▪ یکی از تلخترین خاطرات کودکی من سکانس شهادت «نادر طالبزاده» در اپیزود آخر فیلم «تویی که نمیشناختمت» بود.
سکانسهای شهادت زیادی در فیلمهای دفاع مقدسی بودند، ولی این یکی از این جهت که هم تعلیق شدیدی داشت و هم قصه طوری بود که آدم فکر میکرد شاید فقط اگر کمی میجنبیدیم میشد جلوی فاجعه را گرفت خیلی برایم تلخ بود. چون فیلم را در کودکی دیده بودم خیلی متوجه تمایز بین بازیگر و شخصیت نبودم، به همین دلیل بعدها که طالبزاده را در قامت مجری دیدم هم از دیدنش –از زنده دیدنش- حالم خوب میشد و آرامش پیدا میکردم، هم همیشه این ترس را داشتم که بالاخره روزی نامردی و از قفا میزنندش. ترسی که بعد از اعلام خبر (یا حتی شما بگو «شایعۀ») ترور بیولوژیکش بسیار بیشتر شد. از قضا در این مرگ تلخ، هم آن تعلیق تکرار شد و هم آن فکر که شاید اگر کمی میجنبیدیم...
▪ از این حس تلخ گذشته، اگر طالبزاده در ۹۷سالگی و اوج کهولت و ناتوانی جسمی و فراموشی از دنیا میرفت –مثل مرحوم اسلامی ندوشن- آدم اینقدر دلش نمیسوخت. اگر آدم تنبلی بود مثل بنده و امثال بنده، یا اگر برنامهها و رویاهای بزرگش را به سرانجام رسانیده بود، یا اگر آنقدر که باید در این مملکت و بین این مردم و این رسانهها قدر میدید؛ مسئله فرق میکرد. نه اینکه او آدم ناتمام و ناقصی باشد، اگر همان یک مستند «خنجر و شقایق» در کارنامه کسی باشد در تاریخ سینما و مستند و هنر این مملکت ماندگار میشود، اما مسئله این است که این آدم با آن مستند خوب خودش را تمام نکرد و نه با انبوه کارهای خوب و بد بعدی، چه سریال «بشارت منجی»اش که بهنظرم ضعیف بود و چه مجموعه «برنامه راز»ش که انصافا بینظیر و بیتکرار. و چه خوب که خدا او را نگه داشت تا «روایتحبیب» را هم خودش روایت کند؛ چون شایستۀ اجرای برنامۀ بزرگترین و شریفترین س.ر.د.ا.ر ایرانی فقط شریفترین و بزرگترین انسان رسانهای این دیار بود. الغرض او هنوز به اندازۀ پنجاه جوان مدعی این عرصه توان و قدرت و انرژی و ایده داشت و فکر کردن به این موضوع، به این جوانپیری، تلخی رفتنش را بیشتر میکند ... در رفتن بیهنگام او خود را با این روایت نبوی تسلی میدهم:«اکثر اعمار امتی ما بین ستین الی سبعین»
▪ او از این جهت و از جهات دیگر بسیار شبیه همنام خود، دیگر هنرمند مبارز ایرانی «نادر ابراهیمی» بود. هردو زودتر از موعد و در اوج توانایی و برنایی با یک بیماری ناگهانی از دنیا رفتند و البته که طالبزاده زودتر. هردو پرقدرت و پرهمت و خستگیناپذیر بودند. هر دو به خاطر پیشینۀشان و همچنین تفاوتهایشان در جمع بعضی از همفکران خودشان هم غیرخودی محسوب میشدند. هردو سرشار از امید به آینده و عشق به ایران و اسلام بودند. هر دو مبغوض کجفهمان و مورد بیمهری همقطاران بودند. هردو سینهای گشاده و دلی سرشار از مهر به دیگران داشتند و هر دو عمیقاً و دقیقا دور بودند از فرقهگرایی و تقسیمات و مرزبندیها و جنگهای احمقانه و بیسرانجام داخلی.
▪ انصافا کماند آدمهایی که در حوزۀ رسانه هم غیرت و دغدغهمندی و جسارت داشته باشند، هم وسعت دید و دانش و اطلاعات و هم ادب و اخلاق و انصاف. نادر طالبزاده در اوصاف اولی واقعا انقلابی بود، در دومی واقعا دانشمند و حکیم و در سومی واقعا مومن و جنتلمن. کهنسالی او را سازشگر و ترسو و خرف نکرده بود، زیست رسانهای او را سطحی و تکساحتی و کممایه نکرده بود و انقلابیبودن او را نفرتاندیش و متکبر و دگم. بیتعارف خیلی از مریدان جوان او که تریبونهایی شبیه تریبونهای او دارند این ویژگیها را ندارند. طالبزاده در عین سیاسی و انقلابی بودن هرگز اهل توهین و تحقیر و متلک و مچگیری نبود. حتی به کسی که خیلی با او مخالف بود دشنام نمیداد. هرگز خلوصگرا و تنهاخودانقلابیپندار نبود و به این راحتی فرد یا گروهی را از جبهه انقلاب به بیرون هل نمیداد. واقعا رحمتش بر غضبش سبقت داشت. اگر خشمی داشت صرفا علیه آمریکا و اسرائیل و سعودی بود نه برادران خودش که به هر دلیلی با او اندکی در اندیشۀ سیاسی تفاوت داشتند. آیا پیروان و مریدان و مدعیان شاگردی او و علمداران و سلبریتیهای جوان رسانهای و انقلابی هم اینگونهاند انصافا؟ اگر هستند که خداراشکر و اگر نیستند که انشاالله بشوند.
▪ خدا این جنگجوی پیر و هنرمند دلیر -که به پاداش زیست و اندیشهٔ روشن و رهاییبخشش در روز قدس و ماه رمضان درگذشت- را با شهید قدس و شهیدان قدس و انبیا و اولیا محشور کند و من و شما و صداوسیما را قدردان چهلسال رزم بیامان رسانهای او قرار دهد.