کتاب خیلی ارزشمندی که حیفم میآید این ایام معرفیاش نکنم «انقلاب تصورناپذیر در ایران» است نوشتۀ پژوهشگر آمریکایی جناب «چالرز کورزمن». مخصوصا که دهه فجر را پیش رو داریم و بهمنماه یکجورهایی فرصت مطالعاتی عمومی برای این سوال مهم است:
«چه شد که انقلاب شد؟»
هر مخاطبی دلش میخواهد «راستش» را بداند
و هرگویندهای مدعی است که دارد «راستش» را میگوید
تمام رسانههای فارسیزبان با هر گرایشی این ماه سرگرم پاسخ به این سوال عظیماند. جدا از انبوه کتابها، میزگردها، مقالهها، سخنرانیها و ویژهنامههایی که در زمانهای دیگر هم به این سوال پاسخ دادهاند. اینکه شرایط قبل از انقلاب «واقعا» چگونه بوده و چه چیزهایی اولا عامل آن قیام عظیم سراسری مردمی و ثانیا باعث فروپاشی یک پادشاهی قدرتمند و سرکوبگر و وابسته به ابرقدرتها شده.
اما حالا واقعا راست ماجرا چیست؟
اول نظر شخصی خودم را میگویم صادقانه، بعد میگویم این کتاب چه کمکی میتواند بکند به همه کسانی که با نظرهای مختلف و مخالف دنبال پاسخ این پرسشاند.
بیتعارف من معتقدم پاسخ راست حسینی و دقیق به این سوال را باید در خاطرات شفاهی و زندگینامۀ مبارزان مظلوم مسلمان پیدا کرد. از گرامیانی مثل زندهیاد بانو «مرضیه حدیدچی» و همچنین جناب «احمد احمد» بزرگمرد شریف و آزاده (که امیدوارم هرجا هستند سالم و سرحال باشند) تا شهیدان بزرگی مثل شهید اندرزگو، شهید آیتالله سعیدی، شهید رجایی، شهید لاجوردی و... . چون از این آدمها شریفتر، راستگوتر، خالصتر، باتقواتر و رنجکشیدهتر در تاریخ معاصر ایران و جهان نمیشناسم. این نظر من است. پس «انقلاب تصور ناپذیر در ایران» بیانگر اعتقادات من نیست، معتقد نیستم هرچه نوشته درست نوشته و با بسیاری از بخشهایش مخالفم. اما چرا میگویم مهم و خواندنی است؟
چون اکثر آثاری که درباره دوران پیش از انقلاب نوشتهشدهاند با جهانبینیها و سوگیریهای خاصی همراه بوده و از یک پایگاه فکری با یک تفسیر خاص از جهان برخاسته: یا مسلمانان انقلابی نوشتهاند، یا مارکسیستها و چپها و وابستگان به شوروی، یا لیبرالمسلکها و وابستگان به آمریکا و انگلیس. همین. گروه چهارمی هم وجود ندارد به آن صورت. خب نتایج پژوهش این سه گروه عمده، پیش از مطالعۀ پژوهششان و حتی پیش از آغاز و انجام پژوهششان تقریبا مشخص است! اما آثاری مثل انقلاب تصورناپذیر در ایران کورزمن، یا «در خدمت و خیانت روشنفکران» نوشته «جلال آل احمد» (که قبلا معرفیاش کردهام) اینگونه نیستند. اینها از یک پایگاه فکری عقیدتی خاص نشات نگرفتهاند و روحیه جستجوگری، پژوهشگری و پرسشگری در آنها بسیار شدیدتر از باورهای پیشینی است. بههمین خاطر است که گرچه من تمام نتایج پژوهششان را قبول نداشته باشم، اما میفهمم این دو کتاب برای تمام افراد با تمام گرایشها ارزشمندند و هرکسی میتواند با هر عقیدهای همراهشان شود. این است که میگویم این دو را هر ایرانی شعورمندی بخواند به دردش میخورد، اگر بخواهد بفهمد در این مملکت چه اتفاقی افتاده و ما الآن کجای تاریخ خودمان هستیم.
البته که «آل احمد» آزادهتر و شریفتر و در میانۀ میدانتر است از کورزمن و «کورزمن بیطرفتر و بیقیدتر و تهنشینشدهتر.
پن۱: پارسال پیارسال که میخواندمش، هر شب از دهه فجر یک صفحه منتخبم از کتاب را استوری میکردم برایتان. هایلایتش موجود است و میتوانید آنجا کتاب را تورق کنید
پن۲: سطرهایی از انقلاب تصورناپذیر در ایران را در ادامه بخوانید؛
کتاب با این سطرها شروع میشود:
«همچون بسیاری از آمریکاییان، من نیز اولینبار وقتی با ایران آشنا شدم که دیپلماتهای آمریکایی در سال ۱۳۵۸ گروگان گرفته شده بودند. ربع قرن گذشته است و من هنوز خشم را به یاد میآورم. یادم میآید که همراه با چندنفر از همکلاسیهای دبیرستانم، در یک راهپیمایی ضد ایران شرکت کردم. در ساعت اوج ترافیک، بیرون یک مسجد ایستاده بودیم و پلاکاردهایی را بالای سرمان تکان می دادیم که رویش نوشته بودیم: «اگر از آیت الله متنفرید بوق بزنید». خیلی از رانندگان بوق میزدند. احتمالا آنها نمیدانستند - همان طور که ما هم نمیدانستیم که آن مسجد وابسته به عربستان سعودی ست و سعودیها و ایرانیها به دو مذهب مختلف از اسلام معتقدند (سنی و شیعه) و دولتهای اسلامی عربستان و ایران نیز خصومتی دوطرفه با همدیگر دارند. بعدها وقتی یکی از معلمانم این نکته را برایم گوشزد کرد، پاک خجالتزده شدم.
وقتی مطالعه تاریخ ایران را شروع کردم، فهمیدم وقتی ما به «آیت الله» ارجاع میدادیم چقدر گمراه بودیم. چراکه آیتاللههای بسیاری وجود دارند و از قضا، سید روح الله خمینی آماج انتقادات ما دیگر در ایران با این نام خوانده نمیشود. در سال ۱۳۵۷ و در خلال انقلاب، با عنوان «امام» به او ارجاع می دادند، لقبی منحصربه فرد که او را از دیگر پیشوایان مذهبی درجه اول شیعه متمایز میکرد. اینکه در غرب همچنان او را با تعبیر «آیت الله» میخواندند، نشاندهندۀ بیتوجهی یا خصومت بود...»