عزم راسخ بر بازگشت به وبلاگنویسی
جمعه, ۶ آذر ق.ظ
به نام ایزدِ توانا
ای حاجسن، ای عاشق جنگهای تنبهتن، ای شیفتۀ مرامِ تهمتن، ای رادِ روزهای بودن و شاد بودن، ای مرد لحظههای گفتن و دلیر گفتن!
میبینمت که خسته و افسرده، زخمی و لتخورده، در محاصرۀ کار و درس و زندگی و قسط و بیمه و پایاننامه و رنجش و عذاب وجدان و اندوه و آزار و کوفت و زهرمار، از پا اوفتادهای و کار وبلاگ به یکسو نهادهای؛
میدانم که پس از پاک شدنِ بخش مهمی از آرشیوت و همچنین اخراجت از بلاگفا و بی پاسخ ماندن ایمیلهایت و گم کردن کثیری از همراهان و همدلانت، حسابی حالت گرفته شده است، میدانم که ده برابر همیشه که شلوغ بودی شلوغ شدهای تازه میفهمی قبلا چقدر هم خلوت بودی؛ اما زنهار! زنهار که بگذاری فتنۀ چرخ دوّار و حیلۀ دشمنِ مکّار، علمِ قلمت را زمین بزند و به تو ضربههای بیش از این بزند. زنهار حاجسن! زنهار! بار دیگر قلم بردار! علم بردار! و در میدان قدم بگذار!
مباد بیرق سرافراز وبلاگنویسی زمین بماند و پرچم چرت و پرت نویسی شبکهای یکهتاز میدان شود.
بنویس، ولو کوتاه، ولو کم، ولو پراکنده. ولو خرجِ اغیار، ولو ثبتِ اندوه، ولو محض خنده.
ای حاجسن، ای عاشق جنگهای تنبهتن، ای در محاصرۀ نیزههای دشمن، ای در معاینۀ پنجههای اهریمن!
یاعلی بگو و زنجیر را بگسل، یا علی بگو خود را از حصار بیرون افکن، یا علی بگو کمر دشمن را بشکن!
امضا: تصورِ تحققِ وجودِ امکانیات در هشتاد و سه سالگی.
یاعلیمددی.
_____________________________________________
پ ن: بنا به این نامۀ مهم که به تازگی از پیرمردی خودم دریافت کردم، همین الآن (ساعت یک و چهل و هشت دقیقۀ روز مبارک جمعه) تصمیم گرفتم بأی نحو کان وبلاگم را به روز کنم. آنهم زود به زود. لذا همین الآن سعی میکنم چندتا مطلب دیگر هم بار بگذارم. ولو آنطور که دلم میخواهد نشود و آنگونه که رسم و مرامم بوده، نتوانم. و البته سعی میکنم اصل را بر هنر بگذارم، سپس فرهنگ و سپس سیاست. کار به جایی رسیده است که لشگر ادبیات سخیفِ شبکهای و زیست جهانِ احمقانۀ شبکههای اجتماعی، تا پشتِ پنجرۀ وبلاگنویسان معتقد و خانههای حقیقی نیز رسیدهاند. بار دیگر باید پرچم وبلاگنویسی را بالا برد.
ای حاجسن، ای عاشق جنگهای تنبهتن، ای شیفتۀ مرامِ تهمتن، ای رادِ روزهای بودن و شاد بودن، ای مرد لحظههای گفتن و دلیر گفتن!
میبینمت که خسته و افسرده، زخمی و لتخورده، در محاصرۀ کار و درس و زندگی و قسط و بیمه و پایاننامه و رنجش و عذاب وجدان و اندوه و آزار و کوفت و زهرمار، از پا اوفتادهای و کار وبلاگ به یکسو نهادهای؛
میدانم که پس از پاک شدنِ بخش مهمی از آرشیوت و همچنین اخراجت از بلاگفا و بی پاسخ ماندن ایمیلهایت و گم کردن کثیری از همراهان و همدلانت، حسابی حالت گرفته شده است، میدانم که ده برابر همیشه که شلوغ بودی شلوغ شدهای تازه میفهمی قبلا چقدر هم خلوت بودی؛ اما زنهار! زنهار که بگذاری فتنۀ چرخ دوّار و حیلۀ دشمنِ مکّار، علمِ قلمت را زمین بزند و به تو ضربههای بیش از این بزند. زنهار حاجسن! زنهار! بار دیگر قلم بردار! علم بردار! و در میدان قدم بگذار!
مباد بیرق سرافراز وبلاگنویسی زمین بماند و پرچم چرت و پرت نویسی شبکهای یکهتاز میدان شود.
بنویس، ولو کوتاه، ولو کم، ولو پراکنده. ولو خرجِ اغیار، ولو ثبتِ اندوه، ولو محض خنده.
ای حاجسن، ای عاشق جنگهای تنبهتن، ای در محاصرۀ نیزههای دشمن، ای در معاینۀ پنجههای اهریمن!
یاعلی بگو و زنجیر را بگسل، یا علی بگو خود را از حصار بیرون افکن، یا علی بگو کمر دشمن را بشکن!
امضا: تصورِ تحققِ وجودِ امکانیات در هشتاد و سه سالگی.
یاعلیمددی.
_____________________________________________
پ ن: بنا به این نامۀ مهم که به تازگی از پیرمردی خودم دریافت کردم، همین الآن (ساعت یک و چهل و هشت دقیقۀ روز مبارک جمعه) تصمیم گرفتم بأی نحو کان وبلاگم را به روز کنم. آنهم زود به زود. لذا همین الآن سعی میکنم چندتا مطلب دیگر هم بار بگذارم. ولو آنطور که دلم میخواهد نشود و آنگونه که رسم و مرامم بوده، نتوانم. و البته سعی میکنم اصل را بر هنر بگذارم، سپس فرهنگ و سپس سیاست. کار به جایی رسیده است که لشگر ادبیات سخیفِ شبکهای و زیست جهانِ احمقانۀ شبکههای اجتماعی، تا پشتِ پنجرۀ وبلاگنویسان معتقد و خانههای حقیقی نیز رسیدهاند. بار دیگر باید پرچم وبلاگنویسی را بالا برد.