در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدیث» ثبت شده است

۱۴
فروردين

https://bayanbox.ir/view/4182618192262535521/Mohammadi-ReyShahri.jpg

 

چند روز بعد از اعلام خبر درگذشت آیت‌الله محمد ریشهری این چند سطر نوشته شد در مآثر و آثار و اهمیت آن دانشمند بزرگ و بی‌نظیر ایرانی، که چون همیشه سیاست و رسانه تصمیم دارد ابعاد و اهمیت علمی‌اش را سانسور کند:

 

یک

اسلام و تمام علوم اسلامی وابسته به دو متن است: قرآن و حدیث. تکلیف قرآن کریم مشخص است. خداوند وعده داده تحریف نشود و این خود جزو معجزات قرآن است: نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون. بعد از ۱۴۰۰ سال برخلاف عهدین مسیح و یهود، سخن خداوند نزد تمام فرق اسلامی یکی‌ست. اما در مورد حدیث چنین وعده‌ای صادر نشد و بازار تحریف و جعل همواره در این زمینه رونق داشته. از طرفی تفسیر قرآن هم وابسته به حدیث است، حدیث معصوم مفسر مشروع کلام خداست،‌ چون کتاب با معلم ارسال شده. این است اهمیت پژوهش علمی در حدیث و دانش شناخت غث و سمینش

 

دو

کارنامۀ بعضی دانشمندان را که مرور می‌کنی احساس می‌کنی یک نفر نبودند، چندنفر بودند، یک عمر نداشتند چندین عمر داشتند. آیت‌الله «محمدی ری‌شهری» با آنهمه آثار بی‌بدیل در تحقیق علمی و ترویج سخن پیامبران و امامان علیهم السلام از این زمره است. در علم حدیث این محدث بزرگ را اگر شیخ صدوق یا کلینی روزگار خود بدانیم بعید است اغراق کرده باشیم. با اثر بی‌نظیری چون «میزان‌الحکمه» و آثار عظیمی مثل «دانشنامه امیرالمومنین»، «دانشنامه امام حسین»، «دانشنامۀ امام مهدی» و همچنین آثار ارزشمندی مثل «حکمت‌نامۀ پیامبر اعظم»، «حکمت‌نامۀ عیسی»، «حکمت‌نامۀ لقمان» (علیهم السلام)، «دانشنامه احادیث پزشکی» و...

 

نگارش اینهمه اثر ارزشمند در حدیث توسط یک عمر هفتادساله بسیار شگفت است (جدا از انبوه آثار ارزشمندی که توسط گروه و شاگردان ایشان در موسسه دارالحدیث‌شان نوشته شده، از جمله تصحیح کافی شریف که اهل فن می‌دانند چه کار بزرگی بود) حال آنکه حدیث تنها شاخۀ پربار درخت دانش این بزرگمرد نبوده است.

 

آیت‌الله ری‌شهری در شاخه‌های دیگری مثل پژوهش در عرفان و شناساندن عارفان معاصر با آثار محبوب و بی‌نظیری مثل «کیمیای محبت» و «زمزم عرفان» سهمی بی‌نظیر دارد (همچنین اثری مهم درباره عارفی دیگر که گمانم باید متاسف ناتمامی‌اش باشیم). همچنین آثار ایشان در حوزۀ تاریخ سیاسی معاصر نیز بسیار مغتنم است، با کتاب‌های مهمی مثل «خاطرات سیاسی»، «سنجۀ انصاف» و کتاب آخرشان «روشن‌بینی امام خمینی در نامه ۶/۱/۱۳۶۸» که اخیرا منتشر و نقل محافل تاریخی و سیاسی شد.

 

سه

چیزی می‌خواهم بگویم که شاید خیلی از طلبه‌ها و آخوندهای جوان خودشان نگویند و حتی ندانند (حالا بعضی به خاطر شدت درگیری مستقیم با بخش‌های نادلخواه حوزه و از سر شرافت و بعضی از شدت بی‌سوادی) و آن اینکه حوزۀ علمیۀ شیعه در ایران مخصوصا حوزۀ قم در این چهل سال تحولی عظیم را تجربه کرده و دستکم اکنون دیگر پایه‌های یک تمدن بزرگ اسلامی را دارد. این تحول شاید از حدود شصت هفتاد سال پیش توسط نخبگان نادری مثل علامه طباطبایی، امام خمینی، آیت‌الله بهاالدینی، شیخ مرتضی حائری و... در شکل حلقه‌های اقلیت آغاز شد، اما پس از انقلاب قدرت گرفت و بخشی از جریان اصلی حوزه شد. این تحول در نفی فقه نبود، بلکه در نفی استیلا و تمامیت فقه بود و در اثبات دیگر شئون فراموش‌شده (و بعضا: اصلی) علوم اسلامی بود. یعنی اخلاق، عرفان، فلسفه، تفسیر قرآن، حدیث، تاریخ، کلام و.‌‌..

 

 پس از تحول‌خواهان اولیه بار اصلی این تحولات عموما بر دوش شاگردان مشترک ایشان بود، مثلا عرفان با امثال مرحوم علامه حسن‌زاده و مرحوم پهلوانی، فلسفه با امثال مرحوم مصباح و مرحوم انصاری شیرازی، تفسیر -بخش نخبگانی‌اش- با آیت‌الله جوادی آملی، کلام با آیت‌الله سبحانی و... که همه از شاگردان علامه و امام بودند؛ اما در حدیث مهم‌ترین حرکت و جریان تحول از نسل بعدی این نسل و مربوط به مرحوم آیت‌الله ری‌شهری است. روحانی‌ای که از جوانی شوق و نبوغ خاصی در قرآن و حدیث داشت، حافظ تمام آیات قرآن و تعداد بسیاری حدیث مستند بود و از جوانی فکرمی‌کرد اگر مبنای فقه، قرآن و حدیث است چرا جایگاه علمی این دو رشته در حوزه‌های علمیه تا این حد کمرنگ شده است؟ محمدی‌ریشهری با نگارش متون محققانه حدیثی و نیز تاسیس مجموعه «دارالحدیث» در قم و «دانشگاه قرآن و حدیث» در تهران طی چند دهه وضعیت دانش حدیث را دگرگون کرد، ورق را در این علم برگرداند و بزرگراهی عظیم برای نسل‌های پس از خود به یادگار گذاشت.

 

چهارم

امروز مستندترین و علمی‌ترین پژوهش‌های حدیثی و رجالی جهان اسلام در ایران انجام می‌شود، معتبرترین احادیث پیامبر اکرم توسط نخبگان شیعه احصا و تصحیح و تدوین شده‌اند و جامع‌ترین مستندترین روایات اسلامی و سخنان اهل بیت علیهم السلام را باید در کتاب‌های شریفی که این دانشمند بلندهمت و شاگردانش نوشته‌اند.

 

چه چیز برای یک مسلمان و یک شیعۀ امیرالمومنین بالاتر از اینکه تمام عمرش استجابت این دعای شریف ماثور در زیارت جامعه کبیره باشد: «واجعلنی ممن یقتص آثارکم»

 

https://bayanbox.ir/view/6988660941052359691/Soleimani-ReyShahri.jpg

 

پنجم

اگر بخواهم از میان آثار یادشده و دیگر آثار آیت‌الله ری‌شهری بنا به وسع اندک خود چند کتاب را برای عموم مخاطبان پیشنهاد بدهم این آثار بسیار خواندنی و جذاب را توصیه می‌کنم:

۱. کیمیای محبت (قبلا در این صفحه معرفی‌اش کردم)

۲. گزیدۀ میزان الحکمه (خود میزان الحکمه را معرفی کرده‌ام)

۳. حکمت‌نامه عیسی

۴. حکمت‌نامۀ لقمان

۵. بر بال خاطرات (در مطلب بالا تنها به این اثر اشاره نشده که اثری با مضامین عرفانی و اخلاقی است)

۶. سنجۀ انصاف

  • حسن صنوبری
۱۷
دی

«دیگری» از مفاهیم نوین فلسفه در دوران مدرن و بیشتر پسامدرن است؛ ریشۀ مسئله در همان آرای کانت و هگل است اما طرح و بسط اصلی‌اش توسط پساساختارگرایان و متفکران پست‌مدرن صورت گرفته (دریدا، مرلوپونتی، لویناس، بوبر و...). احتمالا زمینۀ اصلی بحث به دیگری‌سازی ایران باستان توسط رومیان و یونانیان بازمی‌گردد؛ اما آنچه واضح و روشن است این است که این بحث و ضمائم اخلاقی‌اش از دل اوج‌گیری مدرنیته در غرب و مخصوصا دوران پس از جنگ جهانی برآمده. یعنی از به اوج رسیدن خودبنیادی بشر غربی و دیگری‌ستیزی‌اش در اندیشه و سیاست.

جدا از بعضی متفکران غربی که خود رسما دیگری‌ستیز بودند (مثل سارتر) بیشتر این متفکران می‌خواستند به انسان به‌ویژه به انسان مدرن غربی (که در حال تصرف همه جهان بود و هست) بفهمانند: «دیگری هم حق وجود دارد». همین. یعنی «تفاوت در جغرافیا یا رنگ یا نژاد یا اندیشه باعث نمی‌شود اجازه پیدا کنیم دیگری را حذف کنیم و بی‌دلیل به او تعرض کنیم. دیگری نه‌تنها به‌خودی خود خطر نیست، بلکه امکان و فرصت شناخت خود است». مبارزه با «نژادپرستی و سرکوب سیاهان»، «یوروسنتریزم»، «نظم سرمایه‌داری»، «اسلام‌هراسی»، «نفی خرده فرهنگ‌ها» و... از جمله جلوه‌های این اندیشهٔ ارزشمند است که نتایجش از فلسفه و اخلاق تا سیاست و نقد ادبی را شامل شده.

جالب که مثل همیشه روشنفکران جهان سومی (یعنی مترجمان و مروجان آثار غربی) که سفره‌شان را بر میز تمایز یا نفی سنت شرقی انداخته‌اند وقتی این مفاهیم را به ایران آوردند با پاک‌کردن پیشینۀ بحث سعی کردند مثل همیشه تفسیری ضداسلامی و ضدایرانی از این مفهوم درآورند و مثلا مفهوم «تحمل دیگری» را تا سر حد «کرنش در برابر تجاوز و تعرض آمریکایی» بسط بدهند! چیزی که اصلا و حقا و انصافا در اصل اندیشۀ آن متفکران غربی نبوده.

اما چرا بشر مدرن غربی درمورد تحمل دیگری نیاز به آموزش پیدا کرد؟

پاسخی که به ذهن من می‌رسد این است: بشری که بزرگ‌ترین دیگریِ متصور (که آنقدر بزرگ است شامل «خود» هم می‌شود!) یعنی خداوند بزرگ را نفی کرده؛ دیگر حذف چهارتا سرخ‌پوست و سیاه‌پوست و سامورایی و مسلمان که برایش کاری ندارد! آن خودمحوری و خودبنیادی که خدا را هم برنتابد دیگری هم‌نوع خود را هم طبعا برنمی‌تابد.

برعکس، دیگری در متون موحدان -حتی تحریف‌شده‌هایش- مورد احترام است. در همین اناجیل مصوب عهد جدید (انجیل متی و لوقا) که مورد قبول مسیحیان است یکی از دو فرمان اصلی مسیح علیه السلام از جانب خدا (پس از دوست داشتن خدا) این است:

«همسایه‌ات را مانند خود دوست بدار»

«همسایه» در متون مقدس که به یک همسایه خاص اشاره ندارد، پس فقط همسایه نیست و به نظر بنده نماد همین مفهوم «دیگری» است. او انسانی است که مانند من سکنی دارد، اما در جوار یا در مواجهه من. (مثلا کسی که در آفریقا خانه‌ای دارد و تا آخر عمر من با من مواجهه‌ای ندارد به طور واضح دیگری من نمی‌شود.) پس مسیح نه‌تنها وجود دیگری را به رسمیت می‌شناسد، بلکه دستور به برابری او با خود و محبت به او می‌دهد.

رعایت و نیکی به همسایه در قرآن کریم نیز آمده است (آیه ۳۶ سوره نسا).

اما صریح‌تر از آنچه در قرآن آمده و فراتر و اخلاقی‌تر از آن سخنی که مسیح علیه السلام درباب دیگری به بشریت آموخته؛ سخنی است از حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها که در تمام سرزمین‌های شیعه مادران آن را به فرزندان خود می‌آموزند و آن حدیث شریف «الجار ثم الدار» است که بانوی دوعالم آن را به فرزندان گرانقدر خود آموخته بود. اینجا نه‌تنها تحمل دیگری، نه‌تنها برابر انگاشتن دیگری و نیکی به او، بلکه برتری‌دادن و مقدم دانستن دیگری بر خود را صدیقۀ طاهره به انسان آموخته است.

این حدیثی است که در جهان تشیع هر کودکی آن را از همان خردسالی می‌آموزد و پایۀ نظام فکری خود می‌کند. از چنین مکتبی و از دانشگاه چنان بانویی است که امروز قهرمانی سربرمی‌آورد که فراتر از همسایه و هم‌وطن، نوامیس و جان اهل تسنن و حتی ایزدیان را بر جان و آبروی خویش مقدم می‌کند و خون خود را بهای نجات بشریت قرار می‌دهد.

این است که بشری که تحت تربیت توحیدی و الهی است، به خصوص تربیت اسلامی و برآمده از مکتب اهل بیت علیهم السلام، احتیاجی به بازآموزی فرهنگ تحمل دیگری از متفکران غربی ندارد (آن هم از رهگذر مترجمان رهزنی که ادویه‌های وارداتی خارجی را همراه سم و آفات درونی خودشان می‌کنند)؛
بلکه کافی‌ست تا این بشر نگاهی دوباره و عمیق‌تر به میراث مادری خود داشته باشد.

  • حسن صنوبری
۰۱
شهریور

https://bayanbox.ir/view/8721698014213774297/HAKIMI.jpg

استاد محمدرضا حکیمی از مشهورترین چهره‌های مکتب معارفی خراسان درگذشتند. به این بهانه، تقدیم می‌شود ذکر استاد حکیمی با یک بحث انتقادی و بازگویی ماجرای یک کتاب:

1. امام علی‌ابن‌ابی‌طالب (ع) دو ذوالفقار برای آیندگان به ارث گذاشتند، یکی همان ذوالفقار مجسم و مقدس که لایمسه الا المطهرون بود و جز معصومان (علیهم السلام) دست کسی را لمس نکرد و چشم کعبه منتظر درخشش دوباره اوست؛ یکی هم ذوالفقاری است در معنا که از رهگذر متون و سیره  وسنت آن حضرت و فرزندانش به شیعیان و موالیانش به ارث رسید. آنانکه این ذوالفقار را به ارث برده‌اند، هوش برق‌آسا، ذهن تیز، خون جوشان و غیرت فراوانی دارند. اینان نمی‌توانند یک آیت‌الله وجیه و محترم باشند که طوفان نوح و روح هم ایشان را از حجره و مدرسه‌شان بیرون نیاورد. اینان در کشاکش جدال‌های فکری و معرفتی و حتی سیاسی و اجتماعی، ذوالفقار خود را به پاسبانی و مرزبانی از حقیقت و توحید می‌چرخانند. استاد حکیمی بی‌گمان یکی از این دلیرمردان بود که ذوالفقار خویش را ب.ر سرِ لشکرِ مهاجم به اخلاق و اسلام و تشیع و انسان می‌چرخاند. و این بسیار ستودنی‌ست

شاید فقط اشکال کار این بود که گاهی بعضی از این صاحبان خون جوشان، ذوالفقار خویش را در داخل حریم خانه هم (که جای صلح و صفاست نه تیغ و پیکار) می‌چرخاندند. مرحوم استاد حکیمی هم مانند مرحوم استاد مصباح یزدی از جمله دانشمندان غیوری بودند که در کنار انبوهی مجاهدت‌های علمی و دینی و انقلابی کم‌نظیر (که فضل و فصل ممیزشان با تودۀ اهل دانش بود) متاسفانه گاه این شمشیر اساطیری را به خانه هم می‌آوردند، هرکدام به نحوی، آقای مصباح در مسائلِ سیاسیِ داخلی ایران و مرحوم حکیمی در مسائلِ کلامیِ درونی تشیع.

https://bayanbox.ir/view/5031812395085653096/hakimi-seiedan.jpg

همین دعوای فلسفه‌وعرفان‌ستیزی و فلسفه‌وعرفان‌دوستی در عصر اخیر، در خانۀ اولش واقعا دعوا نبود، نقد بود، گفتگو بود، طراوت بود. مثلا امام خمینیِ جوان، جلوی آقامیرزا علی‌اکبر معلم دامغانی به آیت‌الله غروی اصفهانی تیکه‌می‌انداختند و میرزاعلی‌اکبر هم جلوی امام به آیت‌الله شاه‌آبادی، بعد هم می‌رفتند در یک حجره نان‌وپنیروسبزی‌شان را با هم می‌خوردند و خوش و بش می‌کردند. اما در نسل‌های بعد کار از نقد به جدال رسید، مخصوصا وقتی نویسندۀ کتاب ارزشمندِ «بیدارگران اقالیم قبله» آمد و با «مکتب تفکیک» رسما نام‌گذاری و خط‌کشی و یارکشی کرد. این دیگر آغاز یک دعوای درونی بود. باز همانوقت هنوز کار چندان مبتذل نشده بود. مثلا گاهی از این طرف آقای حکیمی یا آقای سیدان حرفی می‌انداخت و در آن طرف ماجرا آقایان حسن‌زاده آملی، جوادی آملی و مصباح هم پاسخی، و بالعکس، یعنی مناظرات و پاسخ‌هم‌دادن‌های عموما غیرمستقیم و محترمانه؛ که باز از آن‌ها می‌شد آدم چیزی یاد بگیرد؛ چون طرفین با صدق نیت و البته با دانش گسترده بحث می‌کردند. اما وقتی ابتذال دعوا به اوج خودش رسید که در دهه‌های اخیر دیدیم قضیه استقلال‌پرسپولیسی شده، کار به تعصب و درگیری در بین دانش‌آموزان رسیده و سرانجام یک سری افراد میان‌تهی، سطحی و مذبذب به صرف خودنمایی گلادیاتوروار پیش چشم رسانه‌ها به نبرد هم می‌روند. یادم می‌آید زمانی که مناظره مبتذل آقایان غرویان و نصیری را با یکدیگر را دیدم واقعا از خودم خجالت کشیدم که این دعوا را تا همینجایش هم پیگیری کرده بودم و گمان می‌کنم پس از «الهیات الهی و الهیات بشری» که سال ۸۷ یا ۸۸ از نمایشگاه کتاب خریدم و خواندم دیگر تا مدت‌ها آثار خود آقای حکیمی را هم برای خودم تحریم کردم.

2. البته اینگونه آثار ایشان حتما در تاریخ جدال‌های کلامی و علمی ما می‌ماند، اما آنچه برای میراث تشیع می‌ماند از ایشان «الحیات» است. کتابی که نزدیک چهل سال از عمر استاد حکیمی و دو برادرش صرف آن شد. کتابی که مهم‌ترین اثر برادران حکیمی است. (نمی‌گویم بهترین چون بعضی کتاب‌های دیگر ایشان را بهتر می‌دانم). حالا قصۀ این کتاب چیست؟

https://bayanbox.ir/view/2780085255094797295/%D8%A7%D9%84%D8%AD%DB%8C%D8%A7%D8%AA.jpg

الحیات یک جامع حدیثی است. جوامع حدیث فرقشان با دیگر کتاب‌های حدیثی این است که حالت فرهنگ‌نامه‌ای و دائره‌المعارفی دارند و همه یا بخش عمده‌ای از ابواب حدیثی را دارا هستند و از این جهت بسیار مغتنم‌اند، (چرا؟ چون کار یک مخاطب را برای دسترسی به فرمایش و دیدگاه معصومان آسان می‌کنند و به او اجازه می‌دهند با خواندن یک کتاب، دیدی کلی درمورد تعالیم اسلام پیدا کند). و البته تعدادشان زیاد نیست، شاید بیش از ده یا پانزده جامع حدیثی نداشته باشیم. معروف‌ترین جامع حدیثی که همه نامش را شنیده‌ایم بحارالانوار است. جدا از بعضی مشکلات فنی که بعضی جوامع قدیمی داشتند، مشکل اصلی اینجا بود که اکثر این آثار صرفا مبتنی بر احادیث فقهی بودند یا تمرکزشان بیشتر روی فقه بود. آخرین جامع حدیثی پیش از روزگار کنونی، کتاب «جامع احادیث شیعه» آیت‌الله بروجردی است که صرفا مبتنی بر احادیث فقهی است. وقتی صرفا به فقه پرداخته شد یعنی کتاب پاسخگوی همه نیازهای بشری نیست و صرفا کتابی تخصصی و درون‌حوزوی است. و این البته برآیند کلی حوزه‌های علمیه در آن روزگار بود که جز فقه به شئون دیگر اسلام توجه چندانی نداشتند. در دهه چهل و پنجاه که مبارزه اوج گرفت این نقیصۀ جهت‌گیری و متون حوزوی آشکارتر شد. چنانکه اصلا متولیان مبارزه و انقلاب اسلامی خاصه امام خمینی جزو استثناهایی بودند که در کنار فقه، درسِ فلسفه و تفسیر و اخلاق و عرفانشان هم گرم و پررونق بود. اما این دورخیز  آنقدر نبود که به مشکلات و شبهات جوانان آن روزگار برسد. محمدرضا حکیمی از نویسندگان انقلابی و مبارزان مسلمانِ هوادار امام خمینی، مخصوصا در زندان و در جدال با مارکسیست‌ها دردمندانه پی به این نقیصه برد. اینکه اسلام دینی است که واقعا برای تمام شئون بشری سخن گفته اما عالمانِ دست‌به‌قلم بیشتر از آن خروجی فقهی گرفته‌اند. لذا تصمیم گرفت یک جامع حدیثی متفاوت بنویسد. جالب که دقیقا در همان سال‌ها یک مبارز مسلمان دیگر در همان روزها و زندان‌ها با چنین درکی به چنین نتیجه‌ای می‌رسند. نتیجه این فکر یکی می‌شود الحیات برادران حکیمی و یکی هم «میزان الحکمه» آیت‌الله محمدی ری‌شهری. جالب که هردو هم در زمانی نزدیک به هم در دهه شصت منتشر می‌شوند. و اینگونه می‌شود که دو جامع حدیثی مهم تشیع در روزگار کنونی هردو محصول پس از انقلاب و به قلم دو هوادار تفکر امام خمینی نوشته می‌شود

 

3. فکر نمی‌کنم تاکنون مقایسه‌ای بین این دو جامع حدیثی معاصر در جایی صورت گرفته، لذا حالا که بحثش شروع شد کمی کامل‌ترش کنم:


چندماه پیش که تصمیم گرفتم در همین صفحه یک جامع حدیثی معرفی کنم، به هردوی این کتاب‌ها خیلی فکرکردم و سرانجام میزان الحکمه را برگزیدم. هر دو کتاب جامعیت بالایی دارند در تعداد حدیث (میزان الحکمه 14جلد با 23هزار حدیث و الحیات 12 جلد که تعداد احادیثش جایی ضبط نشده)، هردو سعی کرده‌اند از سایۀ جوامع فقهی بیرون بیایند، هردو ابواب را با آیات قرآن همراه کرده‌اند، هرنوع باب‌بندی دقیقی دارند؛ اما تفاوت اینجاست که الحیات به شدت تحت تاثیر هجمه‌های تفکر مارکسیستی است. حکیمی‌ها در این کتاب‌ها مدام می‌خواهند بگویند چیزی را که جوانان دهه پنجاه از مارکسیسم دارند، ما هم در اسلام داریم. محمد حکیمی در مصاحبه‌ای می‌گوید: « هدف از تالیف کتاب، پاسخ دادن به دردهای بشر از نگاه اسلام بوده است؛ به ویژه در مسائلی مانند فقر، مالکیت، بیکاری و کارگری ... الحیاة عرضه عقلانی دین است و در آن از پاره‌ای موارد و مسائل دینی که با تعقل مادی فهمیده نمی‌شود، صحبتی نشده و سخنی به میان نیامده است» . و البته در جای‌جای مقدمه کتاب هم این ذهنیت دیده می‌شود، از جمله اینکه بارها به جای «دین اسلام» از عبارت «ایدئولوژی اسلام» استفاده می‌شود که اهل فن می‌دانند همین عبارت چه معنایی دارد. زین‌روست که بیشترین احادیث الحیات احادیث با موضوعات مد نظر مارکسیسم است: عدالت اجتماعی، اقتصاد، مبارزه، حکومت، تعهد، اپیستمولوژی و... . و اینجا حکیمی خود به دام همان چیزی افتاده که در جوامع حدیثی پیشین منتقدش بوده: «ارائۀ تصویری یک‌سویه از اسلام»؛ در حالیکه در میزان الحکمه برای اولین‌بار همۀ موضوعات (به استثنای فقه) در کنار هم حضور دارند: اخلاق، عدالت، عرفان، حکومت، تربیت، مبارزه و... .

مشکل اساسی دوم هم به نسبت میزان الحکمه این است که صدای مولف بیش از حد شنیده می‌شود در متن. و ما _نه در همه موارد اما_ گاهی حس می‌کنیم به جای مواجهه با سخنان و اندیشه‌های معصوم (ع) با اندیشه‌های حکیمی‌ها مواجهیم که مزین به سخنان گزینشی معصومین است. این اگر صرفا در محدودۀ گزینشگری باشد قابل تحمل و پذیرش است، اما وقتی به ادبیات مقدمه و فصول کتاب هم برسد خیلی جالب نیست. مخصوصا که در پایان هر باب، حکیمی‌ها فصلی دارند به نام «نگاهی به سراسر باب» و در آن‌ها نظر و تفسیر شخصی‌شان درباره تمام آن احادیث را به مخاطب تزریق می‌کنند. بعضی از این نظرها کاملا منطقی و مفیدند اما در بعضی آشکارا می‌بینیم حکیمی در همان ایران دهه پنجاه ایستاده و دارد جواب ایسم‌هایی که در زندان شنیده را می‌دهد که عیب هم ندارد- یا حتی دارد باز علیه فلسفه و عرفان همه‌چیز را تفسیر می‌کند که عیب دارد!-. در حالیکه در میزان الحکمه مولف جغرافیازده و تاریخ‌زده نیست و اصلا صدایی ندارد بلکه سعی کرده سخن و اندیشۀ اهل بیت علیهم السلام را بی‌کم و کاست و فیلترگذاری آیینگی کند، و کتابی باشد برای تمام زمان‌ها و مکان‌ها و نگرش‌ها. این دلایل و چند دلیل فرعی دیگر بود که من در آن مطلب میزان الحکمه را برای پیشنهاد انتخاب کردم. و البته همین دلایل هم باعث شد میزان الحکمه بسیار عمومی شود اما الحیات بیشتر باب طبع انقلابی‌ها بماند.

البته که الحیات همچنان به عنوان یک جامع حدیثی ارزشمند (و به نظر من بیشتر به عنوان یک «دانشنامه موضوعی حدیثی») برای ما مهم و مغتنم است و دست‌کم در مواردی که خودش هم بیشتر ادعایش را (یعنی اجتماعیات اسلام) قابل توجه است .

 

خدای مهربان روح استاد محمدرضا حکیمی، استاد علی حکیمی و همه درگذشتگانی که از ایشان نام بردم را با صاحب پرم‌های این ایام محشور کند و به ما توفیق بدهد از میراث و دست‌رنج این عزیزان که با زحمت فراهم آمده به بهترین نحو استفاده کنیم.

  • حسن صنوبری
۰۹
فروردين

https://bayanbox.ir/view/8918149453666992942/MizanolHekma.jpg

 

شعبان ماه پیامبر و ماه شادمانی اهل بیت (علیهم السلام) است، پس بد نیست یک کتاب دیگر با موضوع سخنان این برگزیدگان آفرینش معرفی کنم:

پس از انقلاب بیشتر روحانیان متاثر از نهضت امام خمینی یا رفتند سراغ مسائل سیاسی اجتماعی و یا اگر هم جانب دانش را گرفتند به فلسفه و عرفان و فقه و اجتماعیات و امور تربیتی مشغول شدند؛ این میان بسیار اندک بودند افرادی مثل آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری که با جدیت سراغ پژوهش و نگارش متون حدیثی بروند. شاید علت این بود که بیشتر الگوهای محبوب روحانیت در دهه‌های پنجاه و شصت اشتهار چندانی به علوم حدیثی نداشتند (امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و...) و در این زمینه جذابیت‌سازی ویژه‌ای برای طلبه‌های جوان وجود نداشت. حال آنکه برای تمدنی که می‌خواهد مبتنی بر اسلام باشد، دسترسی به متون اصیل و اصلی اسلامی و تراث و میراث شیعی اهمیت بی‌مانندی دارد. ری شهری پیش از انقلاب در مبارزه و پس از انقلاب در مسئولیت‌های سیاسی هم حضور داشت ولی این حضور موازی بود با اهتمام عظیم علمی‌اش که نتیجۀ آن کتاب‌های مهم فراوانی عموما در حوزه حدیث شد. شاید مهم‌ترین و مشهورترین این کتاب‌ها میزان الحکمه است که خیلی خوب است خودش یا دست‌کم گزیده‌اش در خانۀ هر شیعه‌ای باشد (البته نسخه ترجمه‌دارش). محمد محمدی ری‌شهری نگارش این کتاب را در دهه چهل در زندان‌های رژیم پهلوی آغاز و سرانجام نسخۀ نخستش را در سال ۱۳۶۲ منتشر کرد. کتاب پس از استقبال بالا در میان شیعیان عرب‌زبان به زبان فارسی نیز ترجمه شد.

چند نکته دربارۀ اهمیتش:

۱. این کتاب از معدود جوامع حدیثی روزگار ماست و می‌توان با جرأت گفت بهترین آن‌هاست. چه در کمیت، چه در کیفیت. چه در انتخاب منابع، چه در روش تحقیق، چه در تنوع و گستردگی موضوعات و چه در نوع تبویب، تنظیم و موضوع‌بندی.

۲. مولف احادیث فقهی را استثنا کرده و مجموعه‌ای از احادیث معرفتی غیرفقهی (اخلاقی، اعتقادی، اجتماعی، عرفانی و...) جمع کرده. باید توجه داشت اکثریت جوامع روایی پیش از این فقهی بودند: از «من لا یحضره الفقیه» و «تهذیب» و «استبصار» تا «جامع احادیث» آیت‌الله بروجردی؛ لذا از منظر روایات فقهی چیزی کم نداشتیم و برای تمدن امروز اسلام جای یک کتاب جامع حدیثی معرفتی خالی بود.

۳. در میزان الحکمة ۲۳۰۳۰ حدیث در ۴۲۶۰ باب تنظیم شده که وقتی توجه کنیم که این تعداد فراوان حدیث، با موضوع‌بندی و تنظیم الفبایی همراه است متوجه می‌شویم حضور این کتاب برای هرکسی که با هر نیتی می‌خواهد سراغ احادیث معتبر برود چقدر می‌تواند راهگشا باشد.

۴. به تناسب فرمایش معصومان در همراهی قرآن و حدیث، در هر موضوع، اول آیات قرآنی آمده و بعد احادیث مرتبط با آن موضوع در ادامه آمده‌اند. اینگونه مخاطبان متخصص هم می‌توانند هر حدیث را با متن قرآن عیارسنجی کنند.

۵. یک کار ارزشمند و عجیبی که آیت‌الله ری‌شهری انجام داده این است که به متن بحارالانوار بسنده نکرده، رفته سراغ آندسته از منابع علامه مجلسی که برای نگارش بحار الانوار در دسترس بوده، آن‌ها را بررسی کرده و بعد پی‌برده مرحوم علامه مجلسی مشخصا بسیاری از احادیث اجتماعی را از این منابع در بحارالانوار خود نیاورده (حالا یا به خاطر ذوق و نظر خاص ایشان در اجتماعیات بوده یا به احتمال دیگر به خاطر شرایط اجتماعی حاکم بر آن زمان بوده). علی‌ای‌حال جناب ری‌شهری این احادیث اجتماعی مندرج در این منابع معتبر را در میزان الحکمه می‌آورد و این می‌شود امتیازی دیگر برای این کتاب ارزشمند.

  • حسن صنوبری
۲۶
بهمن

http://bayanbox.ir/view/3818881403712424998/%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C.jpg

یکی از کتاب‌های عالی، خواندنی، هدیه‌دادنی و در عین‌حال مظلوم و مغفول با موضوع بانوی بانوان هستی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، کتاب فاطمه الزهرا ام ابیها اثر علامه امینی است.

یک‌بار که علامه امینی از نجف به تهران می‌آیند یکی از شاگردان اهل معنایشان اصرار می‌کند تا علامه برایش از مقام حضرت زهرا (س) بگویند. این کتاب حاصل آن گفتار است که سال‌ها بعد از درگذشت علامه، نوارش توسط شاعر سرشناس مرحوم حبیب الله چایچیان پیاده می‌شود.

الغدیر، اثر مشهور علامه با موضوع حضرت امیر (علیه السلام) بیست جلد است و از این جهت بیشتر مورد توجه متخصصان و تاریخ‌پژوهان. اما این کتاب که شاید قرین الغدیر باشد، یک جلد است و بسیار کم حجم. بنابراین برای هدیه‌دادن هم کتاب خیلی خوبی است.

البته کتاب‌های خوب درباره حضرت فاطمه (س) بسیارند که به زندگی، سخنان، خصوصیات و اختصاصات حضرت زهرا پرداخته‌اند. اما علامه امینی در فاطمه الزهرا سراغ بحث ولایت و به‌قول خودشان «ولایت کبرا»ی حضرت زهرا رفته‌اند. شاید در پاسخ به آن شبهه یا تصور اشتباه عمومی که گمان می‌کند حضرت زهرا به‌خاطر نداشتن مقام امامت، مقامی کمتر از امامان معصوم (علیهم السلام) داشته‌اند. همچنین مخاطب با خواندن این کتاب متوجه دقائق و ظرائفی از ولایتِ معصومان، به ویژه پنج‌تن می‌شود که در عموم منابر و نوشته‌جات خبری از آنان نیست.

نکتۀ دیگر این است که این کتاب کاملا علمی، خبری و اسنادی است و اختصاصی به مخاطب شیعه ندارد و با تمام مسلمانان می‌تواند گفتگو کند. فصل اول کتاب «فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه قرآن» نام دارد که به آیات کتاب‌الله استناد می‌کند و بخش دوم «فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه روایات» که مولف ارجمند با تخصص بالای علمی‌اش در این حوزه سعی کرده به روایات مقبول برای فریقین (شیعه و سنی) استناد کند و منابع استناد خود را نیز یادآور شود.

 

http://bayanbox.ir/view/6703291869898857103/%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C.jpg

  • حسن صنوبری
۲۵
شهریور


38سال پیش، هنگام اذان ظهر عاشورای سال 1402قمری، وقتی مرحوم «علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی» داشت مقدمه کتاب «لمعات الحسین» را می‌نوشت، اثر جامعی مثل دانشنامه امام حسین هنوز نوشته نشده بود.

از این جهت «لمعات لحسین» شد مهم‌ترین کتاب با موضوع سخنان امام حسین (علیه السلام) و مناسب مجالس و محافل آیینی شیعه.

علامه طهرانی درباب انگیزه و چگونه نگارش کتاب در مقدمه آورده است:

« جزوه‌ای که فعلا از نظر خوانندگان ارجمند می گذرد، عین برخی از کلمات حضرت سید الشهداء علیه السلام است که این حقیر با ذکر مدارک، از کتب معتبره نقل کرده ؛ و فقط به ترجمه آن اکتفا شده است و از شرح و بسط خودداری شده ؛ تا آنکه به واسطه ایجاز و اختصار، قابل آن باشد که بر روی پرده‌ها و تابلوها نوشته شده و در مجالس و محافل، در مرآی و منظر حاضرین قرار گیرد و در عین حال به واسطه سادگی قابل استفاده عموم برادران دینی بوده باشد.».

این کتاب با توجه به موضوع ارزشمند، محبوبیت و معنویت مولفش و همچنین علمیت و منابع محکمش برکات فراوانی داشت و به خانه‌های و هیئت‌های بسیاری راه پیدا کرد. مولف هم علی‌رغم تالیفات فراوانش درباره این کتابش می‌گفت:

«بهترین کتاب من لمعات الحسین است؛ کتابی که عین عبارات سیدالشهداء را آورده و آن را ترجمه کردم و علت اینکه به رفقا می‌گویم که کلمات آن را قاب کنید این است که شما کلمات یک امام معصوم را همیشه در جلوی چشمتان داشته باشید».

از قضا آشنایی من هم با این کتاب از همین راه بود. یکی از چیزهایی که از همان نوجوانی هنگام ورود به حسینیه مرحوم «حاج آقا مرتضی تهرانی» نظر مرا جلب می‌کرد کتیبه‌های سیاه بسیار زیبایی بود که حسین با آن‌ها تزئین شده بود. کتیبه‌هایی که روی هرکدامش سخنی از امام حسین (ع) به عربی و فارسی نقل شده بود و ذیل همه هم نام کتاب «لمعات الحسین» درج. اولین‌بار که در قفسه‌های شلوغ کتابخانه پدری‌ام چشمم به نام این کتاب افتاد نه به اعتبار کتاب و نویسنده و...، به اعتبار کتیبه‌ها کتاب را با احترام برداشتم.

البته که پس از نگارش 16جلد «دانشنامه امام حسین» (اثر ارزشمند آقای محمدی ری شهری) که برای محققان بی‌نظیر است هم، ارزش و اعتبار لمعات الحسین به عنوان یک گزیده جمع و جور خواندنی در جای خود محفوظ است


  • حسن صنوبری
۰۸
مرداد

آه آه علی قلوب حشیت نورا
...

اولئک اولیائی حقا

 

*

آه آه از آن دل‎ها که از نور آکنده‎اند 

...

اینان به راستی که دوستان من‎اند

 

 

امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) - به نقل از کتاب شریف تحف العقول

  • حسن صنوبری