شعر: داغ
دنیا اگرچه قایقی اندوهپیماست
و گرچه این قایق اسیر مشت دریاست
غمها همه یکروز پایان میپذیرند
آن غم که پایانی ندارد، داغ زهراست
نازل اگر بر کوه میشد، خاک میشد
شایستۀ این داغ تنها قلب مولاست
نه نوح دارد تاب این طوفان نه هرگز
غالب بر این نیل بلا، اعجاز موساست
شاید علی وقتی علی شد که پذیرفت
او خود امانتدار این اندوه والاست
*
ما تسلیت گوییم بر مولا و دانیم
بر مرتضی این داغ، داغی بیتسلاست
بی فاطمه سخت است فرسودن در این خاک
تنهاست بیزهرا علی، تنهاست، تنهاست
ای ذوالفقارت سرکشان را درس داده!
و رزمت از ویرانۀ خیبر هویداست
بر ماتم زهرا چگونه صبر کردی؟!
صبر تو بر این داغ بیپایان معماست
یک غصۀ عادی نه و یک داغ معمول
او سیب فردوس خدا، ام ابیهاست
مرضیه، صدیقه، بتول، انسیه، حورا
منصورۀ محبوبۀ حقّ ِتعالیست
هم سر لولاک است و هم تفسیر کوثر
هم رمز تطهیر است و هم تأویل طاهاست
هم آنچه ما از گفتن آن ناتوانیم
آن بینشانهرازِ مافوق خردهاست
*
یا مرتضی! بعد از هزاروچارصدسال
افسانۀ صبر تو، ذکر اهل معناست
آن آتشی که سوخت در قلب تو، امروز
خاکسترش در سینۀ مردان صحراست
روح شهیدان لحظۀ از خاک رستن
در روضۀ اندوه آن بانوی بیتاست
اینگونه داغ زخم آسان میشود بر -
آن جسمها که روحشان در داغ زهراست
*
غیر از شهیدانش که عطر یاس دارند
ای دل! که را دعوی ایمان و تولاست؟