گر چه جز تلخی از ایام ندید...
«پروین اعتصامی» شاعری بود که هم در نبوغ هم در ستمدیدهبودن در میان شاعران روزگار خود کمنظیر بود.
نوآوریهای مبتنی بر سنت شعر فارسی او، باعث شد در روزگار خود به سرعت موردتوجه عام و خاص قرار بگیرد. شعر او در میان مردم کوچه و بازار زمزمه میشد و بزرگترین شاعر روزگار یعنی محمد تقی بهار، او را ستایش میکرد. با اینحال او هم در زندگی خانوادگی هم در زندگی ادبی رنجهای بسیاری کشید. زندگی خانوادگیاش به خودش مربوط است! اما زندگی ادبیاش را نمیشود نادیده گرفت. نمیشود فراموش کرد نادانهایی را که از شدت تحجر و کوتهفکری در زمان او میگفتند این شعرها نمیتواند کار #یک_زن باشد؛ میگفتند حتما پروین شعرهایش را از یک شاعر مرد سرقت کرده است! و نمیشود فراموش کرد نادانهایی را که با ادعای روشنفکری در زمان ما میگفتند این شعرها شعرهای #یک_زن نیست و پروین در شعرش زنانگی ندارد! گو اینکه زنانگی -آنهم در آن روزگار- حتما باید با ارزشهای فمینیستیای که امروز فهمیده میشود، سنجیده شود و آنهمه احساس لطیف و مادرانه که در شعر پروین موج میزند ربطی به زنانگی ندارد ...
بگذریم.
شاید بتوان گفت در میان تمام شعرهایی که شاعران پیشاپیش برای سنگ مزار و درگذشت خویش سرودهاند، شعری که پروین اعتصامی سروده است بینظیر است. این شعر از معدود شعرهایی است که با اولین خواندنها در نوجوانی و بی تلاش و کوششی از بر شدم، بس که سلیس و روان است. در سالروز درگذشت این شاعر ارجمند ایرانی، خواندن این قطعهغزل که بر مزار او -در حرم حضرت معصومه (س)- نیز نقش بسته است، لطفی دیگر دارد:
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جانفرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و زهر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره، تسلیم و ادب، تمکین است
زادن و کشتن و پنهانکردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است