دیوانهاش شده بودم. سریال برایم ارزش خاصی نداشت، آخرهایش که میشد میدویدم پای تلویزیون تا به موسیقی پایانی گوش بدهم. قسمتهای آخر سریال که پخش میشد ناگهان متوجه شدم نمیتوانم بدون این آهنگ زندگی کنم. چند قسمت آخر را هربار ضبط صوت سونیِ بزرگ پدرم را با یک کاست خالی میآوردم که تا سریال تمام شد بچسبانمش به تلویزیون و بتوانم آهنگ را ضبط کنم؛ هربار هم مشکلی پیش میآمد. مثلا اولش به موقع دکمه رکورد را نمیزدم. یا اینکه مثلا هنوز تیتراژ تمام نشده صداوسیما برنامه بعدی را شروع میکرد. بالاخره هنگام پخش آخرین قسمت موفق شدم. یادم هست در آن قسمت علی دهکردی هنگام رانندگی در یک شورلت، از رادیو خبر اعلام قطعنامه جنگ را شنید و آنقدر ناراحت شد که زد کنار، یا شاید هم تصادف کرد. شاید هم خبر درگذشت امام خمینی. از قضا در تیتراژ آن قسمت نمیدانم چرا صوت وصیتنامهخوانی آیتالله خامنهای برای امام خمینی هم قرارداده شد. لذا کاست من این موسیقی را همراه آن صوت داشت. آن نوار را تا مدتها داشتم و به عنوان کاست محبوبم همهجا همراهم بود و گوشش میکردم تا گمش کردم یا یکجا جا گذاشتم. دیگر گم شد. بزرگتر که شدم هرچه از دیگران سراغ چنین آهنگی را گرفتم یادشان نیامد. بعضی فکرمیکردند منظورم همان شعرخوانی آهنگران است. در اینترنت هم نیافتمش. گاهی در تشییع شهدا زمزمهاش میکردم ... حالا باقی این قصه بماند برای بعد.
یکی از قطعات بیکلام و بازآفرینی این آلبوم:
20. قطعۀ ای لشگر حسینی آلبوم با نوای کاروان
یک
درباب جنایاتی که اخیرا بر کردهای سوریه رفت (کاری به گروههای تروریستی کرد ندارم چه اینکه هر قومیتی یک ژانر تروریستی هم دارد، سازمان مجاهدین خلقِ فارس و برآمده از تهران فعلا از بسیاری از تروریستها و جنایتکارها سر است مهم این است که دولت ترکیه در رفتاری جاهلانه و داعشانه به نیروهای مستقیم و غیرمستقیمش اجازه داد تا غیرنظامیان و زنان و کودکان کرد را قربانی کنند) خیلی حرفهای ناتمام در گلو بود و رسوب شد و زمانش گذشت. اما یکی از حرفها هنوز تازه است، آنهم حرف محبت است. محبت پدرومادر با فرزندش. محبت برادر به برادش. کردها از دیرینهترین و اصیلترین اقوام ایرانیاند. چه دوست داشته باشند در این مرز زندگی کنند و تعریف شوند و چه نه. کردها شریف بودهاند و غیور و جنگجو. به قول بزرگشاعر روزگارمان علی معلم دامغانی: «اور و اربیل مپندار که بیآیین است / کُرد سالار امین است، صلاحالدین است». بهخاطر همین روحیۀ سلحشورانه این قوم، بیگانگان همواره دوست داشتند آنان جدا از ایران و کلا بیوطن باشند تا مدافع هیچ مرز و اصالت و شرافتی نباشند، بلکه چون انبوه گروههای تروریستی کور و بیمنطق مزدورانی در دست استعمار و امپریالیسم باشند. هرگاه به این تن بدهند تمام بیگانگان با آنان دوستند و هرگاه نه، دوستان بیگانه رهایشان میکنند و به تروریستهای اقوام دیگر میسپارندشان.
در ایران ولی کرد و ترک و لر و فارس و عرب برادرند و فراتر از نژادهای زمینی، نگاهی انسانی، آسمانی و عاشقانه به هم دارند. البته شاید گاهی این محبتها در دل مانده و به زبان درنیامده و حسودان و دشمنان هم از همین سواستفاده کردند. شاید از یکسو بعضی مسئولان ما صلاحیت و فهم لازم را نداشتهاند؛ قبلا هم بودند شبیه این جناب که اخیرا گفت اگر دولت نبود تبریز نبود! این از این طرف ماجرا _که تازه به قول معروف: ظلم علی السویه عدل است!_، از آن طرف هم کسانی که با کردها رفتوآمد کرده باشند میدانند خیلیهایشان (مخصوصا ساکنان بعضی شهرها) اصلا طبیعتشان بر اظهار و نمایش نیست. یعنی در دوستیهای عمیق و عشقهای آشتین هم گاهی چیزی به زبان درنمیآید. یا حتی در انتقادات جدی و دشمنیهای کینهای. خیلی اوقات فقط سعی میکنند با رفتارشان به طرف مقابل مطلب را بفهمانند. و اما چه رفتاری، چه دوستداشتنی زیباتر و با شکوهتر از حماسهآفرینی کردها در روزهای سخت جنگ هشتساله در برابر دشمن بعثی و دفاع مقدسشان از ایران، یعنی از آب و خاک خودشان. با آنهمه شهید، به ویژه در استانهایی چون کرمانشاه مظلوم و سرافراز. از اینطرف در کنار بعضی مسئولان بیصلاحیت مسئولان زیادی هم بودند که اهتمام بسیاری به آبادانی آن دیار و احترام به این قومیت داشتهاند که آنها را باید برشمرد. یکی از آخرین اتفاقات خوب در این زمینه پخش سریالی بود با موضوع مردم کُرد در شبکه ملی یعنی شبکه یک سیما و در پربازدیدترین زمان که ایام نوروز است و در یک ژانر دوستداشتنی و عامهپسند.
دو
چندوقت پیش یکی از دوستانم ازم خواست تا کارهای کردیِ خوبِ شهرام ناظری را برایش بفرستم. من خواسته دوستم را تبدیل کردم به این یادداشت تا محبتم به دوستم ادامه پیدا کند و تبدیل شود به یک محبت بزرگتر
سه
موسیقی کردی یکی از اصیلترین و باستانیترین گونههای موسیقی ایرانی از گذشته تاکنون است و موسیقیدانان کردنژاد از مهمترین بازیگران صحنه امروز موسیقی ایراناند. هوشنگ کامکار، بیژن کامکار و کلا خانوادۀ کامکارها، سیدخلیل عالینژاد، سیدجلال محمدیان، کیهان کلهر، کیخسرو پورناظری، شهرام ناظری و کلا خانوادههای پورناظریها و ناظریها، صدیق تعریف، علیاکبر مرادی و... از جمله اسامی سرشناس موسیقی اصیل و هنری ایران امروزند که همگی کردنژاد هستند؛ اما طبیعتا در این میان شهرام ناظری مشهورترین و محبوبترین چهره است و بیشترین تاثیرگذاری را در موسیقی ایرانی چه فارسیزبانش و چه کردزبانش دارد.
موفقیت و محبوبیت ناظری دلائل گوناگی دارد. اولین نکته همراهی و همکاری با چهرههای مهم و متنوع آهنگساز و گروههای حرفهای موسیقی است مثل استاد محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، سیدجلال ذوالفنون، پرویز مشکاتیان، کامبیز روشنروان، فریدون شهبازیان، هوشنگ کامکار، کیخسرو ناظری، فرامرز پایور، جلیل عندلیبی و... . دلیل دوم اهتمام به نوع خاص و متمایزی از آوازخوانی و تسلیمنشدن به جو عمومی و تقلیدی آواز دیگر همعصران است که برای او نوعی امضای هنری را به ارمغان آورده است. سومین نکته هم تلاش برای رسیدن به تمایز موسیقایی و معنایی است که با انتخاب بعضی گونههای خاص موسیقایی (مثلا موسیقی مبتنی بر موسیقی مقامی تنبور)، فضاهای خاص محتوایی (مثلا فضای عرفانی و حماسی) و اشعار خاص (مثلا تاکید بر شعر مولوی) است.
چهار
به بحث اصلی برگردیم. ما نمیخواهیم همه کارنامه ناظری را بررسی کنیم، بلکه فقط میخواهیم به بهترین آثار کردی او بپردازیم: در میان آثار کردی ناظری دو شاخه اصلی را میبینیم. یک شاخه بازخوانیهای او از ترانهها و آهنگهای قدیمی و بومی کردی است که عموما فضاهای شادی هم دارند و شاید کارهای محبوبتر او در میان عموم مخاطبان کردزبانش باشند. از این شاخه من دو اثر «لرزان لرزان» و «حریرهحریره» از آلبوم نوروز و سه آهنگ «شیرین شیرین»، «واران واران» و «هی داد هی بیداد» از آلبوم کنسرت 77 او را برمیگزینم و بحث را همینجا جمع میکنم!:
اما شاخه دوم که برای خود من همواره جذابتر بوده است و البته که تمایز اصلی او با دیگر خوانندگان کردزبان است و ارزش هنری بسیار بالاتری دارد، کارهایی هستند که مبتنی بر موسیقی مقامی تنبور کردها (کرمانشاه و کردستان) است. اشعار، محتوا و فضای کلی این آثار عرفانی هستند و بسیاریشان مناجاتی و توحیدیاند.
صدای سخن عشق
از نخستینباری که شهرام ناظری بهطور رسمی سراغ خواندن اینگونه موسیقایی رفت حدود چهلسال میگذرد. آلبوم «صدای سخن عشق» سال ۱۳۵۸ به همت «گروه تنبور شمس» با سرپرستی «کیخسرو پورناظری» (همان علی ناظری) و با نوازندگی و همراهی چهرههای مهم تنبورنوازی کرد یعنی علیاکبر مرادی و سیدخلیل عالینژاد راهی بازار موسیقی شد. میشود گفت مهمترین و موثرترین فرد در شکلگیری این آلبوم و مخصوصا همین بخش عرفانی کردیاش مرحوم عالینژاد و روایت و تکنوازی تنبورش بود. در این آلبوم آوازها و تصنیفهای فارسی معروفی وجود دارد که معروفترینشان «مردان خدا»ست (که البته نسخه خواندهشده توسط سیدجلال محمدیانش محبوبتر و فراگیرتر است) و دو تصنیف کردیاش یکی «تجلی طور» (معروف به «همسران») است با تنظیم سیدخلیل عالینژاد و دیگری «یارب شو زندهداران» با تنظیم «سیاوش نورپور». هردو تصنیف عرفانی، مناجاتی و به تعبیر بنده از گروه «یاربخوانی»ها هستند و شاعر هردو «سید صالح ماهیدشتی» (معروف به «حیرانعلیشاه») است و گمانم نیاز به تاکید نباشد تجلی طور بسیار زیبا و زیباتر است. (بنابراین اول یا رب شو زندهداران را گوش کنید!)
مهتابرو
دومین آلبوم مهم ناظری که در آن تصنیف کردی زیبایی از همین جنس عرفانی و یاربخوانی وجود دارد نیز توسط همین گروه تنبور شمس (البته با تغییراتی: مثلا عالینژاد دیگر نیست و چهرههای جوانتری مثل افشین رامین و بیژن کامکار با گروه همراهند) رقم خورد. آلبوم «مهتابرو» سال ۱۳۷۱ راهی بازار شد و مطلع درخشانی برای کارهای درخشان عرفانی و مبتنی بر تنبور شهرام ناظری و کیخسرو پورناظری شد. دو تصنیف فارسی مهم «مطرب مهابرو» و «گندم» دو اثر جذاب و نفسگیر این آلبوم بودند هردو با شعر مولوی. اما تصنیف کردی عرفانی آلبوم نیز «گل و خار» نام دارد و شاعرش احتمال دارد «درویش ذوالفقار» باشد. (در اطلاعات داخل جلد آلبوم برای این آهنگ فقط نوشته شده «آهنگ قدیمی»)
حیرانی
«حیرانی» محصول سال ۱۳۷۵ نام سومین آلبومی است که در آن شهرام ناظری سراغ موسیقی عرفانی کردی میرود و با این آلبوم سهگانهی تنبوری عرفانی کیخسرو پورناظری و گروه شمس (باز با تغییراتی) هم کامل میشود هم به کمال میرسد. با اینگونه آثار است که کیخسرو پورناظری برای خودش کسی است در عالم موسیقی، انکارناشدنی و ماندنی. در این آلبوم هم تصنیفهای عرفانی فارسی زیبایی حضور دارد اما برخلاف آلبوم قبلی وزنه تصنیفهای عرفانی کردیاش به فارسیاش میچربد. در این آلبوم دو تصنیف قدرتمند کردی وجود دارد هردو با شعر سید صالح ماهیدشتی (حیرانعلیشاه) و چهبسا یکی از دلایل انتخاب نام حیرانی برای این آلبوم همین حضور پررنگ حیرانعلیشاه در متن آن است! این دو تصنیف یکی «یاوران مهسم» است و دیگری «سر مگو» است که این دومی از جنس همان یاربخوانیهاست و با اینحساب میشود چهارمین یاربخوانی شهرام ناظری و شاید لطیفترین و زیباترینشان. این آخرین همکاری ناظری با پسرعموی خود کیخسرو پورناظری است و شاید بهترینش. قطعا تاریخ موسیقی ایرانی و عرفانی قدر این همکاری خانوادگی موفق را خواهد دانست. اگر شهرام ناظری صدای رسایی شد برای نمایش ذهنیت هنری و قدرت اهنگسازی کیخسرو پورناظری، پورناظری هم یکی از اصلیترین سازندگان شخصیت و چهره ناظری به عنوان یک بند و امضای موسیقی عرفانی است، در کنار آهنگساز زبردست دیگری چون سیدجلال ذوالفنون.
آواز اساطیر
آلبوم «آواز اساطیر» ساخته «علیرضا فیض بشیپور» محصول سال ۱۳۷۹ چهارمین آلبوم موفق ناظری با محتوای اشعار کردی است و البته متفاوتترین. از چند جهت. یکم: این آلبوم دیگر مثل سه آلبوم پورناظری عرفانی نیست، حماسی است (هرچند حالوهوا و گرایش عرفانی در بعضی قطعاتش حضور دارد). دوم: تمام قطعات به زبان کردی هستند. سوم: موسیقی هم کاملا بر مبنای موسیقی مقامی تنبور و بسیار دور از موسیقی ردیفدستگاهی است (چه اینکه میدانیم کیخسرو پورناظری علیرغم کردبودن و تنبورنوازبودن، ابتدا تارنواز بوده و ذهنیت اولیهاش موسیقی ردیفدستگاهی است). چهارم: این آلبوم بیش از دیگر آثار ناظری در آنها به فضای فکری دراویش کرد و یارستان نزدیک است، چه اینکه آهنگسازش نیز اگر نه جزئی از آنان به تحقیق شاگرد بزرگان موسیقی این گروه بوده است. پنجم: اشعار بیشتر قطعات آواز اساطیر از شاهنامه کردی انتخاب شدهاند. کتابی که نوعی بازسرایی شاهنامه فردوسی تقریبا با همان قهرمانها و قصهها به زبان کردی است. به استثنای قطعه نخست که شعری است از «درویش ذوالفقار» و آنهم بیگانه با سنت و اساطیر و عرفان ایرانی نیست. در حقیقت این آلبوم سیری روایی است در اساطیر، فرهنگ و عواطف دیرین ایرانی و کردی. از مجموع این عوامل «آواز اساطیر» را میتوان یکی از مهمترین و اصیلترین آلبومهای موسیقی ایرانی دانست، همچنین مهمترین و بهترین آلبوم برای معرفی موسیقی مقامی تنبور و موسیقی بومی کردستان و کرمانشاهان. تقریبا جایگاهی که میشود برای آلبوم «خونپاش و نغمهریز» در تراز موسیقی مقامی دوتار جنوب خراسان و تربتجام قائل بود (با این تفاوت که خواننده و نوازنده آن اثر یعنی غلامحسین سمندری و ابراهیم شریفزاده خود از نسل اساطیر بودند! و البته که تکنیک نوازندگی سمندری در میان تمام نوازندگان مقامی و غیرمقامی ایران و جهان نظیر ندارد) و یا آلبوم موسیقی شمال خراسانِ «حاج قربان سلیمانی» در معرفی موسیقی مقامی دوتار قوچان و شمال خراسان. علیایحال قطعا اگر کسی دنبال تنبور و موسیقی مقامیاش و موسیقی باستانی کردها باشد از این آلبوم جامعتر و حرفهایتر پیدا نمیکند.
آنچه گفتهشد بخشی از اهمیت این آلبوم رازآمیز و باشکوه است، اما دقیقا به همین دلایل که شاید این فنیترین آلبوم موسیقایی شهرام ناظری است، از آنطرف هم نتوانسته و نتواند در میان مخاطبان عمومی (مخصوصا غیرکردزبان) چون آلبومهای قبلی تنبورمحور اقبال فراوانی کسب کند.
طبیعتا اگر بخواهم از میان قطعات این آلبوم انتخاب کنم باید همهشان را برگزینم! اما بهخاطر حمایت از اثر، فقط دو اثر زیبای «خورآوا» و «روسم» را بر میگزینم. اولی با شعری از درویش ذوالفقار و دومی از شاهنامه کردی. خورآوا که برای خود بهتنهایی یک آلبوم کامل است و روسم بهتنهایی روایتی از قهرمانیها و عواطف رستم، پهلوان ایرانزمین.
پ ن یک: قبلا یادداشتی کوتاه درباب یکی از آلبومهای فارسی آقای ناظری اینجا نوشته بودم: «یادگار دوست»
پ ن دو: قطعا میدانیم در موسیقی سنتی فاخر، شنیدن هر قطعه در آلبوم و در ادامه قطعات پیشین خود لذت حقیقی شنیدای و معنای اصلی خود را دارد
پ ن سه: شاید نیاز به یادآوری نباشد یا باشد که ما وقتی داریم از موسیقی عرفانی سخن میگوییم داریم از «هستها» سخن میگوییم نه «بایدها». یعنی نه آنچه حقیقتا موسیقی عرفانی است و ارتباطی کامل با عرفان و معنویت و الوهیت دارد، بلکه سخن از بهترین آثاری است که هماکنون در بازار موسیقی با این نام و حال و هوا موجود است. یک مثال بارزش هم توجه به اسامی و ولایت حضرت رسولالله و حضرت امیرالمومنین است که در میان تمام فرق عرفانی این دیار در هر مذهب و مکتبی از دیرباز جزو بدیهیات و واضحات است اما در بخش عمدهای از موسیقی عرفانی شهریشدهی ما غایب است. حالآنکه همین موزیسینها که نام بردیم پدرانشان اکثرا از ارادتمندان ویژه امیرالمومنین بودند و هرگاه ساز دست میگرفتند نام ایشان را میبردند، اما فرزندان بهخاطر زیست در فضای روشنفکری الفتهای دیرین را از دست دادهاند و یا شاید ترس از اکابر این فضا جرات ابراز این اسامی مقدس را ندارند. قبلا در بخشی از یادداشتم برای نصرت فاتح علی خان نوشته بودم:
«خیلیهای دیگر هم میخواستند با نصرت همکاری داشته باشند اما نتوانستند. از بزرگانی چون «لوچیانو پاواروتی» معروف ایتالیایی گرفته است تا همین آقای «شهرام ناظری» خودمان ( که در قیاس با دیگر نمونه های خوانندگان وطنی واقعا کم نظیرند). و البته از این بابت خیلی ناراحت نیستم. [چه اینکه همراه شدن با کسی که شجاعانه نام امام علی بن ابی طالب را بر زبان می آورد کار هرکسی نیست. یا اینکه تو باید هیچ این نام را نشنیده باشی و در هنر آنقدر اوج گرفته باشی که به جانمایه اش نزدیک شده باشی. یا اینکه اگر در سرزمین شیعه آن هم در شهر صوفیان متولد شده ای و اطرافت پر از نام و یاد علی بوده و حتی به صورت خانوادگی نشانه ای از نشانه های بخشی از دوستداران علی را در چهره به ارث برده ای، باید دیگر حتما تو هم شرف و شجاعت بیان نام علی و عشق ورزیدن به او را داشته باشی. اگر نه، همان بهتر که با هم قد خودت بازی کنی و نخواهی با باز و شاهین هم آواز و هم بال شوی.] بگذریم.»
امروز زادروز یکی از نادیدهگرفتهشدهترین استعدادهای موسیقی حرفهای ایرانی یعنی زندهیاد ایرج بسطامی است. مردی که تا زنده بود در فقر و گمنامی زندگی میکرد. از سوی رسانهها و روشنفکرها نادیده گرفته میشد؛ آلبومهایش منتشر نمیشد، حقالزحمه اجراهای زندهاش را آهنگسازها و اجراهای استدیوییاش را استدیوداران نمیدادند؛ و از سوی «استاد»ش به گوشهگیری و پرهیز از حضور موسیقایی دعوت میشد. او هیچگاه نتوانست ازدواج کند، مسئولیت خانواده برادرش را بر عهده داشت، در خانه خشتی پدری زندگی میکرد و سرانجام با زلزله بم به عمر هنری خود پایان داد.
موضوع اما با درگذشت ایرج بسطامی کاملا برعکس شد. دل همه مردم برای خواننده غمگین و خوشصدایی که در زلزله خاک شده بود سوخت. استدیوها و آهنگسازها تندتند پشت سر هم آلبومهای حبسشده را آزاد و منتشر کردند. اختلافات مالی پایان گرفت. همه خوانندهها به یادش خواندند. استادش به میدان آمد و گفت دریغ که او جزو آیندههای جدی موسیقی بود و به یادش در بم کنسرت اجرا کرد و ... خلاصه در مدت اندکی بسطامی و گلپونههایش شدند یکی از مشهورترین خوانندهها و آهنگها. شاید به همین خاطر است که من از آهنگ گلپونهها خیلی حس خوبی نمیگیرم ولی بنا به اهمیتش در این گزیده میگذارمش
بگذریم. دوباره میرسیم به همان چهارسطر شعر عامیانه و معروفی که اولینبار بر دیوار بقالی محلهمان آقاحمید و آقا مجید خواندم:
- آواز با شعر نظامی و حافظ
آلبوم: بداهه خوانی و بداهه نوازی
- آواز با شعر ابوسعید
آلبوم: کنسرت افشاری مرکب
- آواز با شعر حافظ
آلبوم: فسانه
- تصنیف خانه بوی گل گرفت
شعر: علی آذرشاهی
موسیقی: حسین پرنیا
آلبوم: تحریر خیال
- تصنیف برگ خزان
شعر: بیژن ترقی
موسیقی: پرویز یاحقی
آلبوم: خزان و آرزو
- تصنیف فسانه
شعر: نیما یوشیج
موسیقی: کیوان ساکت
آلبوم: فسانه
- تصنیف الا یا ایها الساقی
شعر: حافظ
موسیقی: پرویز مشکاتیان
آلبوم: کنسرت افشاری مرکب
- تصنیف مست و خراب
شعر: خواجوی کرمانی
موسیقی: پرویز مشکاتیان
آلبوم: افق مهر
- تصنیف نفس باد صبا
شعر: حافظ
موسیقی: پرویز مشکاتیان
آلبوم: کنسرت افشاری مرکب
- تصنیف گلپونهها
شعر: هما میرافشار
موسیقی: حسین پرنیا
آلبوم: رقص آشفته
در روزهای نوروز «محمد معتمدی» از خوانندگانِ استثنائا فرهیختۀ عالم موسیقی مهمان برنامه «دورهمی» بود. چهاینکه به نسبت آهنگسازانِ فرهیخته کمتر پیش میآید خوانندهها هم اهل فرهنگ و تعمق باشند -چنانکه در سینما هم به نسبت کارگردانان فرهیخته کمتر پیش میآید بازیگرها هم چنین باشند-.
علامت این فرهیختهبودن نوعِ کتی که او شب پیشین پوشیده بود، یا نوع نشستنش روی صندلی، یا مدل مویش، یا حتی جنس موسیقی و هنری که در آن تبحر دارد نبود؛ چه بسیار کسان که اهل نوازش و خوانش فاخرترین و فرهنگیترین موسیقی هستند و با حقیقت فرهنگ بیگانهاند. چه بسیار حنجرۀ گرم که الفاظ حافظ از بر میخواند و از طراوت معانی و طرفه حِکم آن طرفی نمیبندد.
نوع حضور دیشب محمد معتمدی در برنامه «دورهمی» و پیش از این در برنامه #خندوانه نشان داد او در نوع خودش و در حد خودش اهل فکر، فرهنگ، شعور و توجه است و هنر برای او فراتر از دکانِ ثروت و شهرت است.
میدانیم که مخصوصا از اواخر دهه هفتاد با فراگیرشدن موسیقی پاپ، نهتنها موسیقی پاپ ارزشمند و هنری، بلکه انواع و اقسام موسیقیهای سطحی و سخیف و مصرفی فراگیر شدند و در مقابل، موسیقی اصیل ایرانی هرروز منزوی و منزویتر شد. حالآنکه مخصوصا در دهه شصت و هفتاد، موسیقی ایرانی سر سفره شنیداری مردم و مورد استقبال و پسند ایشان بود. حتی وقتی موسیقی پاپ قدرتمندترین حضور خود را در دهه هفتاد تجریه میکرد، پرفروشترین و محبوبترین آلبوم موسیقی آن دهه یک آلبوم موسیقی سنتی به نام «نیلوفرانه» (با صدای «علیرضا افتخاری»، موسیقی «عباس خوشدل» و ترانه مرحوم «قیصر امینپور) بود.
با چنین تغییری، بسیاری از اهالی موسیقی سنتی و بومی ترجیح دادند غرور خود را جریحهدار نکنند و به مخاطب خاص اکتفاء کنند که نتیجه چیزی جز منزویترشدن موسیقی ایرانی، محفلیشدن، اشرافیشدن، تزئینیشدن و گسست بیشتر مخاطبانیاش نبود. هنرمندان موسیقی سنتی هرروز به مردم بیاعتمادتر و بدگمانتر شدند و بخشی از مردم نیز بهطور جدی از این موسیقی رویگردان.
در چنین شرایطی، خوانندۀ جوان و درخشانی مثل معتمدی که میتواند سر خود را با تشویق و تایید اساتید برتر موسیقی ایرانی و مخاطب خاص و فرهیختهاش گرم کند، در این دو برنامه سعی کرد تا گفتگویی جدید با مخاطبان عمومی داشته باشد و با ترفندی هوشمندانه، صمیمانه و آشتیجویانه، پنجرهای تازه روی این دیوار بگشاید. معتمدی میتوانست در این دو برنامه صرفا به بیان احوالات شخصی و موفقیتهای فردیاش بپردازد، اما با اهتمام به آموزش نکاتی چند از موسیقی سنتی با زبانی همهفهم و ساده، کاری شجاعانه و سنتشکنانه کرد تا شاید قدری از فاصلۀ ایرانیان با موسیقی ایرانیان بکاهد
آلبوم موسیقی «معراج» آخرین آلبومی بود که از زنده یاد «عبدالله سروراحمدی» منتشر شد. این آلبوم اختصاص به پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) داشت و سروراحمدی، نابغه موسیقی مقامی تربت جامی اندکی پس از انتشار این آلبوم در سن 63سالگی و همزمان با مبعث نبی مکرم اسلام از دنیا رفت. خوانندگان این آلبوم «حبیبالله طالب احمدی» «غلام رسول فرهادی نیا» بودند که مثل خود سروراحمدی نشانی از پیامبر در نام خود داشتند (حبیب الله و احمد و رسول)
در استادی و نوآوری و خلاقیت کمتر کسی در حیطه موسیقی مقامی حوزه تربت جام خراسان (دوتار) با او قابل مقایسه بود. شاید برایتان جالب باشد که این هنرمند اهل تسنن ایرانی، قطعه و مقامی نیز با عنوان «شاها سلام علیک» هم ساخته است که اختصاص به دوازده امام معصوم (علیهم السلام) دارد. حیفا و حسرتا که چنین گنجینههایی در غربت و بیتوجهی رسانهها و مسئولان مدفون شدند.
از این آلبوم معراج دو قطعه را بسیار دوستمیدارم و زمانی هرروز گوش میدادم. یکی «شاه زمان» و دیگری «چهار بیتی حسین آبادی». از دومی که خواب عجیبی هم دیده بودم. علی ای حال به مناسبت میلاد حضرت ختمی مرتبت قطعه «شاه زمان» را تقدیم میکنم.
اگر قرار باشد در ده سال اخیر، دست کم از آغاز دهه نود تاکنون، یک آلبوم موسیقی را به عنوان بهترین آلبوم این سالها برگزینم آن اثر، آلبوم موسیقی «یادباد» ساختۀ جناب «سیامک آقایی» از نوابغ موسیقی امروز است که همراه با آواز «سالار عقیلی» و تمبک «پدرام خاورزمینی» است. شاید بیشترین آلبوم موسیقی که در این ده سال به آنها که خیلی خاطرشان برایم عزیز بوده، هدیه دادهام همین آلبوم یاد باد بوده است و شاید برای هیچ آلبومی به اندازۀ این آلبوم عذاب وجدان ننوشتن و معرفی کردن را طی سالیان متمادی نداشتم.
سیامک آقایی، شیوۀ سنتورنوازی و آهنگسازیاش به نظرم یک اتفاق عجیب و غریب در فضای راکد، مقلد، بیخلاقیت و بیمار موسیقی سنتی و ردیف دستگاهی این سالها، به ویژه بعد از دهه هشتاد است. من سیامک آقایی را با کنسرت و آلبوم قدیمیاش «ز بعد ما» شناختم که مربوط به نیمه دهه هشتاد بود. نخستینبار که فیلم کنسرت ز بعد ما را تماشا کردم و قطعاتش را گوش، انگار سطل آب یخی رویم ریختند. واقعا نفسم بند آمده بود و در پوست نمیگنجیدم. شگفتی این موضوع از این جهت بود که من پیش از این آلبوم با آثار اکثر هنرمندان برتر موسیقی سنتی آشنا بودم ولی نه نامی از این فرد شنیده بودم نه چنین جنس آهنگسازی و موسیقی در حوزه موسیقی سنتی را میتوانستم تصور کنم. علت اینهم که آن آلبوم را در بدو انتشارش خریدم توصیۀ این آدم و آن رسانه نبود، بلکه صرفا نام آلبوم و برگرفته بودنش از غزلی از «بیدل دهلوی» برایم جلب توجه کرده بود:
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
چه اینکه بیدل شاعر پاپ و عامهپسندی نیست که هرکسی، آنهم از عوالم غیرادبی مشتاقش باشد و در موسیقی ایران همواره حضوری کمرنگ و اندک داشته است. (انشاالله در یادداشتی جداگانه همۀ بیدلخواندههای موسیقی ایران را جمع و تقدیم میکنم)
البته که آلبوم ز بعد ما نسبت به آلبوم یادباد فضای خلاقانهتر، هنریتر و عجیبتری دارد؛ اما دو نکته هست، یکی اینکه قطعات آن آلبوم همه ساختۀ آقای آقایی نیست، آن کار یک کار گروهی است و در ساخت قطعاتش سنتورنوازان دیگری چون «علی بهرامی» هم نقش جدی داشتهاند؛ نکتۀ بعدی اینکه آن کار بالاخره بیشتر جنبۀ نخبگانی دارد و واقعا نمیشود به همه هدیه داد و انتظار داشت همه هم گوش کنند (ولو حیف است گوش ندادنش)؛ اما یادباد آلبومی است کاملا کلاممحور، آنهم با خوانندگی پاپترین خوانندۀ موسیقی سنتی آقای سلار عقیلی. ایشان _علیرغم توانایی بالایشان در تصنیفخوانی_ هیچگاه خواننده محبوب من نبودند و به ویژه وقتی به جای تصنیف مجبور شوم به آوازهایشان هم گوش کنم واقعا لذت نمیبرم، اما در این آلبوم حتی آوازهای سالار عقیلی هم به نظرم بسیار زیبا هستند و این تجربه از سنخ تجربۀ بازی خوب گرفتن از بازیگران (ولو بازیگران ضعیف) توسط کارگردانان قوی (امثال جناب حمید نعمتالله) است. آهنگساز خوب خواننده را بالا میکشد و آهنگساز بد همان کاری با یک خوانندۀ خوب میکند که کارگردان بد با بازیگر خوب. در این آلبوم واقعا هنر آهنگسازی چشمگیر است. به جز سنتور آهنگساز و تمبک نوازندۀ همراه، پای هیچ ساز و نوازندۀ دیگری در میان نیست؛ اما شما از حجم موسیقی و رنگآمیزیاش در این آلبوم واقعا لذت میبرید. از طرفی این آلبوم واقعا یک آلبوم است، یک ساختار کلی است نه مجموعهای از قطعات پراکنده. خیلی کماند و کمشدهاند موزیسینهایی که ذهنهای ساختارمند و قدرتمند برای خلق آثار اینچنینی داشته باشند. من فقط با امثال سیامک آقایی است که میتوانم به بازتولید و نامیرایی هنرمندان بزرگی چون زندهیادان «محمدرضا لطفی»، «پرویز مشکاتیان»، «سید جلال ذوالفنون» و استادانی چون «حسین علیزاده»، «محمدعلی کیانینژاد» باور داشته باشم.
نکات پایانی:
* اگر خیلی اهل موسیقی و به ویژه سنتورنوازی هستید که آلبوم «ز بعد ما» را از دست ندهید، اما اگر میخواهید یک هدیه خوب با یک مناسبت مهم به یک دوست خیلی مهم بدهید حتما «یاد باد» را یادتان باشد. از آنجایی که این هردو آلبوم با نسخۀ تصویری کنسرت همراه هستند (در حقیقت نسخۀ صوتی هم استدیویی نیست و نسخۀ صوتی یک کنسرت است)، میتوانید خیلی بیشتر در حال و هوای موسیقی قرار بگیرید و لذت ببرید.
* هر دو آلبوم با مضمون سوگ و حسرت و فراق همراهاند، در آلبوم ز بعد ما سوگ برای «زلزله زرند» وجود دارد و در آلبوم یادباد سوگ درگذشت «پرویز مشکاتیان» ، با اینحال در هردو آلبوم لحظات شاد و شورانگیز زیبا و فراوانی وجود دارد.
* در آلبوم یادباد چهار غزل از حافظ و دو غزل از مولوی اجرا شدهاند و تصنیفها همه مربوط به حافظاند. از این نظر آلبوم خود اهمیت بهسزایی دارد.
* بعضی از قطعات ساختۀ سیامک آقایی در این آلبوم پیش از این در کنسرت گرامیداشت زندهیاد مشکاتیان با آواز «همایون شجریان» هم اجرا شدهاند.
* از میان همۀ قطعات زیبا، خود آهنگ «یادباد» را هم با اجرای سالار عقیلی (نسخه آلبوم یادباد) و هم با اجرای همایون شجریان (نسخۀ کنسرت نخست یادوارۀ پرویز مشکاتیان) برای گوش دادن شما در اینجا قرار میدهم؛ اگر پسندیدید آلبوم را تهیه کنید.
یاد باد : سالار عقیلی و سیامک آقایی
یاد باد : همایون شجریان و سیامک آقایی
آهنگساز و تنظیمکنندۀ اثر: فریدون خشنود | خواننده: رضا رویگری | شاعر: حسین سرافراز | دانلود با کیفیت اصلی
عجب زندگی کردیم با این آهنگ و حتی اذان پایانیش. یازده سال پیش یک گفتگوی جالب با رویگری دربارۀ این آهنگ انجام دادند: «به دنبال جادوی یک سرود»
*حس ویژه مالکیت یا چنین چیزی؟ = مال من نیست.
*حس اینکه اثری خلق کردید؟ = به هر حال وقتی آدم چیزی را خلق میکند، لذت میبرد که ماندگار شده و باقی مانده است. 25 سال است که درباره آن با من مصاحبه میشود. آهنگساز، تهیهکننده، تمام زحمتهای مونتاژ، پخش، پیدا کردن شاعر و ... با آقای خشنود بوده است. باید با ایشان صحبت کرد.
*شاعرش چه کسی بوده است؟ = آقای حسین سرفراز. من فقط آهنگ را خواندم و برگشتم خانه، کار اصلی را آقای خشنود انجام داده.
به این میگویند خوانندۀ باشعور. هم صدای گرم، هم مردمیبودن، هم ناتمامیتخواهی در کسب افتخارات.
یک مصاحبۀ دیگر هم پیدا کردم، مربوط به نه سال پیش با آهنگساز اثر «خود مردم این سرود را ساختند». آنجا آهنگساز نکتۀ جالبی را درمورد خواننده میگوید:
برای این کار نیاز به صدایی ناآشنا و غیرحرفهای داشتیم که تا حالا شنیده نشده باشد، به همین خاطر سراغ رضا رویگری رفتیم که هم صدای خوبی داشت و هم این که یک جوان مبارز انقلابی بود که بعضی وقتها تفنگ به دوش حرکت میکرد، ایشان را دعوت کردیم و کار را شروع کردیم.
پ ن: عکسهای 22بهمنی که سالهای قبل گرفتم. بعضیهاش خوب شده بودند.