سلامی به بانوی ادبیات ایرانی: سیمین دانشور
امروز صدمین سال تولد «سیمین دانشور» است. دانشور زنی بی همتا در تاریخ ادبیات و فرهنگ معاصر بود. در میان زنان داستاننویس ایرانی کسی وجود ندارد که حتی بتوانیم به نوعی با دانشور مقایسهاش کنیم. با نگاه کلی به ادبیات اگر پروین اعتصامی «نماد زن شاعر» باشد، سیمین دانشور به عنوان «نماد زن نویسنده» با او قابل مقایسه است، اگر فروغ فرخزاد «نماد زن شاعر مدرن» باشد دانشور به عنوان «نماد زن رماننویس مدرن» با او قابل مقایسه است (جدا از اینکه دانش و مطالعات و عمق شخصیت دانشور بسیار فراتر از فرخزاد بود). حالا جنسیت را کنار بگذاریم، «سووشون» دانشور جزو پرفروشترین رمانهای ایرانی و هم جزو تحسینشدهترین آثار در میان منتقدان و داستاننویسان است. بسیاری این رمان را مهمترین رمان ایرانی میدانند و مولفش را مهمترین نویسنده فارسیزبان (چه در میان زنان چه در میان مردان). تمام نویسندگان ایران با گرایشهای فکری متضاد از «هوشنگ گلشیری» گرفته تا «نادر ابراهیمی» دانشور و قلمش را ستودهاند و بسیاری مقام او را در رماننویسی حتی از همسرش «جلال آل احمد» بالاتر میدانند.
با این حال دانشور جزو بایکوتشدهترین و سانسورشدهترین نویسندگان معاصر است، وقتی که قرار باشد بیرون از قصههایش حرفی هم بزند. او در ابتدای انقلاب حرفهای مهمی درباره انقلاب، امام خمینی، اسلام و ستیز با غرب گفته است که به سختی بتوانید اثری ازشان پیدا کنید. روشنفکران میگویند: «آن ایام به خاطر جو انقلابی سیمین جوگیر شده و چیزهایی گفته و گرنه او هم اساسا لائیک است». باشد.
آنچه در این روز مبارک و ماه مبارک تصمیم گرفتم برای گرامیداشت این بانوی بینظیر از گنجۀ خود بیرون بیاورم بخشهایی از یک مصاحبه است. با کجا؟ با روزنامه شرق (حزباللهی که نیست؟). چه سالی؟ سال 1384. یعنی تقریبا سیسال پس ازانقلاب + شش سال پیش از درگذشت دانشور + دوسال پیش از آغاز بیماریاش.
این مصاحبه پس از انتشار خشم و نفرت بسیاری را از حضرات روشنفکر برانگیخت، مثل همیشه در ایام انتشار، انبوهی یادداشت علیهش و برای تمسخرش نوشتند و پس از درگذشت دانشور که نیاز به تصاحبش داشتند کلا این مصاحبه را بایکوت کردند. الآن هم به سختی بتوانید متن کاملش را در جایی بیایید (لذا نسخه کامل را هم در وبلاگم منتشر میکنم). همچنین بهنظرم با خواندن این مصاحبه میتوانیم حدسهایی از چرایی گمشدن آخرین رمان دانشور («کوه سرگردان») در دم و دستگاه روشنفکرها بزنیم. با عنایت به این نکته گه پنج سال پس از این مصاحبه تازه ناشر اعلام کرد کتاب خانم دانشور را گم کرده.
بگذریم و برویم سراغ بخشهایی از مصاحبه:
1. «... من اصلاً به آن تیپ ادبیات و داستان سیاه اعتقاد ندارم. من از چزاندن خواننده متنفرم و از طنز براى نشاندادن موقعیتها هم استفاده مىکنم. ادبیات باید امید به آینده بدهد و شوق ایجاد کند. البته هر کس فرم و سلیقه خود را دارد و من ایرادى بر آن نوع ادبیات ندارم، اما خودم به شخصه آن تیپ داستان نویسى را نمىپسندم...».
2. «... در عین حال من خودم تنهایم. سال ۴۸ جلال مرده و من ۳۶ سال است که بیوه و تنهایم. خودم تنهایى را لمس کردهام که خیلى سخت است. البته کسى که با خدا است تنها نیست. من عاشق خدا هستم. من مدیتیشن مىکنم و مدام به خدا مىاندیشم. خدا گسترده بر کل کائنات است....»
3. «... صفارزاده چون خودش شاعر است به حدى قرآن را شاعرانه ترجمه کرده که قابل وصف نیست. آیا آمریکایىها که آن را مىخوانند فهمیدهاند قرآن شعر خداوند است که بر پیامبر برگزیدهاش نازل شده است؟ قرآن فوق العاده شاعرانه است و من خیلى از آن لذت مىبرم و طاهره صفارزاده به حدى آن را خوب ترجمه کرده که گاهى مرا به گریه مىاندازد....».
4. «... در کوه سرگردان بیشتر درباره موعود نوشتهام. زیبایى مذهب شیعه امام زمان (عج) و موعود آن است. حضرت مهدى (عج) و معناى ظهور او فوق العاده است. امیدوارم ایشان ظهور کنند و دنیاى ما را نجات دهند. ظهور ایشان لازم است تا بوش دیوانه را سر جاى خودش بنشاند. من خیلى در انتظار امام زمان و ظهور ایشان هستم و تنها راه حل را در این دنیاى وانفسا ظهور ایشان مىدانم ...»
5. «... در این جلد من منتظر موعود هستم و رمان در دوران انقلاب مىگذرد. من در این قسمت درباره انقلاب کمتر قضاوتى کردهام. چون اعتقاد دارم براى کار بسیار زود است اما برخى ناملایمات و کاستىهاى واقعگرایانه را نشان دادهام. اما باز هم مىگویم ما شیعه هستیم و این مذهب بسیار زیبا است با امام على (ع) و آن شهادت زیبایش. او انسان فوق العادهاى بود. نهج البلاغه بعد از قرآن مهمترین کتاب ما است. فیلمى که براساس زندگى او ساختند چندان تعریفى نداشت و تنها موسیقى استاد فخرالدینى عالى شده بود. ما مدیون امام على(ع) و بعد امام حسین(ع) هستیم. امام حسین(ع) به ما آموخت که با آب نمىشود کار بزرگ کرد و باید خون داد. او مىدانست که کشته مىشود و مىتوانست به ایران بیاید که زادگاه همسرش بود. اما او ایستاد و با خون خود کارى کارستان را انجام داد. این را هم بگویم که ما وابسته به بانوى بانوان جهان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستیم. دخت پیامبر(ص) همسر حضرت على(ع) و مادر امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و این کم لیاقتى است؟ و حضرت زینب (سلام الله علیها) که خطیب فوق العادهاى بود. ما این مذهب شیعه را مدیون این شخصیت برجسته و تفکر موعود هستیم. موعود در کوه سرگردان بسیار حضور دارد. در آخر مىنویسم: دست غیبا سوخت جان در انتظارت / کو ظهورت دیر شد هنگام کارت. در مذاهب دیگر هم موعود دارند. بودایى، زرتشتى و... مسیحى و اما موعود ما بسیار شخصیت نابى است. من از موعود لذت مىبرم. مىدانى چرا؟ براى اینکه امید به آینده است. وقتى هیچ کارى نمىتوانى بکنى، مجبورى به آینده بنگرى و در آینده ما موعودى متصور و محقق است. امید در تمام نوشتههاى من ملموس است و قهرمانها و شخصیتهاى من چشم به آینده دوختهاند.»
متن کامل مصاحبه را اینجا بخوانید
خیلی ممنونم ازتون. عالی بود.