مبعث پیامبر اسلام در آیینه ادبیات کهن پارسی
این یادداشت نخستینبار پنج شش سال پیش در وبلاگ قبلیم «به رنگ آسمان» نوشته شده بود. اینک به بهانه عید مبعث:
مبعث در آیینۀ ادبیاتِ کهنِ پارسی
نداریم. چیزی به عنوانِ «مبعث در آیینۀ ادبیاتِ کهنِ پارسی» نداریم. ادبیات کلاسیک ما اصلا مبعث را آینگی نکردهاست. شعر در ستایشِ حضرت ختمی مرتبت، شعر در روایتِ واقعۀ معراج، شعر در تبریک و تهنیتِ میلاد پیامبر اسلام، شعر در روایتِ احادیثِ منقول از و مربوط به ایشان، تا دلتان بخواهد هست. اما شعر دربارۀ واقعۀ بزرگِ بعثتِ حضرت محمد (صل الله علیه و آله و سلم) و عید مبعث نداریم. و این البته در بادی امر و ظاهر کار کمی عجیب است. که چرا حتی خاقانی و نظامی (و دیگر شاعرانی که بهترین نعتها و ستایشها را برای پیامبر سرودهاند) هم شعری را به اختصاص برای این واقعۀ بزرگِ اسلامی نسرودهاند؟
البته تک و توک اشاره _در حد نام بردن و ذکر خیر فقط_ به این حادثه وجود دارد. مثلا عطار نیشابوری در منطقالطیر:
بعثت او سرنگونیِ بتان
امت او بهترینِ امتان
یا جمالالدین عبدرزاق اصفهانی در ترکیببندِ مشهورش:
ای مذهبها ز بعثت تو
چون مکتبها به عید نوروز
و فقط چند موردِ دیگر که تنها لفظ بعثت یا اشارهای در همین حد و حدود در آنها آمده است. که اینها هم همگی ارتباطی به روزِ مبعث ندارند بلکه درباره اصل رسالت و بعثتِ حضرت ختمیمرتبت سروده شدهاند.
البته منظورِ ما بیشتر قالب قصیده و مثنوی است، یعنی قالبهایی که در شعر کهن بهطور موضوعی مورد استفاده قرار میگرفتند. مثلا میتوان این سخن را پذیرفت که این بیتِ حافظ (در تأویل ثانوی و عرفانیاش) درباره بعثت نبی مکرم است:
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد
و همینطور بیت قبلیاش (به خاطر توصیفِ فضای شب). لکن نمیتوان گفت این غزل درباره عید مبعث است. چون غزل، مخصوصا در سبک عراقی و هندی چنین کار کردی نداشتهاست. حالا باز میتوان گفت موضوع تمام غزلهای سبک عراقی عشق است، اما غزلیات سبک هندی که اصلا موضوع (یکپارچه و واحد) ندارند. لذا بنای سخن ما بر مثنوی و قصیده است. باری در همین تکبیتها و غزلها هم سراغِ چندانی نمیتوان از مبعث گرفت.
پرسش: چرا شاعرانِ کهنِ ادبیات پارسی سراغ مبعث نرفتهاند؟
پاسخ: به خاطر غلبۀ فرهنگِ اهل تسنن و سایۀ حکومت، افکار، آداب و رسومِ ایشان بر ادبیات فارسی. چه اینکه میدانیم جمعی از شاعرانِ بزرگ ما سنی بودهاند و چه سنیها و چه شیعهها اکثرا در حکومتِ اهل تسنن میزیستهاند.
پرسش: این چه ربطی به موضوع دارد؟ مگر مبعث مختصِ شیعیان است؟ مگر بعثت نبی مکرّم اسلام یک واقعۀ اسلامی نیست؟
پاسخ: البته که بعثت یکی از حوادث و وقایع مهم اسلامی و مورد احترام تمام مسلمانان است و باید هم باشد، لکن در روایات اهل تسنن قولِ متواتری دربارۀ زمانِ دقیق این روزِ مبارک وجود ندارد، به همین خاطر ایشان این روز را جشن نمیگیرند. نمیدانند کجاست تا برایش جشن بگیرند. به همین خاطر مدام تأکید میکنند که در اسلام فقط دو عید وجود دارد: عید قربان و عید فطر. زینرو شاعرِ بیچارۀ دورانِ کهن اصلا در خیابان چراغانی نمیدیده و نسبت به بزرگداشتِ این روز در منابر و مدارس و کتب توصیه و فرمانی نمیدیده که بخواهد شعری هم دراینباره بسراید.
برخلافِ روایاتِ شیعه که با استناد به اخبار و احادیثِ مستند و مسلم، روز ٢٧ رجب را سالروزِ بعثت پیامبر و روزِ عید مبعث میدانند و خود را ملزم به بزرگداشت و تبریک و تهنیت این روز.
اینجا دو چیز مشخص میشود. یکی اینکه شیعیان در بزرگداشتِ عید مبعث وظیفهای ویژه و دو چندان دارند. چه اینکه دستِ برادر اهل سنتشان در اعزاز و اکرام این روز بسته است و وقتی مسلمانی کمکاری میکند، برادرش باید دوچندان کار کند.
مسئلۀ دوم وظیفۀ خطیرِ شاعران و هنرمندان شیعه است. هنوز هم ادبیات فارسی و حتی شاعرانِ شیعه در این موضوع در سایۀ نگاهِ اهل سنتاند. مثلا سنت ادبی «رمضانیه» گفتن یا سرودن برای تهنیت عید فطر، امروز هم مثل گذشته بسیار پررونق است، یعنی شاعرانِ شیعۀ امروز هم بسیار بر اینگونههای ادبی مشتاقاند. این اشتیاق اگر به خاطرِ اسلام باشد بسیار نیکوست، اما اگر کمی هم بنا بر عادتِ مألوف باشد نه. ما اگر تحت تاثیرِ عاداتِ برآمده از فرهنگِ اهل تسنن نباشیم باید برای در بزرگداشتِ عیدِ مبعث و همۀ سننِ اسلامیِ مغفولمانده از سوی اهل تسنن هم کوشا باشیم و بسیار هم کوشا باشیم.
شبیهِ همین اهمیت، در موضوعات دیگری مثل سرایش و ستایشِ شخصیتهای اسلامی مغفول مانده از سوی اهل تسنن نیز وجود دارد، از جمله موضوع حضرت ابوطالب (سلام الله علیه) که جایی دیگر به آن پرداختهام و اتفاقا یک روز قبل از مبعث است تاریخ وفات ایشان.
پس از انقلاب نیز شاعرانی که برای مبعث شعر گفتهاند بسیار اندکاند، اما باز هم باید به ایشان آفرین گفت که این فرزندانِ مکتبِ خمینی (از جمله استاد علی معلم دامغانی، دکتر سید علی موسوی گرمارودی و ...) آغازگرِ توجه به این معانیِ اسلامی و شیعی بودند.