در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۰
اسفند

چندی پیش توفیق داشتم نشستی را با موضوع بررسی شعر و اندیشۀ استاد علی معلم دامغانی برگزار کنم. در ابتدا یادداشتی را که قبلا درمورد شعر و سبک شعری استاد نوشته بودم خواندم و سپس از استاد میرشکاک و آقایان سعیدی و توکلی دعوت کردم تا سخنان خودشان را درمورد شعر استاد معلم مطرح کنند.

از نکات جالب این نشست این بود که وقتی از استاد معلم برای سخنرانی و شعرخوانی دعوت کردم استاد معلم شعر تازه و منتشر نشده‎ای را برای نخستین‎بار در در این نشست قرائت کردند که حاوی اندیشه‎های حکمی، عرفانی و حتی تازه‎ترین نظرات سیاسی ایشان بود. مراسم که تمام شد از استاد خواستم متن کامل شعر را در اختیارم قرار دهند تا به گوش دوستداران شعر ایشان برسانم.

ایشان در مقدمۀ این شعر چنین نوشتهاند:

« به نام نامی مام شَبَّر و شبیر، مام یوسف و بنیامین، تالی لنگر آسمان و زمین، دختر محمد امین (ص)

برای یوسف عزیز و یوسفان چاه تعلق _ تعقل . وَاعْتَصِمُوا بِحَبلِ الله . توکل، توسل، تأمل، تحمل، تخیل، اَی شعر به ما هو شعر»

 

در ادامه متن این شعر را با ویرایش صحیح و توضیح بعضی از عبارات و اشارات‎اش به صورت پی‎نوشت، می‎خوانید.

درمورد وزن شعر: گویا استاد معلم در این شعر تا حدی پیشنهاد نیما درمورد کم و زیاد کردن ارکان وزن را پذیرفته‎اند اما به نحوی که ساختار شعر کلاسیک تغییر پیدا نکند.

 

ما کویری‌ها، نه، غیر از ما کویری‌ها

هر که در هرجای گیتی خستۀ بند اسیری‌ها

 

هر که در هرجای گیتی ماهیِ تُنگ تَهِ دریاست

پای‎بستِ رازدار منطق گنگ شَهِ دریاست

 

شاه دریا گفت: جایی در جهان بی آب بنمایید

می‎پذیرم هرچه حتی در گمان و خواب بنمایید

 

لیک آنجا هر کجا باید جهانِ ماهیان باشد

رهگذار ناگهان و آگهانِ راهیان باشد

 

شاه ماهی‎های دریا گفت: وک‌ها1 واژه و واک‎اند

چون مکررگوی و پرگو، بیش و کم از معرفت پاک‎اند

 

در دو عالم زیستن هنجار هرکس نیست

ساده‎اندیش است وک، این مایه در خس نیست

 

وک اگر دانی به خشکی راوی دریاست

در حضور ماهیان استاد ساحل‌کاوی گویاست

 

وک! نه وک! بیچاره وک! دریاست یا خشکی؟

چون دو گون آهو که این پشکی‎ست آن مشکی

 

سفله گر دیدارش بودی، هردوان بودی

گر به خشکی باد بودی، آبِ در دریا روان بودی

 

وک نمی‌داند که جمع خشکی و دریاست در گیتی

گر به خود باشد بسی ناگفته را گویاست در گیتی

 

گورواکه2 است این زمان گر راست خواهی در زمین شاعر

گرچه بعد از انبیا گیتی ندارد جز همین شاعر

 

وحی، «مالاتفلعون»3ت گفت تا قول و عمل باشی

گفتۀ ناکرده‌ای گر، باید از قولت خجل باشی

 

غرب و شرق این روزها آمیغِ4 هرجایی ست

تا نپنداری که فصل و تیغ، دارایی ست

 

تیغ‌بازی؟ بر سر خود زن که آمیغی

ور نه عریان گر شوی از هردوان تیغی

 

آن که می‌آید برای فتح مکه بر سر صلح است

تا به جایی که ستیز و جنگش حتی از در صلح است

 

پس مبین این بیشه را از خاک بالاتر که بسیار است

نوبتی زی ریشه‎ها شو، ریشه هنجار است

 

با طناب قصه تا اسطوره‌های دور در چَه شو

وانگهی گر دانش و دیدار داری کورِ آگه شو

 

کورِ آگه باش، افسون فریب رنگ را بشکن

سر بنه در باد، شولای غریب ننگ را بفکن

 

چاه و دریا و کویر و هرکجا گو شش جهت راه است

پنج از آن، بن‌بستِ محتوم است نزد هر که آگاه است

 

راست می‌گویی اگر سوی فرا رو کن ز خاک و چاه

ذره‌ای زی آفتاب آ، غره‌ای5 زی ماه

 

هرچه جز این قول، قل‎واکه‌ست6، شیطانی است

سوی قرآن آ به برهان زانکه تنها وحی، وحیانی است

 

وا اسف، یوسف نباید بندیِ حبّ و سبق باشد

پُر نمی‌دانی، ورق بفکن اگر جز وحیِ حق باشد

 

هم رفاقت هم رقابت هر دو فکر نازک‎اندیش است

زین دو باید رست، کاری هست، کاری، گر تو را کیش است

 

توبه باید کرد از شعر و شعور و خامیِ خاکی

هرچه بینی محض لولاک است، هان ای جانِ افلاکی!

 

 
  1.  وَک: قورباغه
  2. گورواکه: صورتی از همان «قورباغه»
  3. اشاره به بخشی از توصیف شاعران در قرآن «وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ» (شعرا-225)
  4. آمیغِ چیزی بودن: آمیخته بودن به آن چیز
  5. غره: شب اول ماه
  6. قل‎واکه: صورتِ تأویل‎پذیرتری از همان «قورباغه»
  • حسن صنوبری