در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

https://bayanbox.ir/view/8713790336012234404/45444444.jpg

 

گمانم بیستم بهمن بود که «هادی حجازی‌فر» میهمان برنامه هفت بود و داشتم تماشا می‌کردم. ضمن سخنان جذابش به همان نقدی که در ذهنم بود اعتراف کرد، البته نه به عنوان یک اشکال، به عنوان یک تصمیم. -نقل به مضمون- گفت در ساخت موقعیت مهدی از اشاره به ابعاد معنوی و عرفانی آقا مهدی باکری چشم پوشیدیم، چون همه این بخش را بلدیم خودمان.

شبیه به همین حرف را ابراهیم حاتمی کیا هشت سال (۱۳۹۲) پیش در نشست خبری چ گفته بود:

«چمران باب عرفان دارد. باب جهاد دارد. باب علم دارد، اما متاسفانه باب عرفانش باز است و بی اندازه ازش حرف زده شده است و بقیه باب‌هایش پنهان باقی مانده»

جای دیگر هم به این موضوع اشاره کرده:

«توضیح دادن این موضوع در قاب سینما سخت است. نشان دادن شخصیت عرفانی چمران در نگاه تصویری چگونه ممکن بود؟ یعنی کاری سخت یا ناشدنی به نظر می‌رسید که البته برای من جذابیتی هم نداشت» (مصاحبه با مهرنامه)

(همان زمان یک روشنفکر مزور در استقبال از این سخن حاتمی‌کیا نوشت: « حاتمی‌کیا چمران را از حجاب "چریک عارف" رها ساخته و او را آنگونه که بود به تصویر کشیده است: دیپلماتی خردمند»!)

سخنانی که آقایان حاتمی‌کیا و حجازی‌فر درباره اثرشان گفته‌اند حقیقت است و دقیقا همان نقد مهمی است که من و احتمالا هرکسی که اندکی با زندگی و وصایا و تاریخ واقعی شهیدان آشنا باشد به ذهنش می‌رسد؛ و برایم جالب است که خود مولف‌ها هم بر این مسئله صحه می‌گذارند.

 

برویم سراغ اصل دعوا:

وقتی می‌رویم سراغ بازآفرینی هنری یک شخصیت چقدر حق داریم از گفتن حقایق مهم آن زندگی چشم بپوشیم؟

اگر آن شخصیت یک شخصیت بزرگ و مقدس باشد چطور؟

اگر جسما زنده نباشد تا خودش را توضیح بدهد چطور؟

 

سینمای راوی شهیدان در دو‌ دهه اخیر، حتی در فیلم‌های خوبش تصمیم جدی گرفت تا بُعد عرفانی تمام شهیدان و قوام اصلی شخصیتیشان را سانسورکند و به جای چهرۀ واقعی عارفانه و مذهبی ایشان، یک سری قهرمان‌های فارغ از آیین را نمایش بدهد که صرفا متکی به رعایت نوعی اخلاق عرفی‌اند. مثلا حق‌خوری نمی‌کنند، نامرد نیستند، دروغ نمی‌گویند، دزدی نمی‌کنند، همین. منصفانه این است که بگوییم این یک سازوکار دروغ‌محور است و تحریف حقیقت این قهرمانان برای نسل‌های آینده.

شاید شما بگویید فلانی! برای رستگاری نیاز به عرفان و تعبد و عشق به اهل بیت و سلوک و نماز شب و این حرف‌ها نیست، باید دلت صاف باشد و صرفا سعی کنی بااخلاق باشی؛

من می‌گویم دم شما گرم و حرف شما قبول، لکن چمران و باکری اینطوری فکر نمی‌کردند. اینطوری نبودند و حق دارند همانطور که بودند نمایش داده‌شوند؛ و حق نداریم هرچیزی را هرطور دوست داریم نمایش بدهیم.

وقتی زندگی شهیدان را می‌خوانی می‌بینی طرف خلوت عرفانیش، گریهٔ در روضه‌اش،‌ تقید به هیئتش، عشق دیوانه‌وارش به اهل بیت، انس عجیبش با قرآن، پامنبر اخلاق‌نشستنش، روزه‌گرفتن‌های مداومش، شوقش به شهادت و... چنین و چنان بوده، اصلا بعضی‌شان مثل چمران و برونسی و یوسف‌الهی و... کرامات فراطبیعی واضحی داشتند (که مدرسان عرفان نظری یک هزارمش را هم ندارند)؛ اما وقتی فیلم‌ها را می‌بینی یک سری آدم اخلاقی معمولی می‌بینی که لنگه‌اش را هزاربار در فیلم‌های خارجی هم دیده‌ای (با این تفاوت که آن قهرمان فیلم خارجی با نسخه واقعی‌اش مو نمی‌زده! یعنی آن بنده خدا دقیقا سر جای خودش ایستاده، یا چه بسا مقدس‌تر و شریف‌تر هم تصویر شده!).

این مشکل اختصاصی به موقعیت مهدی و چ ندارد؛ تقریبا در تمام فیلم‌های مربوط به شهدا هست (جدا از ادبیات داستانی که آنجا کم و بیش دچار است)؛ در همان فیلم «منصور» سال گذشته که آنهمه ازش تعریف کردم یا در همین فیلم «هناس» امسال که ازش دفاع می‌کنم، در همۀ این‌ها شهید یک آدم متعهد است که صرفا تکیه به نوعی اخلاق عرفی و وجدان عمومی دارد، حال اینکه سر شهیدان این دو فیلم (منصور و هناس) چندان حرص نمی‌خورم چون چندان نمی‌شناسمشان، شهید ستاری را که خیلی کم می‌شناسم، شهید رضایی‌نژاد را هم اصلا، اما باکری‌ها را می‌شناسم و چمران را خیلی می‌شناسم. خب این آدم‌ها فقط چندتا آدم شیک اخلاقی نبودند؛ تقید و آمیختگی این‌ها و هر شهید دیگری که می‌شناسم با معنویت و عرفان و عبادت و حتی مستحبات، از خیلی از طلبه‌ها و مداح‌ها و روحانی‌های جوان امروزی که می‌بینیم ده‌ها برابر بیشتر بوده؛ چرا داریم کاری می‌کنیم که فردا اگر کسی یکی از این شهیدان را پیش از شهادت دید به نظرش یک آدم خشک مقدس افراطی جلوه کند؟! این افراد نه‌تنها اهل سلوک معنوی بودند بلکه چه‌بسا الآن خاطراتشان را تعریف کنیم به‌نظرمان خیلی رادیکال و اغراق‌شده بیاید، مهدی باکری کسی است که قرآن روزانه‌اش در اوج جنگ هم ترک نمی‌شده، هیچ، به رزمنده‌ها هم مدام توصیه می‌کرده قرائت قرآن را کنار نگذارند، اصلا سخنرانی‌های توحیدی این مرد معروف است (در مطلب اینستاگرام یک دقیقه‌اش را گذاشتم)، حمید باکری کسی است که نه‌تنها نماز شبش ترک نمی‌شده، رفقایش را هم تشویق می‌کرده؛ یک‌بار یکی از همین همسنگرهایش که به دعوت آقاحمید می‌رود سراغ نماز شب، آنقدر نماز حمیدآقا طولانی می‌شود طرف حوصله‌اش سر می‌رود می‌رود می‌خوابد!

 

چرا اصرار داریم این‌ها را آدم‌هایی مثل خودمان نشان بدهیم که مثلا فقط در مدیریت و اخلاق کمی بهتر بودند؟ نه اینها اولیای خدا بودند، عارف و عابد و زاهد بودند، عاشق خدا بودند، چمران لحظه‌ای از مناجات با خدا و از گفتگوی با حضرت علی جدا نبوده؛ چرا این‌ها را نمی‌گوییم؟ چرا بُعد اهل بیتی و عرفانی شهیدان را سانسور می‌کنیم؟ افت کلاس است؟ باورپذیری را کم می‌کند؟ مردم از ما قبول نمی‌کنند؟ مخاطب خاکستری مکدر می‌شود؟!

شاید شما بگویید صنوبری! نمازشب و قرآن و عرفان به توی شل‌دین چه، به تو که معلوم نیست نماز واجبت را هم می‌خوانی یا نه؛ بنده تأکید می‌کنم اصلا مسئله نفس خوب‌بودن معنویت و عبودیت نیست، به من چه واقعا این‌ها؛ مسئلۀ اصلی روایت دروغ و سانسور وجوه اصلی شخصیت یک انسان بزرگ است.

جدا از اینکه: خب اگر اخلاق عرفی کار می‌کرد این اندازه، اگر نیازی به سلوک معنوی و عاشقانه و امام حسینی نبود، اگر همینکه شب مسواک بزنیم و دست در جیب مردم نکنیم و با دیگری مهربان باشیم کفاف بود، خب خط تولید باکری و همت و چمران و برونسی و غلامحسینی و حاج قاسم سلیمانی و هزاران شهید عجیب دیگر را آمریکا و اروپا و چین و ترکیه و عربستان هم راه می‌انداختند؛ اخلاق عرفی که همه جا هست. شمایی که اصرار داری پردازش شخصیت قهرمان شهید ایرانی را با خطکش کاراکتر قهرمان جنایی آمریکایی اروپایی تراز کنی متوجه نیستی هنوز بشر غربی از اینکه مرتاض هندی لیوان را با نگاهش از راه دور جابه‌جا می‌کند فکش می‌افتد، هنوز در فیلم‌های هالیوودی خواب بعد پنجم و تصرف ماورایی در ماده و کوفت را می‌بیند و در رمان دنبال معنا و عرفان است؛ بعد ما اینجا سی سال بعد از جنگ شهیدهای گمنام می‌آیند نشانی قبرشان در شهری دیگر را به مادرشان در روستا می‌دهند، می‌روند دی‌ان‌ان می‌گیرند درست درمی‌آید خبرش اندازه خبر "تعطیلی مدارس به علت برف" برد پیدا نمی‌کند! اکثریت قاطعمان معجزات واضح از حرم امام رضا می‌بینیم، یک هفته برایمان نفسگیر است، به سال نکشیده اصلا یادمان می‌رود، اصلا تا معجزۀ بعدی با امام رضا سرسنگین می‌شویم!

پس اخلاق عرفی و نیک‌کرداری متعارف چندان هم کار نمی‌کند، پس باکری شدن و سلیمانی شدن صرفا با مسواک زدن و لبخند زدن و انرژی مثبت بودن و دزد نبودن و نظم و تعهد کاری داشتن (و دیگر ویژگی‌هایی که در فراخوان‌های استخدامی هم درج می‌شود) حاصل نمی‌شود؛ رنج و زحمت و ریاضت می‌خواهد، عرفان و معرفت و عشق می‌خواهد؛ عشق عجیب و شدید می‌خواهد؛ و این حق این شهیدان است که مهم‌ترین ابعاد روحی و وجودی‌شان را در بازنمایی‌شان سانسور نکنیم.


اگر ما نمی‌خواهیم یا نمی‌توانیم عین آن‌ها باشیم عیبی ندارد، ولی به بهانۀ باورپذیری و نزدیک‌کردن شخصیت به ذهن زمانه، کوتاهی خود را با کوتاه‌کردن قامت شهیدان توجیه نکنیم. همچنین آدرس غلط ندهیم به مخاطب، با اتکای صرف به وجدان متعارف و اخلاق طبق معمول رستگاری و عظمت برای کسی حاصل نشده، این شهدا به عشقی عظیم دچار بودند و سلوکی توام با اشک و اندیشه و محبت همواره به انسان‌های کامل (علیهم السلام)، آن‌ها را صیقل داده و آینهٔ تجلی عظمت انسانی کرده بود.


البته بنده می‌دانم یک دلیل عمدۀ روانی در کار است: مولفان حواسشان نیست اثر هنری بیشتر برای یکی دو نسل بعدی است و همه‌چیز را ناظر به نسل خود می‌بینند. یعنی چی؟ ماجرا این است: در مقابل این تفریط و سانسور؛ قبلا یک افراط و غلیظ‌سازی داشتیم در آثار هنری و فرهنگی و رسانه‌ای دو دهه اول انقلاب؛ به این صورت که وقتی مولف از شهید صحبت می‌کرده بیشتر اوقات فقط ابعاد معنوی و آسمانی را می‌گفته، عاشق‌شدنش را، عصبانی‌شدنش را، تیپ‌زدنش را، سیگارکشیدن و جوک‌گفتن و بستنی‌خوردن و عشق فوتبال‌بودن و مسخره‌بازی و سوتی‌دادنش را کلا سانسور می‌کرده. خب آن رویکرد هم تحریف و دروغ بوده؛ شاید آن سانسور اولیه و افراط به این سانسور دوم و تفریط منجر شده؛ مخاطبان آن آثار، مخصوصا آن‌ها که شهیدان را واقعا می‌شناختند دچار چیزی شبیه به همین رنجش کنونی من و امثال من شده‌اند طی دو دهه؛ حال، مولفان امروزی بیشتر حواسشان به آن مخاطبان است؛ در حالیکه آن طیف مخاطب الآن دیگر خیلی محدود است؛ مخاطب امروزی سینما دیگر چندان خبری از آن روایت‌ها ندارد. مخاطب دهه هشتادی که توبه نصوح و دو چشم بی‌سوی مخملباف را ندیده، اگر از مخملباف چیزی دیده باشد سکس و فلسفه است. کتاب‌های چمران را که نخوانده، اگر از شهدا خوانده باشد بیشتر از جنس همان «روایت صورتی» بوده. بنابراین سانسور دوم واقعا برای او یک تصور و شخصیت دروغین خواهد ساخت.

پس حرف بنده این نیست که به وضعیت سانسور اولیه برگردیم؛
نه، بیاییم همه عقده‌ها و عقیده‌های بیرونی خود را کنار بگذاریم و شهیدان و کلا قهرمانان و انسان‌های بزرگ را همانگونه که بودند روایت کنیم. نه مثل کارگردان دهه شصتی پاکت سیگار آزادی شهید را از جیب پیراهنش بقاپیم نه مثل کارگردان دهه نودی نوار روضه حاج منصور را از ضبط ماشینش! چون اگر با این دست فرمان پیش برویم و هردهه بنا به مقتضیات و مصالحی بخشی از شهیدان را سانسور کنیم در کمتر از یک قرن، به‌جز جسمشان، روحشان را هم کاملا مفقودالاثر کرده‌ایم!

 

 

پی‌نوشت‌ها

پ‌ن۱: یک حرف خیلی درست و عمیقی دارد آیت‌الله جوادی آملی که می‌دانیم اتفاقا مرجعی است که حقیقتا ایران‌دوست است و مسئله ملیت برای او بی‌معنا نیست، ایشان چندسال پیش می‌گفتند در تمام جبهه‌ها رزمنده‌ها با «یاحسین یاحسین» به خط می‌زدند و کسی آنجا «ای ایران ای مرز پر گوهر» نمی‌خواند؛ این سخن بسیار دقیق و عمیق است، هم راست و مستند است هم دارد تذکری می‌دهد به آنچه تمایز رزمندگان دفاع ما با رزمندگان آلمان و شوروی فرانسه در جنگ جهانی است (با خوب‌هایشان)، نکتۀ خنده‌دار اینجاست که جدا از اینکه سال‌هاست من ندیدم یا خیلی کم دیدم در فیلم یک شهید، مجلس روضۀ امام حسین علیه السلام و حال عجیب شهدا در این مجالس روایت شود، بلکه در همین سال‌های اخیر، گمانم قسمت اول سری اول سریال بچه مهندس بود، در همان سکانس‌های اولش بعثی‌ها پدر نقش اصلی و تعدادی رزمنده دیگر را سوار کامیون می‌کنند تا ببرند یکجا تیرباران کنند، این آقا و دیگر رزمندگان لحظاتی قبل از شهادت همه باهم شروع می‌کنند به خواندن همین تصنیف: ای ایران ای مرز پر گوهر!

(پس دقت بفرمایید: مسئله مخالفت با ملیت نیست، مسئله این است: دروغ نگوییم و تاریخ را تحریف نکنیم به خاطر مصالح زمانه خود. جدا از اینکه رزمنده فاشیست آلمانی هم ای آلمان ای مرز پر گوهر و عشق میهنی داشته، اما یاحسین نداشته، دستش از «معنا» خالی بوده که باکری نشده)

پ‌ن۲: غرض از این نوشتار تذکر نقدی محتوایی با عنایت به اخلاق، تاریخ و فرهنگ بود، وگرنه می‌دانید من بسیار دوستدار و هوادار دو فیلم موقعیت مهدی و مخصوصاً چ هستم. امید که این نوشته پنجره‌ای در ذهن مخاطبان و مولفان آثار راوی شهیدان بزرگ ایران و اسلام باز کند.

 

نظرات  (۲)

حرفتون دقیق و درسته

تو ادبیات داستانی هم این مسئله داره نمود پیدا می‌کنه و به قول شما انگار ریشه‌ی ماجرا همون افراط و تفریطه

حتی تو ماجرای «رچایت صورتی» که البته نقد به‌جا و درستی بود من حس می‌کردم باز جریان داره به سمت تفریط میره!

نویسنده یا فیلم‌نامه‌نویس یه جاهایی بیشتر از اینکه حواسش باشه باید ابعاد شخصیت سوژه رو کامل پوشش بده توجهش معطوف به اینه که چه کار کنه تیغ انتقادات به محصولش نخوره...

پاسخ:
سلام و ادب
سپاسگزارم که وقت گذاشتید و مطالعه کردید
بله در ادبیات داستانی هست و شاید اول آنجا بوده

سلام علیکم

بسیار تأمّل‌برانگیز بود. سپاسگزارم.

پاسخ:
سلام و ادب
سپاسگزارم از عنایت شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">