سریال نفس به نویسندگی و کارگردانی جناب آقای جلیل سامان را صداوسیما همزمان با ماه رمضان دارد پخش میکند
فعلا فقط یک قسمت را دیدهایم و نمیشود درباره کلیت این سریال قضاوت کرد، اما در کل خوشحالم برای صداوسیما که در بدترین وضعیت سالهای اخیرش (بهویژه در زمینه ساخت سریالهای داستانی) سعی میکند سراغ چهرههای جدی برود. بالاخره کار با کارگردان سریالهای توانمندی مثل ارمغان تاریکی و پروانه خیلی امیدوارکنندهتر از کار با خیلیهاست.
باری، اگر سریال را کامل ندیدهایم و نمیتوانیم درموردش قضاوت کنیم ولی درباره موسیقی، به ویژه آهنگ و ترانه تیتراژ پایانی سریال میتوانیم سخن بگوییم. موسیقی این کار هم مثل دیگر کارهای آقای سامان بر عهده جناب آقای فرید سعادتمند موسیقیدان و آهنگساز تحسینبرانگیز کشورمان است. بسیاری از کارهایی که تاکنون از ایشان (با صدای خوانندگانی چون علیرضا قربانی، سالار عقیلی، محمد اصفهانی، مانی رهنما و رضا صادقی) شنیدهایم واقعا شگفتیبرانگیز بودند. و البته شاید ماندگارترینشان آهنگ تیتراژ سریال ارمغان تاریکی باشد. من پیش از این یادداشتی درباره ارزش موسیقایی و هنری نوحههای پدر آقای فرید سعادتمند یعنی زندهیاد استاد حسین سعادتمند نوحهخوان و مداح مشهور یزدی نوشته بودم. فلذا علاقهام به ایشان ریشهدار است.
موسیقی سریال نفس هم واقعا فوقالعاده و تحسینبرانگیز است و آواز آقای اصفهانی هم مثل همیشه خوب است. در همان وسطهای تماشای سریال که ملودی اصلی کار پخش شد واقعا به وجد آمدم. پس کارگردان خوب، آهنگساز خوب، آهنگ و خواننده هم خوب...
فقط یک جای کار میلنگد. آن را هم نمیخواستم بنویسم، به خاطر ابراز محبتهای شدیدی که شاعر ترانه تیتراژ به صاحب این قلم داشتند. اما بعد پیش خودم گفتم هیچکس نباید فکر کند اگر به دیگری ابراز محبت شدید کرد لابد او دهانش از انتقاد بسته میشود. (ولو روزه باشد!)
به نظرم ترانه سرودهشده برای سریال نفس یکی از افتضاحات ترانهسرایی در سالهای اخیر است. ترانهای که اگر از سوی یک ترانهسرای مبتدی 16ساله هم سروده میشد خیلی اشکالات فنی آشکار جناب #عبدالجبار_کاکایی در سرایش این آهنگ را _ با آنهمه سابقه و ادعا در ترانهسرایی_ نداشت.
مثلا اینکه سالم بودن زبان شعر، از بدیهیات هر شعر و ترانهایست. اگر زبان شعر شما «معیار» است شما نمیتوانید واژه یا واژگانی را با زبان «محاوره» بیاورید و اگر زبان شعر شما محاوره است به همین نحو نمیتوانید سراغ زبان معیار بروید. اینکه عرض کردم برای کلاس اول دبستان ترانهسرایی است. متاسفانه در متن این ترانه میبینیم دوست عزیزمان جناب کاکایی نوشتهاند: «یه رویای تاریک با من نماند» یعنی چی؟! یا «یه رویای تاریک با من نموند» یا «یک رویای تاریک با من نماند» آدم خندهاش میگیرد واقعا. وقتی آهنگ را دفعه اول شنیدم فکر کردم اشتباه شنیدهام. همچنین است آوردن تعبیرات امروزی و محاوره و سادهای مثل «یه حس لطیف» در کنار تعبیرات ادبی و کهن و معیاری چون «آتش در جان گرفتن»!! همچنین است ترکیبهایی که هیچجوره معنا و ارزش زیباییشناختی ندارند: «رویای نزدیک»!!! :)
حالا از این امور بگذریم. میخواهم بدانم واقعا جناب استاد اصفهانی وقتی داشتند این ترانه را با صدای ملکوتی خود میخواندند میفهمیدند چی دارند میخوانند؟! همچنین، اساتید گرانقدر سامان و سعادتمند واقعا معنی این شعر را میفهمیدند؟! چون ما که با اینهمه سال تحصیلات دانشگاهی و غیردانشگاهی ادبیات و فلسفه واقعا نمیفهمیم ایشان چی نوشته است روی کاغذ. من دشوارترین شعرهای فارسی را خواندهام. پایاننامهام روی دشوارترین شعر معاصر بوده است. ده سال پیش در عنفوان جوانی بیدل دهلوی و نظامی و خاقانی را با استاد خبره میخواندم. دیگر از اینها سختتر که نداریم. اما بنده هم معنی ترانه جناب کاکایی را نمیفهمم :
«نشد شبی که سحر نکردم
مگر که آتش، در جان گیرد»
شما را به خدا اینها یعنی چی؟!
این سطرها چه ربطی دارند با هم؟
«نفس کشیدم که تیر آهم
تو را به حسرت نشانه سازد
خوشا سری که با تو سامان گیرد»
برفرض بتوانیم معنایی برای دو سطر نخست پیدا کنیم، چگونه این سطرها با سطر سوم مربوط میشوند؟!
از «رد تو» یعنی چی؟ مگر طرف خون است که رد داشته باشد؟! بعد مگر قرار است از هیچ ردی یک «رویا» هم بماند بر جا؟ آنهم «رویای نزدیک»؟! :))
شگفتا که بخشهای غلط که غلط است، بخشهای درست ترانه هم در نهایت بینمکی و بیمضمونی گرفتارند «من بی تو ویرانم»!!! وای عجب تعبیر هنرمندانهای!
متاسفانه حال ترانه خوب نیست. ترانهسرایی دارد در بدترین روزگار خود بهسر میبرد. من یقین دارم خود آقای کاکایی هم معنای خیلی از تعبیرات و ترانههای خود را متوجه نمیشوند. آقای کاکایی اگر در امر ترانهسرایی با نمره صفر هم آغاز کرده باشد، الآن بعد از اینهمهسال با اینهمه تمرین و اینهمه پروژه صداوسیما و دیگر نهادهای حکومتی باید بیست که هیچ، صد باشد. ایشان لابد بیشتر از دویست تا ترانه برای نهادهای مختلف گفتهاند، آدم اگر بیسواد هم باشد در دویست ترانه خودش را به یک جایی میرساند. مگر اینکه خیالش خیلی خیلی از خودش و مخاطبانش راحت باشد. که در چنین شرایطی ما مجبوریم خیال ایشان و امثال ایشان را ناراحت کنیم. نه آقاجان اینطوری هم نیست که هرچیزی با یک صدا و موسیقی خوب کادوپیچ شود را شعور مردم باور کند.