خشم عربی، اندوه غزه و داغ حضرت زهرا
در آن ترانه قدیمی که جولیا پطرس با دو نفر دیگر (سوسن الحمامی و امل عرفه) در نوجوانی میخواندند [و تازگیها هم این سازمانهای بیفکر ما در اقدامی جوگیرانه و بینمک دادند پسرهای ایرانی بازخوانی کردند] چند سوال مهم میپرسد:
الغضب العربی وین؟
الدم العربی وین؟
الشرف العربی وین؟
خشم عربی، خون عربی و شرافت عربی کجاست؟
موضوع ترانه برانگیختن احساسات قومی عربی برای نجات فلسطین و لبنان (آن روزگار) از چنگ غاصبان است
اما بیایید فکر کنیم معنای این عبارات و مصداقشان چیست؟
اصلا خشم عربی چیست که حالا بگوییم کجاست؟ اصلا چیزی به نام شرافت عربی وجود دارد؟
تاریخ را که نگاه کنیم حکومتهای عربی منهای هویت اسلامیشان هیچگاه شرافت و افتخار و پیروزی نداشتند. حتی هیچگاه خشمی که منجر به اقتدار پایدار شود هم نداشتند، ولو بی شرافت.
تا پیش از اسلام اکثریت سرزمینهای عربی هرگز به اولیات تمدن و فرهنگ و حکمرانی و کشورداری و یکپارچگی و فهم امر عمومی و ملی ورای نفع فردی و قبیلهای نرسیدند. پس از اسلام هم اگر توفیق و فتحی بوده صرفا با اتکا به هویت و فرهنگ اسلامی و دستکم در مردم با نیات دینی و اهداف الهی بوده -مثل فتح ایران در صدر اسلام- و هرگاه اعراب دوباره به عربیت و انگیزههای قومیتی و انگارههای ناسیونالیستی رجوع کردند دوباره فشل و مفتضح شدند.
بزرگترین این خیزشهای عربی در قرون اخیر «جنگ ششروزه اعراب با اسرائیل» به رهبری پیشوای محبوب و ناسیونالیست مصر «جمال عبدالناصر» بود که شکست و فضاحتی تاریخی را برای تمام کشورهای عربی رقم زد و پس از آن هم با امضای پیمان کمپ دیوید ننگ ابدی را برای مصر و همراهانش خرید.
مورد دوم تجاوز وحشیانه «صدام» به ایران بود که نهایت وحشیگری او + قدرت و امکانات نظامی بسیار بالایش + حمایت تمام کره زمین از او (به استثنای ۳کشور) + تنهایی و نوپدید بودن حکومت ما، باز هم باعث نشد اعراب با اتکا به یک رهبر پانعرب و انگیزههای قومی و خلقی و نژادی بتوانند در جنگی پیروز شوند. صدام برای فریب افکار عمومی جهان عرب تبلیغ میکرد که پس از فتح ایران برای آزادی فلسطین با اسرائیل وارد جنگ میشود که خب زکی! درست مثل داعشِ اسرائیلساز که چنین قول دروغی را برای فردای فتح سوریه و ایران داده بود و آنهم زکی!
مورد سوم تجاوز عربستان سعودی و متحدینش (۹کشور عربی) با ثروتهای ناتمامشان و حمایت رسمی و همهجانبه آمریکا و اتحادیه عرب به کشور فقیر یمن است که آنهم نتیجهای جز حقارت و شکست نداشت.
مورد چهارم «بهار عربی»! بود که با بیداریاسلامیزداییاش توسط نیروی داخلی و خارجی با آنهمه خون به نتیجۀ نزدیک به صفر و خزان مطلق رسید! اتفاقا و مخصوصاً در همان مصر!
مورد پنجم هم سالها نبرد خود فلسطینیان چپ فتح بود که سرانجامش به اسم اصلیشان رسید! حتف! (حرکت تحریر فلسطین) به معنای نابودی. مهمترین چهرۀ این جریان یاسر عرفات با تمام سوابق و ادعاهای انقلابیاش، در سالهای پایانی عمر تسلیم اسرائیل و آمریکا شد و با امضای پیمان «اسلو» آبروی خود را برد، چهرۀ فعلی یعنی محمود عباس هم که رسماً گماشتۀ سازمان سیاست و در جنگ اخیر به نفع اسراییل وارد شد!
همچنین وضع هفده دولت عربیای که در سالهای اخیر ننگ عادیسازی (تطبیع) را بر پیشانی زدند و در جنگ امروز به طور رسمی یا غیر رسمی هوادار اسرائیلاند.
پس خشم و خون عربی به این معنا که بتواند حقی را ادا کند یا حتی اقتدار پایداری را فراهم کند در تاریخ وجود نداشته و ندارد. همچنین شرافت عربی منهای اسلام. این است که پرسش آهنگین خانم پطرس و دوستانش در نوجوانی، پرسش از یک امر عدمی بود! به همین دلیل چهل سال پس از ابرازش هم پاسخی نگرفت! و همین دلیل از جمله دلایل بینمک و بیمعنا بودن بازخوانی آن ترانه قدیمی توسط ایرانیهای امروز است.
چیزی که از خشم عربیِ منهای اسلام باقی میماند خشمی حقیرانه است که با جهل و جنایت علیه ضعیفتر از خود همراه است. خشمی که پیش از اسلام در زندهبهگورکردن دختران و توحشهای قبیلهای آشکار بود و پس از اسلام -در گروهی که از حقیقت اسلام و ولایت اهل بیت دور شدند- با ریختن مقدسترین خونها، با سقط محسنِ به دنیانیامده -علیهالسلام- در مدینه و سر بریدن علیاصغرِ ششماهه -علیهالسلام- در کربلا آشکار شد و در عصر کنونی با کشتار کودکان یمنی و زندانی و اعدام کردن کودکان در عربستان و بحرین و چشم بستن بر قتل ده هزار کودک فلسطینی.
و این نه فقط وضع اعراب پشت کرده به حقیقت محمدی و مکتب فاطمه سلام الله علیهاست، بلکه وضع همه حاکمان سنیمذهب و ضدشیعه دیگر این منطقه است: آذربایجان، ترکیه، افغانستان و...
در طی این هفتاد سال ماجرای فلسطین، کشورهای عربی سنیمذهب چه به اتکای نژاد خود و چه به اتکای مذهب خود شکست خوردند و برای خویشتن ننگ خریدند.
زینرو میشود فهمید یکی از درسها و رازهای آسمانی این جنگ آخرالزمانی، اتمام حجت خداوند با بشریت به خصوص مسلمانان است که تنها دولتهای حامی کودکان فلسطینی و تنها قدرتهایی که به راستی و به اندازه وسع خود در مقابل اسرائیل ایستادگی کردند -در ایران، یمن، لبنان و عراق- دولتها و قدرتهای شیعی و پیروی مکتب اهل بیت علیهم السلام بودند. انسانهایی که نه به اتکا و ادعای برتری نژادی، بلکه با زیستن در یک سلوک معنوی و الهی ابتدا در اندیشه به حقیقت رسیده بودند، تا سرانجام در عمل از حق دفاع کنند.
شیعیانی که همگی از کودکی با دلسوختن و گریستن بر شهادت مظلومان و پاکان و کودکان مظلوم بزرگ شدهبودند و در فرایند تربیتشان در مجالس معنوی، حقطلبی را به جای منفعتطلبی یاد گرفتهبودند، امروز در میدانهای سیاست و اجتماع توانستند نفع شخصی را برای حقیقت زیر پا بگذارند و جایی که همه مدعیان از ترس سکوت میکنند فریاد حقیقت شوند.
در همزمانی ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با نسلکشی و کودککشی در غزه، اکنون که میبینیم تنها پیروان و فرزندان زهرای مرضیه به یاری غزه برخاستهاند، خوب است سوال کنیم پیروان و فرزندان قاتلان حضرت زهرا و ویرانکنندگان حرمهای شریف بقیع هم امروز در کدام طرف ماجرا ایستادهاند؟
شبکه المیادین به تازگی گزارشی را دراینباره منتشر کرده بود، در آن گزارش سراغ مفتیها و عالمان وهابی و سلفی عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی رفته بود، کسانی که علیه یمن و سوریه فتوای جنگ داده بودند و به نفع تکفیریها ندای وااسلاما و یاللمسلمین سر داده بودند، و جالب و شگفت که در ماجرای اخیر همگی یا سکوت کرده بودند یا اکثرا علیه حماس و فلسطین سخنرانی کرده بودند!
روضۀ حضرت زهرا فقط روضۀ حضرت زهرا نیست. سوگواری بر داغ شهادت حضرت زهرا فقط سوگواری بر یک انسان و یک فرد مظلوم نیست. وقتی پاکترین، نورانیترین، مهربانترین و زیباترین آفریدۀ خداوند و جلوۀ خداوند، توسط ناپاکترینها، تاریکترینها، بیرحمترینها و زشتترینها مظلومانه و غریبانه به قتل میرسد، یعنی همۀ پاکیها، روشناییها، مهربانیها و زیباییها به قتل رسیده؛ آنگاه سوگوار و هوادار آن انسان کامل، تا ابد سوگوار و هوادار همۀ اینها و همۀ مظلومان تاریخ خواهد بود.
تکاپوی شرافتمندانه فرزندان علی و زهرا علیهماالسلام در این جهانِ رباتیکِ کنشزداییشده به نفع غزه، بار دیگر نشانمان داد وقتی میگویند «این روضهها، این اشکها و این مکتب انسانساز است» معنایش چیست.
حواسمان باشد این سرمایههای ازلی را دستکم نگیریم، آنهم امروز که خروجی و نتیجه نهایی همۀ نگرشها و ایدئولوژیها و مذهبهای جهان در آشکارترین و بینقابترین وضع خود قرار دارد.