۱۶
مرداد
در ایام تشییع و تدفین پیکر آن پیرِ پارسا، مرحوم آیتالله حاجآقامرتضی تهرانی سرودم:
صبا چه نامه برد
هان؟ -نهان- بهزیر قبایش؟
چه نامهایاست نداند کسی، مگر که صبایش؟
چه نامهای است
معطر، چه نامهای است مصفا
که کوچههاست گلستان، به عطرش و به صفایش
نه نامه، جان
من است این که میبرند به مقصد
چه مقصدیاست که جان جهانیان به فدایش
سحرگهان چمن از
گل، و گل ز فاخته پرسید:
صبا چه نامه گرفته –نهفته- زیر قبایش؟
چه نامهای که
فرستندهاش: امیر خراسان
چه نامهایست که گیرنده، شاه کربوبلایش[1]
به سطرهای سپیدی،
نوشتهاند بریدی
به شرح عشق یکی از موالیان ولایش
یک از فحول
سرآمد، یک از مشایخ امجد
یک از عبیدِ محمّد، و وامدارِ عطایش
خطاب کرد پسر
را : «که آدمیست همین دم»
در آن دقیقه که در باد میوزید عبایش
خطاب کرد پسر
را : «به کربلام رسانید
اگر حسین پذیرد مرا به صحن و سرایش»[2]
به جز حسین نمیخواست
از خدای دو عالم
ببین تو در بر ششگوشه مستجاب، دعایش[3]
که بود او؟ که
ندیدیم روی خاک شبیهش
که بود او؟ که دل آسمان گرفته برایش
از این فریق
جدا بود و خالی از من و ما بود
از اولیای خدا بود و رفت نزد خدایش
[1] ایشان شنبه سی ام تیرماه در سفر زیارتیشان به مشهد مقدس از دنیا رفتند و چهارشنبه سوم مردادماه در کربلا دفن شدند
[2] عین وصیت ایشان به فرزند ارشدشان آقا عبدالعلی تهرانی است: «اگر امام حسین مرا پذیرفت پس از مرگ، در کربلا دفنم کنید»
[3] این گزارش تصویری را ببینید