۱۵
شهریور
یادداشت پیشینم ساختاریتر بود، اینجا بیشتر درباب محتوا نوشتم:
فروشنده به نظرم یکی از مستهجنترین فیلمهای دنیاست
دوستی گفت وقتی به فیلمی فحش میدهی ترغیب میکنی به دیدنش. مشکلی ندارم. حالا که من دیدم بگذار همه ببینند. چرا فقط حال من گرفته باشد؟ خوشحال میشوم اگر کسی اعصابش را دارد برود فیلم را ببیند و ببیند توجه به ذائقه جشنوارهها چه بلایی سر یک هنرمند با استعداد میآورد...
گفتم فروشنده فیلم مستهجنی است. وقتی میگوییم مستهجن ذهنها به سمت خاصی میرود. خواهش میکنم به آنجا نرود! آن مستهجن در مقابل این مستهجن که مد نظر دارم چه بسا که مستحسن است! تیکهپرانیهای غیراخلاقی و اشارههای بدتر از تصریح به مسائل زناشویی و ...؛ چیزهایی هستند که زیر چتر طنز همواره حضور دارند و به خصوص با گسترش فیلم فارسیهای نوین به سودای سود و آوردۀ مالی طبیعی شدهاند. خیلیها هم اصلا متوجه این بخش قضیه نمیشوند. از جمله کودکان. نکتۀ دیگر اینکه اینگونه موارد یا موارد وحشتآور فیلمهای ترسناک تابلو دارند. ما کودکان و نوجوانان را به تماشای آن فیلمها نمیبریم. اما چرا میگویم فیلم فروشنده فیلم مستهجنی است؟ در حالیکه اصغر فرهادی هرچی باشد فیلم فارسیساز نیست.
بگذارید دیرتر به پرسش اصلی پردازم.
سینمای اصغر فرهادی -تا آنجا که من دیدم و فهمیدم- قرار است یک سینمای اخلاقی اجتماعی باشد. یعنی ظاهر امر این است که ایشان دغدغه اخلاق و بهبود روابط انسانی را دارند و حتی برای هنر کارکرد، آنهم کارکرد و وظیفۀ اخلاقی قائلاند. خیلی هم مارکسیستی و ضدفرد، چون شخصیتها (افراد) در فیلمهای ایشان قدرت خاصی در برابر جامعه و شرایط ندارند. اما اصل نکته اینجاست که زیباییشناسیِ سینمای اصغر فرهادی مبتنی بر زشتی است. کسانی که کارکردی اخلاقی از هنر میجویند از دیرباز بر دو دستهاند: یک---> آنانکه معتقند برای نابودی زشتی، مفهوم و مصداقش ابتدا باید توسط فرد درک شود، آنگاه از سوی او طرد. لذا برای درک زشتی امر زشت، باید آن را نمایش داد. دو ---> آنانکه معتقدند برای نابودی زشتی، باید آن را نادیده گرفت و به زیبایی پرداخت، که «الباطل یموت بعدم ذکره». به نظر من دومی اسلامیتر است و اولی یونانیتر و مارکسیستیتر و مسیحیتر. اولی نخنماشدهتر و فرمایشیتر، دومی کاربردیتر و انسانیتر.
مثال برای حالت اول: پدر برای اینکه پسر دروغگو نشود، هرگاه پسر دروغ گفت، به رویش میآورد، او را مجبور به اعتراف و عذرخواهی میکند، او را تنبیه میکند و میگوید: این بود نتیجۀ دروغ.
مثال دوم: پدر برای اینکه پسرش دروغگو نشود، خود دروغ نمیگوید. نه به پسرش، نه جلوی پسرش، نه حتی در غیاب پسرش.
به نظر من که دومی بیشتر هم جواب میدهد. که گفت «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» (امام جعفر صادق)
این است که روش ظاهرا اخلاقی نخست وقتی وارد هنر میشود، مخصوصا وقتی که با غلظت و شدت و اغراق همراه شود، زیباییشناسی آن هنر را مبتنی بر زشتی قرار میدهد. اینها فکر میکنند – یا شاید فقط ادعا- که با فریادِ زشتی، زشتی عریان میشود و آنگاه مطرود و منفور. اما ما –چه جماعت شاعران و دوستداران شعر ایرانی، چه باورمندان به اندیشه و اخلاق اسلامی- بر این باوریم که فریاد کردن زشتی زشتی را در جهان منتشر میکند و قبحش را میشکند. با آغاز فرایند عادیسازی و طبیعیسازی.
این سطر شعر رابعه بنت کعب، بانوی شاعرِ عاشقی که در سدۀ چهارم میزیست و جان بر سر عشق خود گذاشت، را همواره با خود مرور میکنم:
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
و این بیت عزیز حافظ عزیز را:
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
اینها که گفتم نقد کلیت تفکر اخلاقی اصغر فرهادی از منظر ایرانی اسلامی و شاید شخصی خودم بود و اثبات مبتنی بر زشتی بودن زیباییشناسی سینمایش. اما چرا تاکید میکنم این فیلم به خصوص مستهجن است؟ چرا باور دارم فیلم فروشنده زننده و زشت است از منظر اخلاقی؟
مهمترین قسمت فیلم (از اینجا به بعد به داستان فیلم میپردازم. اگر ندیدید فیلم را و میخواهید ببینید و دوست ندارید داستانش را بدانید در همین پرانتز شما را به خدا میسپارم و از حضورتان تا این قسمت از برنامه صمیمانه سپاسگزارم) و نقطۀ «اوج» و «گرهگشایی» داستان؛ جایی است که یک جوان پیرمردی را تحقیر و توبیخ میکند. ظاهر، شما را به این مشغول میکند که حق دارد یا ندارد و چقدر حق دارد یا ندارد و چقدر این کار درست است یا نیست ، چون پیرمرد مجرم است، و اینجا اوج لذت و بشکنزدن کارگردان است و پیش خودش میگوید توانستم نفسهایشان را در سینه حبس کنم ... اما سینما هنر است و نمود و نمایش و اگر به این توجه نکنیم در دام سفسطۀ کارگردان میافتیم. کارگردان با درهم آمیختن دو روایت، سعی میکند دو قضاوت طبیعی و قدیمی درون مخاطب را به ستیز با هم وادارد. آنچه باید به آن دقت کرد اینجاست که یک روایت، روایت خبری و عقلی است و روایت دیگر هنری و عاطفی . متن روایت خبری این است: گناهکاری توسط دادطلبی مجازات میشود. اما آنچه بر تصویر نموده میشود -یعنی روایت نمایشی- این است: پیرمردی مظلوم و سر به زیر و نادم و ضعیف، توسط جوانی مغرور و قلدر و عصبانی و بیرحم مجازات میشود. وجدان بیننده در مواجهه با روایت اول با مجازات موافق است و در مواجهه با روایت دوم (که به خاطر هنری بودن موثرتر است) با مجازات مخالف است. سفسطه اینجاست که یک در میلیون اتفاق نمیافتد که حقیقتاً این دو روایت بر هم منطبق شوند. یعنی خیلی کم پیش میآید متهم یک جنایت اخلاقی آنهم به این صورت که در فیلم هست، یک پیرمرد خانوادهدار مودب و متین و زحمتکش باشد. این دروغ اصغر فرهادی در توصیف جامعه ایرانی (و حتی غیر ایرانی) است. شاید افرادی بگویند حقیقت جامعه ایرانی به همین چرکی و سیاهی و تباهی است، که البته من برایشان این سطر از مولوی را میخوانم:
خویش در آیینه دید آن زشت مرد
رو بگردانید از آن و خشم کرد
بیشک حضرات تنها از تماشای چهرۀ خودشان به وحشت افتادهاند. ما که در این روزگار نیکی و نیکان را نیز بسیار میبینیم.
باری، این سفسطۀ کارگردان هنگام پرداختنش به فلسفۀ قضاوت و پرسش از اخلاق و عدالت است. پس موضوع فقط اندیشۀ متفاوت فرهادی مبتنی بر زیباییشناسی امر زشت نیست. او با سفسطه خود مرتکب یک امر زشت میشود، لذا به خاطر این فیلم مستحق نکوهش افراد منصف و اخلاقمدار است. این دو. سومین نکته که باعث میشود این فیلم مستهجن باشد، همان صحنۀ قبحشکنانه و ساختارشکنانهای است که پیرمرد توسط جوان تحقیر و تنبیه میشود. توجه بفرمایید اینکه مجرمی توسط ذیحقی تنبیه میشود، یک روایت خبری است که ارزش حقوقی دارد. اما آنچه در تصویر نمایش داده میشود با زبان خبری نیست، با زبان هنری است و معنای خودش را دارد. در پردۀ سینما این یک پیرمرد محترم است که توسط یک جوان خشن سرکوب میشود. چنین صحنهای با این شدت و حدت در سینمای ایران تجربه ندارد و سیلی محکمی به فرهنگ و تمدن و اخلاق و آیین ایرانیان و مسلمانان است.
آنانکه برای فیلمهایی مثل «من مادر هستم»، «رستاخیز»، «گشت ارشاد» و... بیهوده به خیابان آمدند؛ کاش درمورد این فیلم، نه که به خیابان بیایند، بلکه تنها قدری بیاندیشند. مخصوصاً که فرهادی این روزها سرمشقنویس انبوه کارگردانان و هنرمندان مقلد و بیفکر است و سخنش با هزار زبان دیگر از هزار دهان دیگر بیکمترین اندیشهای تکرار میشود.
برگردیم به بیت حافظ:
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
پس ای نویسندۀ یادداشت! بیا و پس از این –چنانچه رسم دیرینت بود- به جای نقد فیلم زشت فرهادی، بیشتر به معرفی فیلمهای خوب بپرداز! انشاالله، در آینده چنین خواهم کرد و سراغ از بهترینهای امروز سینمای جهان خواهم گرفت.