سه فیلم میشائیل هانکه در نقد فرانسه و تمدن مدرن غربی
در مطلب قبل هم نوشتم، «پیروی جنجال اخیر فرانسه و نفرتپراکنیهای رئیس جمهور بیفرهنگش امانوئل مکرون، علیه زیباترین انسان تمام تاریخ یعنی پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفتم تعدادی از فیلمهای ضدفرانسوی و یا منتقد وضعیت فرانسه را معرفی کنم. بعضی را قبلا ریویو نوشتم، مثل این دو مورد اخیر از جناب رشید بوشارب و بعضی را هم الآن دارم مینویسم. در اینستاگرام همه را ذیل هشتگ #سینمای_ منتقد_فرانسه و هایلایت «سینما علیه فرانسه» گرد آوردم. و البته هر فیلمی پست جداگانه مربوط به خود را دارد. اینجا تصمیم گرفتم با محوریت کارگردان مطلب بگذارم تا مطالب جامعتر، متمرکزتر و وبلاگیتر شود.»
البته که هانکه کارگردان بزرگی است و نمیشود او را در تفسیر سیاسی یا اجتماعی محدود کرد. پیشتر دوست میداشتم صرفا از او به عنوان یکی از نمونههای موفق سینمای فلسفی بنویسم. و البته که میدانیم او در دانشگاه فلسفه و روانشناسی و تئاتر خوانده، اما مهمتر این است که فیلسوفانه زیسته است. برویم سراغ انشای من:
میشائل هانِکه (به آلمانی: Michael Haneke ؛ زادۀ ۲۳ مارس ۱۹۴۲ در مونیخ، آلمان) نویسنده و کارگردان سینما و تئاتر اتریشی است.. او جدا از مستندها، تلهفیلمها و سریالها، تاکنون 12 فیلم سینمایی را کارگردانی کرده است که فهرست کاملشان را در ادامه میبینید:
۱۹۸۹ قاره هفتم
۱۹۹۲ ویدئوی بنی
۱۹۹۴ ۷۱ جزء از روزشمار یک شانس
۱۹۹۷ بازیهای مسخره
۲۰۰۰ کد مجهول
۲۰۰۱ معلم پیانو
۲۰۰۳ زمانه گرگ
۲۰۰۵ پنهان
۲۰۰۷ بازیهای مسخره
۲۰۰۹ روبان سفید
۲۰۱۲ عشق
۲۰۱۷ پایان خوش
پنهان 2007
Caché
تیتر: در آمدی بر فیلم پنهان هانکه و تاریخچۀ جدال فرانسه با مسلمانان
ما چه تصوری از فرانسه داریم؟ مهد آزادی و فرهنگ و هنر. سرزمینی دیدنی و توریستی و اصلا تبلور مفهوم اقتصاد و صنعتِ توریسم. این تصور از کجا آمد؟ از ادبیات، معماری، سینما و مهمتر از همه «بازنمایی»اش. از تصاویر بلوار شانزه لیزه، برج ایفل، کلیسای نوتردام و... از هوگو، ژول ورن، اگزوپری، دوما، فلوبر، زولا، کامو، گاری، برتون، آراگون، الوار، تروفو، گدار، ژونه، بسون و... از «نیمه شب در پاریس»، اثر زیبا و دلشنین «وودی آلن»، کارگردانی که فرانسوی نیست، بلکه یک یهودی آمریکایی _و با اجازۀ شما یک کودکآزار_ است و یکی از توریستپرورترین آثار را برای فرانسه ساخته. از «امیلی» شاهکار «ژان پیر ژونه»؛ فیلمی که برخلاف اثر آلن، فرانسه مسئلهاش نیست، ولی لوکیشن بودن فرانسه ناخودآگاه آن را به یکی از بهترین تصورات و تبلیغات فرانسه تبدیل کرده است. نیز خیلی فیلمهای دیگر مثل «همه میگویند دوستت دارم» (بازهم از وودی آلن)، «عشاق روی پل» و... . بله، ما فانتزیها و کمدیها و رومنسهای زیادی با موضوع فرانسه دیدهایم و ناخواسته حس خوبی به فرانسه داریم. اما چه چیزی را درمورد فرانسه ندیدیم؟ ادبیات و هنر و معماری و جاذبههای گردشگری و بازنماییهای دلبرانه جای خود، ما واقعیت را درمورد فرانسه ندیدیم. تاریخ سیاه فرانسه این غول استعمارگر و جنایتگر اعصار را ندیدیم. واقعیت امروزی هولناک جامعۀ فرانسه، چند خیابان پایینتر از شانزهلیزه، و چندلایه درونیتر از فیلمهای شاد و چند پرده آنسوتر از شوی مکرون در بیروت را ندیدیم؛ اعم از تبعیضات نژادی، سرکوب اقلیتهای دینی، فروپاشیدگی خانواده، بحرانهای اقتصادی (این یکی درست مثل کشور خودمان) و...
ما تصویر سینمای هنری، سینمای مستقل و سینمای اجتماعی را از فرانسه ندیدهایم. فیلمهای «رشید بوشارب» را ندیدهایم (دوتا را قبلا در همین صفحه معرفی کردهام) تا ستمگریهای تاریخی فرانسویان و مظلومیت مسلمانان مهاجر آن دیار را هم کنار عاشقانههای صورتی و شبهای پرستارۀ پاریس ببینیم. حالا میگویید بوشارب خودش عربتبار و یک سر غائله است؟ باشد، ما «میکمکس» همین جناب ژونه (کارگردان امیلی) را هم ندیدیم. آثار اجتماعی «برادران داردن» (مثل «روزتا» و «بچه») را هم ندیدیم. و ... . حالا میگویید اینها خودشان فرانسویاند و زیادی درگیر ماجرا؟ باشد، ما فیلمهای یکی از بزرگترین غولهای سینما و عظیمترین کارگردانان نابغه یعنی میشائیل هانکه اتریشی را هم در موضوع فرانسه ندیدیم. نشانمان هم ندادند. (چنانکه آیفیلم هم فقط فیلمهای هالیوودی را از آمریکا نشان میدهد).
به بهانۀ نفرتپراکنیهای اخیر این آدمک «امانوئل مکرون»، علیه آن والاترین تجسم انسانیت و انساندوستی (سلام بر او و خاندانش) چندتا از این فیلمها را معرفی میکنم. فیلمهایی که کمک میکنند آن روی سکهٔ فرانسه را هم ببینیم.
قبلا در یکی از فهرستها این فیلم را معرفی کردم و الآن پشیمانم. چون اثری نیست که بتوانم به همه توصیه کنم. نه به خاطر آن سکانسش که خشنترین سکانس سال لقب گرفت. به این دلیل که اولا فیلم کلا زیبایی شناسی خشونت و خشونت پنهان دارد (دقیقا در همان صحنههایی که عموم مردم میگویند اتفاقا خشن نیست و معمولی است. چون خشونتش اصطلاحا زیرپوستی است.) و البته خشونت ویژگی همۀ فیلمهای هانکه است. ثانیا به این دلیل که فیلم فیلم سخت، نمادین و بسیار عمیق و دقیقی است. از موفقترین و پیچیدهترینهای ژانر معمایی سینماست. یک نابغه این فیلم را ساخته که منتقدان بزرگ سینما درمورد ثانیهبهثانیهٔ اثرش بحثهای طولانی کردهاند. حتی آن منتقدان که روحیۀ عامهپسند و آمریکایی داشتند. و همه هم سر تعظیم فروآوردهاند در برابرش. فیلمی است که مخاطب عمومی مطلقا نه میتواند تحمل کند تماشایش را نه میتواند درست متوجه شود محتوایش را. آدم سینمادوست و اهل فکر تازه اگر با همۀ چشم و دقت فیلم را ببیند پنهان را میفهمد و البته که خیلی هم لذت میبرد از اینهمه هنر. هنری که فریبندۀ احساسات نیست؛ هنری که آموزندۀ تفکر است. هانکه نمیگویم فیلم فلسفی میسازد، میگویم بیشک یک فیلسوف بزرگ است که البته مدیومش سینماست و از جمله تفلسفهایش در این فیلم فلسفه خشونت است. فلذا، به این دو دلیل که عرض شد تاکید میکنم این فیلم برای همه نیست، ولی برای اهلش صددرصد توصیهشدنی است و زیباترین و عظیمترین اثر هانکه تاکنون است (جدا از برگزیدهشدنش در جایزه کن و یا حضورش در فهرستهای برترین فیلمهای تاریخ سینما و...).
این فیلم بدون اینکه شما بفهمید، تاکید میکنم: بدون اینکه شما بفهمید تمام ماجرا و تاریخ و بحرانهای فرانسه در رابطه با مهاجران مسلمانش را برایتان روایت، تبارشناسی و تفسیر میکند. از این بالاتر، با قدرت نمادگرایی به کلیت تضاد غرب با اسلام نیز میپردازد. از موضعی کاملا بیطرفانه و غیراسلامی. این است که یکی از بهترین فیلمهاست برای تفسیر اوضاع کنونی فرانسه که هم مسئلۀ خشونت در آن برجسته شده هم مسئلۀ مسلمانان فرانسه.
یادآوری میکنم میشائل هانکه از بزرگترین کارگردانان سینماست که اگر مسائل امروز جهان هم برایتان ارزشی نداشته باشد اما به محضِ سینما و سینمای هنری یا سینمای فلسفی علاقه داشته باشید نیز او را گرامی میدارید. اینجا اعتراف میکنم از بیشتر فیلمهای ایشان خوشم نمیآید و پیشنهادشان نمیکنم. از این بالاتر: فقط به عنوان مجازات دادگاه برای جرم بزرگی امکان دارد بعضی از آثارش را مجددا ببینم. اما با همین تفاسیر همین فیلمها را هم جرأت ندارم بگویم ضعیفاند. این پیرمرد هیچ شباهتی به کارگردانان ما ندارد که وقتی پیر میشوند اول از همه سینمایشان خرفت میشود. نابغه پیر هم بشود، نابغه است.
پن: سال گذشته برای یک فهرست ریویوی کوتاهی دربارۀ پنهان نوشته بودم:
این فیلم زیباترین، مهمترین، رازآمیزترین، اخلاقیترین و اجتماعیترین فیلم این پیرمرد ترسناک و نابغه است. جایزه بهترین کارگردانی کن را همان سال برده. من تقریبا پس از دیدن اکثر فیلمهای جناب هانکه مدتی افسرده میشدم، این تنها فیلم ایشان است که مرا گریاند. البته چون استعارهگرایی و نمادگرایی فیلم بالاست دیدم بعضی از هموطنان منظور فیلم را کاملا برعکس فهمیدند یا نفهمیدند. بازهم مسئله فرانسه و الجزایر است اما بالاتر میرود به مسئله غرب با کل مسلمانان اشاره میکند. البته همه اینها که گفتم وقتی است با پیشفرضی که دارم خدمتتان میدهم تماشایش کنید و یا با دقتی بالا، وگرنه خیلیها فکرمیکنند یک درام اجتماعی یا روانشناسانۀ معمولی دیدهاند. بسیار شکداشتم به فهرست قبل بیافزایمش یا نه. | #میشائیل_هانکه | آلمان اتریش | من: 10 | آیامدیبی: 7.3 (69هزار)
پایان خوش 2017
Happy End
تیتر: در آمدی بر فیلم پایان خوش هانکه و فلسفه خشونت در سینما و سینمای خشونتپژوه
«هانکه» کارگردان محبوب من نیست اما کارگردان مورد احترام من هست. بسیاری از فیلمهایش را اصلاً دوست ندارم بس که سرشار از سیاهی و خشونتاند. و دور از فرهنگ من. یکی از فیلم های مشهورش (FUNNY GAMES) را تاکنون حاضر نشدهام ببینم، چون بخشی از داستان را دوستم آقامحمدعلی دهسال پیش برایم تعریف کرد و فهمیدم نباید طرفش بروم. اما با همه این حرفها و با همه نفرتم از خشونت، این خشونت با دیگر خشونتها فرق میکند. با خشونت فیلمهای تجاری و هالیوودی آمریکایی و فیلمهای ترسناک عامهفریب فرق میکند. با خشونت فیلمهای شبه نخبگانی (خاصنمای عامهپسند) مثل آثار آقای تارانتینو که میدانم بین شما هم طرفدار دارد هم فرق میکند. خشونت در آثار تارانتینو فانتزی است. شوخی و سرگرمی است. جالب است! خشونتیست که میخواهد شما را سر هیجان بیاورد، بخنداند و شگفتیتان را برانگیزد. اما خشونت هانکه شما را سرگرم نمیکند. شما را بیدار میکند. با سیلی. شما را وادار به تفکر میکند. شما را از شدت تفکر به سردرد میاندازد.
نسلی که در آمریکا با فیلمهای خشن تارانتینویی تربیت شدند در عراق و افغانستان برای شوخی و خنده کودکان را منفجر کردند و فیلم شوخیهای خونینشان را هم منتشر. این است که خشونت تارانتینویی یک خشونت غیرانسانیست. اما شما با خشونتی که در فیلمهای هانکه میبینید نمیتوانید آدمکش بشوید، بلکه متنفر میشوید از خشونت و بیدار میشوید نسبت به خشونتهای پنهانی که پیرامونتان در جریان است و شما نسبت به آنها بیتفاوتید؛ یا حتی بدون اینکه بفهمید دلیلشانید.
«پایان خوش» (۲۰۱۷) آخرین اثر استاد سینما میشائیل هانکه است. ۱۲سال پس از پنهان ساخته شده اما بهنظرم خواهر آن فیلم است، در مقایسه با دیگر آثار. اینبار مسئله کمی فرق میکند. سه نسل یک خانواده با همه جزئیات روایت و روانکاوی و تبارشناسی میشوند. پس فیلم اثری خانوادگی است. یعنی خانوادگی هم هست. اما بینندۀ دقیق با استفاده از همۀ ظرفیت چشمش سه رنگِ پرچم فرانسه را در بخشهای مختلف فیلم میبیند. (این شگرد را نخست کیشلوفسکی و بعد دیگرانی چون برادران داردن هم بهکاربستهاند). پس آن خانواده در دل فرانسه است که آنگونه است. نه! آن خانواده خودش فرانسه است! با همه مسائل و بحرانها و بیماریهایش. به مهاجران و مسلمانها هم اشاره میشود، نه اندازه فیلم قبل (که حتی به کشتار اکتبر 1963 هم اشاره کرد) چون اینجا مسئله خود فرانسه، ذات و درون آن است و فوکوس اینطرف ماجراست: دولت و ملت اصالتا فرانسوی.
همچنین، در مقایسه با پنهان، نومیدی کارگردان به اصلاح وضع این کشور (و چهبسا کل تمدن غربی و پیروانشان در شرق) خیلی بیشتر شده. در پنهان واقعا یک آیندۀ روشنی بود اما اینجا از آن هم خبری نیست و شاید از همین رو فیلم کنایتا پایان خوش نامیده شده! و از همین روست که جوایز این فیلم با همه هنرمندیهایش در اروپا بسیار کمتر از آثار دیگر او ست و در «کن» هم از نامزدی فراتر نرفت. این فیلم را که میبینید حق میدهید از چنان جامعۀ منحط و متناقض و دورویی چنین رئیس جمهور بیمار و نفرتپراکنی سربرآرد.
پن۱: فقط شخصیتپردازی و بازی جناب ژان لویی ترنتینیان بهخودیخود شگفتآور است. من خودم شرمنده میشدم میدیدم پیرمرد ۸۷ساله در آن کهلوت دارد برای من به این خوبی نقش بازی میکند. ایشان بالاخره به نحوی تاریخ سینمای فرانسه است. در جوانیاش در فیلم درخشان «زد» گاوراس درخشیده و با بزرگان دیگری چون کیشلوفسکی و تروفو کارکرده و در اواخر هم با ژونه و هانکه.
پن۲: این فیلم به افراد بیشتری قابل توصیه است درمقایسه با فیلم قبلی، چون آن جنبه معمایی پلیسیاش خیلی کمتر است، و همچنین خشونت روپوستی. والا خشونت زیرپوستی و ویرانگری فیلم همچنان همان قوت و همان اقتدار را دارد، و شما نباید فریب نام زیبا و پوستر آبی فیلم را بخورید!.
پن۳: یک نکتۀ دیگر که بهتر بود در مطلب قبل میگفتم این است که هانکه، نفاق، ظاهرسازی و دورویی را در فیلمهای اجتماعیاش بهشدت و با دقت له میکند. چیزی که برای من واقعا لذتبخش است. چه در همین فیلم که ظاهرسازیهای بورژوازی را منهدم میکند. چه در پنهان که به زیبایی طبقۀ مدعی روشنفکری (و کلا وجهۀ روشنفکری فرانسه) را رسوا میکند و چه در آثاری مثل روبان سفید که فخر به مذهب را.
«دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم
به آن که بر در میخانه برکشم علمی»
رمز ناشناخته 2000
Code inconnu: Récit incomplet de divers voyages
تیتر: در آمدی بر فیلم رمز ناشناخته هانکه و تقابل فرهنگ اسلام و فرهنگ غرب در موضوع «بیتفاوتی»
قبل از اینکه برویم سراغ فیلم امشب، دو نکته را یادآوری کنم، یکم: میشائیل هانکه مسلمان نیست؛ الجزایری هم؛ عرب هم؛ شرقی هم. حتی جزو مهاجران فرانسه هم نیست. در کشور خودش اتریش زندگی کرده، درس خوانده، موفق شده و الآن هم در وین تدریس میکند. زینرو روایتش از اضمحلال فرانسه بهویژه در سالهای اخیر و همچنین تضادها و خشونتها و بحرانهای مربوط به مهاجران و مسلمانان فرانسه روایت و ناب و بیطرفانهای است. نکتۀ دوم: یک دلیل معرفی اینگونه فیلمها تماشای چهرۀ واقعی فرانسه است اما دلیل دوم زدن سنگ محک به خودمان است. چه بخواهیم چه نخواهیم ما در بسیاری امور راه غرب را پیش گرفتهایم، مخصوصا در اقتصاد و فرهنگ، در این آثار میتوان خطرات پیش روی جامعه و فرجام تماما غربیشدنمان را دید.
«کد مجهول»، «رمز ناشناخته» یا «رمز اشتباه» محصول سال ۲۰۰۰ نخستین فیلم هانکه در فضای فرانسه است. ظاهرا با پیشنهاد ژولیت بینوش و صرفا برای بیرون آمدن از جغرافیای اتریش و تجربه فضای بزرگتر هانکه تصمیم میگیرد این اثر را بسازد. اما در ادامه این اثر یک فیلم هانکهای خاص و متفاوت میشود چون کارگردان تصمیم میگیرد فراتر از یک تجربه، در محتوای فیلم بررسی کاملی از فضای فرانسه دستکم در یکی از مشکلات مهمش ارائه دهد و در ساختار هم طرحی نو دراندازد. در حقیقت با این فیلم است که سه گانه هانکه درباره فرانسه بیتصریح خودش به این موضوع کامل میشود . «پنهان» و «پایان خوش» که در دو مطلب قبل از آنها نوشتیم به ترتیب در ادامۀ این اثرند: پسر و نوه!
«رمز ناشناخته»، نه پیچیدگی «پنهان» را دارد، نه سیاهی «پایان خوش» را و به نسبت تمام آثار هانکه کمترین خشونت و سیاهی را دارد . از اینرو به افراد بیشتری به نسبت دو فیلم قبلی میشود توصیهاش کرد اما به نوبۀ خودش و به اعتبار هانکهایبودنش فیلم شادی نیست و پیچیدگیها و گیجکنندگیهای خاص خودش را هم دارد. مثلا: اسم کامل فیلم این است «رمز ناشناخته؛ قصههای ناتمام چند سفر»، از طرفی فیلم از ۲۷سکانس مجزا و پارهپاره تشکیل شده. مخاطب اگر فیلم را بیدقت ببیند با توجه به این ساخت و آن اسم ممکن است بگوید: یکسری نمای بیسروته و بیربط به هم بود. نه، فریب اسم را نباید خورد، این فیلم هم مثل دیگر آثار هانکه نمابهنمایش هوشمندانه و دقیق ساختهشده و تمام اجزا، حتی اجزاء بهظاهر بیاهمیت بهدلیلی سر جای خودشان قراردارند و معنا یا نمادی را در نسبت با کلیت اثر نمایندگی میکنند. شما هیچ سکانسی را بیدقت به سکانسهای دیگر متوجه نمیشوید.
اینجا هم باز مسئلۀ خشونت مطرح است. البته در کنار دیگر بحرانها. اما کارگردان فیلسوف، جامعهپژوه و روانپژوهِ ما بیش از معلولها نظر به علتها دارد. معلولها را نشان میدهد اما ما را هدایت میکند که فقط آنها را نبینیم و در کنارش فکر کنیم مشکل کجاست؟
{از اینجا به بعد امکان رمزگشایی و لو رفتن معانی نهانوآشکار فیلم وجود دارد}
به عقیدۀ هانکه مشکل اصلی در ارتباط است، در گمشدن زبان مشترک و مفاهمۀ انسانی است و آنچه این مشکل عظیم را با معلولهای هولناکش (مثل خشونت و فقر و رنج و تنهایی و جدایی و بیعدالتی) را بهوجود آورده اولا فرهنگ نوین غربی است که انسانها را به فردگرایی، منفعتگرایی، مسئولیتناپذیری و بیتفاوتی و سردی نسبت به دیگران و رنجها و شادیهایشان سوق داده و ثانیا حکومتهاییاند که متاثر از ارزشهای همین فرهنگ اهمیتی به انسان وانسانیت نمیدهند، به دیگری و اقلیتهای قومی و مذهبی با دشمنی مینگرند و عامل تبعیضهای نژادی و بیعدالتیاند. این دو عامل به آن بحرانهای ارتباطی (هم بین اعضای یک خانواده و هم بین اقشار یک جامعه) منتهی میشوند و آن بحرانها هم به معلولهای اندوهآوری که گفتیم. در نتیجه هانکه در این فیلم هم «بی زبانی» را شرح میدهد و هم «بی تفاوتی» را هجو میکند.
{از این پاراگراف به بعد هم بخشهایی از داستان فیلم را لو میدهم، اگر دوست ندارید بعد از تماشای فیلم بخواندیش}
وقتی تمام قصههای فیلم را هم مقایسه میکنیم میبینیم نگاه هانکه در مجموع به مهاجران و غیرفرانسویان بهتر است در موضوع ارتباط با خانواده و کلا بیتفاوت نبودن در اجتماع. مخصوصا مسلمانهای فیلم اوضاع خیلی بهتری دارند. در یکی از سکانسهای مهم، نوجوان سفیدپوست فرانسوی زبالهاش را به سمت یک خانم گدای رومانیایی پرتاب میکند. یک جوان سیاهپوست آفریقاییالاصل و مسلمانتبار سر غیرت میآید، جلوی او را میگیرد و از او میخواهد از آن زن فقیر عذرخواهی کند. او سر باز میزند و با هم درگیر میشوند. تمام دیگر افراد خیابان بیتفاوتاند. تا پلیس وارد میشود. سیاهپوست همینکه پلیس را میبیند خودش را میبازد و به مخاطب میفهماند پیشینۀ رفتار پلیس فرانسه با سیاهان سیاه است! پلیس وقتی حرف طرفین را میشنود (و نژاد همه را بررسی میکند!) نوجوان سفیدپوست را آزاد میکند، جوان سیاهپوست را با خشونت دستگیر میکند و بعد حتی به خانهاش هم حمله میکند، زن گدای رومانیایی را هم دیپورت میکند و از کشور اخراج! این یک سکانس.
سکانس دیگر وقتی است که یک جوان عرب در فرایندی طولانی در مترو به آزار یک خانم سفیدپوست فرانسوی میپردازد. هیچکس از حاضران اهمیتی به این موضوع نمیدهد. پایان سکانس تنها کسی که جلوی پسر میایستد یک مرد عرب سنوسالدار است! با بازی کوتاه استاد موریس بنیشو (که بعدا هم در پنهان آن بازی شگرف را ارائه میدهد). این دومثال بود و البته مثالهای دیگری هم هستند. اینجا آنجاست که مشخص میشود خود اروپاییها هم میدانند ریشۀ خشونتها و بحرانهای امروز فرانسه کجاست و ما تماشاگران مشرقزمینی هم معنای استکبار و استضعاف را بر پردۀ سینما میبینیم! در یک فیلم کاملا غیرسیاسی!امیدوارم از تماشای این «فیلم متفاوت» لذتببرید، گیجنشوید و خوب فکرکنید.