در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
۰۲
آبان

https://bayanbox.ir/view/8950119610734416633/%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%85-%D9%88-%D9%88%D8%B3%D8%A7%D8%A6%D9%84-%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D8%A7-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%DB%8C%D8%AD%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1.jfif

 

🔻یحییٰ


۱ـ
عطر است و سربند و تسبیح
ماسک و خشاب و جلیقه
آدامس ِ اُربیت و منتوس
ذکر و دعای پگاهش

چسب و تفنگ و گلوله
ساعت، دوتا سیم، فندک
کارت و کمربند و کوله
با دستمال و کلاهش

باقی‌ست این‌ها از آن مرد
ـ باقی‌ست تنها همین‌ها ...
اما نه...
           باقی‌ست راهش

 

 

۲ـ
سربند و تسبیح و عطری
با فندکی و تفنگی
           ـ [ این بود اسباب طوفان؟! ]
با چار تن مرد جنگی...
           ـ [ این بود کل سپاهش؟! ]

آنکس که با عطر و تسبیح
آنکس که با چسب و منتوس
اینگونه مردانه جنگید
هنگام رجعت چه باشد؟
وقتی که باشد در آن صبح:
           آتشفشانی سلاحش
           جمعیتی تکیه‌گاهش

 


۳ـ
زیباست او، ای یهودا!
یحیاست او، ای یهودا!
تو کشتی‌اش در فلسطین
عیساست او، ای یهودا!
در دست دارد عصایی
موساست او ای یهودا!
تنهاست او گرچه در رزم
یحیاست او ای یهودا!
یحیاست او ای یهودا!
خواندی به عهد عتیقت
آنکس که چون خون او ریخت
           بر خاک، در جوشش افتاد
وز جوش هرگز نیفتاد
           تا آتش انتقامش
           برخاست از هرم آهش

 

 

۴ـ
عطر است و تسبیح و سربند
- سربندِ نام خداوند -
ذکر است و آیات قرآن
جنگ است و آغاز طوفان
در صحنه‌ای نابرابر
یک سو پر از تانک و لشگر
یحیاست در سوی دیگر
این‌سوی شیر دلاور
کفتارها در برابر
ای پرچم استقامت
اینک تو، اینک شهادت!

آنک به لطف خدایش
اسطوره شد قصهٔ او
           شد سینما قتلگاهش

بنویس تاریخِ انسان!
بنویس:
           در خون و آتش
یحیاست او، آنکه نامش
زنده است همچون نگاهش
یحیاست او، آنکه نامش
باقی‌ست، مانند راهش

 

حسن صنوبری

 

پ‌ن: سطرهای ابتدایی شعر اشاره‌ای است به لوازم شخصی که از شهید «یحیی سنوار» این قهرمان بزرگ انسانیت باقی مانده و در تصویری که اسرائیلی‌ها منتشر کردند مشخص است. همین تصویر که بالای شعر است

 

  • حسن صنوبری
۲۳
خرداد

 

گفت کسی خواجه سنایی بمرد

مرگ چنین خواجه نه کاری‌ست خرد

  • حسن صنوبری
۱۷
خرداد

 

 

 


خوشا سعادتِ همواره در سفر بودن

به سمت مقصد هستی گشوده‌پر بودن

 

پیامِ عشق به سرتاسر جهان بردن

کبوترانه بر این بام نامه‌بر بودن

 

لباس عافیت از جان خویش برکندن

هم‌آشیان و هم‌آغوش با خطر بودن

 

نخفتن از تبِ اندوه کودکانِ حصار

به داغ غربتِ سردار، خون‌جگر بودن

 

به پاسداری ایران خوشا صدف‌مانند

خوشا فدایی این مرز پرگهر بودن

 

ترازِ راستی و راست‌قامتی، چون سرو

خوشا که بر سر این خاک سایه‌ور بودن

 

شگرف و شاد و شکیبا چو فرش ایرانی

چو شعر سعدی شیراز جلوه‌گر بودن

 

سخن ز خویش نگفتن، ز خویش بی‌خبری

از آشیانۀ خورشید با خبر بودن

 

نظر ز سیم و زر و مال و جاه پوشیدن

از ارتفاع جهان صاحبِ نظر بودن

 

خوشا به گفتۀ اغیار قدرنادیدن

ولی به دیدۀ جانان عزیزتر‌ بودن

 

ز طعنه‌های حسودان خوشا نرنجیدن‌

به تیرهای عنودان خوشا سپر بودن

 

خوشا سکوت، خوشا عاشقی، خوشا اندوه

خوشا فراغت از این خاکِ فتنه‌گر بودن

 

 

***

«محال نیست رجایی شدن»، رئیسی گفت

به ما که باز نشد چشممان به تر بودن

 

تو نیز با هنر خویش یادمان دادی

محال نیست دگرباره: «باهنر بودن«

 

 

حسن صنوبری

 

با یاد شهید مظلوم «حسین امیرعبداللهیان«

 

  • حسن صنوبری
۰۸
خرداد

به بهانه هفتم «شهیدان پرواز اردیبهشت»

  • حسن صنوبری
۰۵
خرداد

 

بیا که ابر، صلایی به سوگواران زد
که مِه نشست و پرنده پرید و باران زد

دگر صدایی از آن کشتگان نمی‌خیزد
مگر نسیم که شیون به لاله‌زاران زد

نبود دشت و بیابان حریف غربت ما
دل از نهایت غربت، به کوهساران زد

 

***

بیا چو ابر بباریم بر جنازۀ گل
بیا که لشکر پاییز بر بهاران زد

«جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال»
فراق آمد و خنجر به دوست‌داران زد

جزای آنکه نبودیم قدردانِ بهار
تگرگ آمد و آتش به کشت‌زاران زد

دریغ از اینکه به تاوانِ ناسپاسی ما
اجل خدنگ، به سرهای حق‌گزاران زد

مگر که روز جزا شد که دست قهر خدای
شراره بر گنه ما گناهکاران زد؟!

خمید قد صنوبر، شکست قامت سرو
از آتشی که به گل، دست روزگاران زد

نزد فراق رفیقان و کین بدخواهان
چنان که بر دل ما داغ آن سواران زد

 

 

***

عجب ز مرحمتِ آن نگارِ کهنه‌سوار
که جای لشکر دشمن، به قلب یاران زد

به شاهراهِ شهادت چنان شتابان تاخت
که نقش تازه به آیین شهریاران زد

ز جام زهر نترسید و از بلا نگریخت
که گام در ره صاحب‌دلِ جماران زد

که ابر بود و زمانی بر این کویر گذشت
سپس پرنده شد و بال با هَزاران زد

 

 

نوشته شد، با اندوهِ شرم‌آگین، در بهار خونین ۱۴۰۳

 

  • حسن صنوبری
۰۳
بهمن

https://bayanbox.ir/view/2231689162595309996/%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA.jpg

 

چندی پیش خبر درگذشت یکی از داناترین و شریف‌ترین استادان فلسفۀ ایران یعنی استاد دکتر کریم مجتهدی منتشر شد. پیرمرد دوست‌داشتنی ِ کهنسالی که بسیاری از استادان امروز فلسفه شاگردان دیروز او بودند و انسانی که حقا انسانِ فلسفه بود.

مقام و یاد او را با نوشتنش از یکی از آثار مهمش گرامی می‌دارم:

  • حسن صنوبری
۱۴
دی

خون ریخته، خون ریخته، هر گوشه‌ای خون ریخته
خورشید در خاک آمده، دریا به هامون ریخته

این: کودک دردانه‌ام! آن: مادر فرزانه‌ام!
هرسو ز اهل خانه‌ام خون در شبیخون ریخته

تا صبح «بانگ نی رسد، آواز پی در پی رسد»
هرسو «غریبی»شروه‌ای از نای محزون ریخته

این خاکِ عشاق است، هان! کز غیرتِ نامحرمان
گیسوی لیلا خفته در دستار مجنون ریخته

«ای پاسبان بیدار شو! خفته نشاید پاسبان»
بنگر مبادا راهزن در جامت افیون ریخته

«خون را نباید شست با خون» گفت این را مرد دون
زآن شب که خونی بی گنه تا مرز اکنون ریخته

زآن شب که خونی جاودان پاشید بر ظرف زمان
بسیار خونِ عاشقان بی‌قدر و قانون ریخته

آن پیرهن کز ترسِ خون از جنگ بازش داشتم
امروز در هر پاره‌اش خونِ دو جیحون ریخته

آن داغ‌های پیش از این، آن انتقام کهنه‌تر
اینک چو دریایی ز کین از خاک بیرون ریخته

کی این خماری بشکند بی سیلی جانانه‌ای؟
از بس که در گوش جهان افیونِ افسون ریخته

قالیچهٔ کرمان من! تاج سر ایران من!
آوخ که بر هر شاخه‌ات صد یاس گلگون ریخته

روزی به کین لطفعلی، روزی به تاوان وطن
خون تو را هربار این بیگانۀ دون ریخته

امروز هم خون‌خوارِ تو از کینهٔ سردار تو
خون تو را با خون طفل غزه مقرون ریخته

کرمان من! کرمان من! نور دل ایران من!
خون عزیزت گرچه از دندان صهیون ریخته

فردا که آید روز نو، باش و ببین در پای تو
تاج و سر ضحاک با گرز فریدون ریخته


حسن صنوبری

شب چهاردم دی، به احترام زائران شهید و مظلومِ مرقد مطهر  و به خون آغشتۀ سردار سلیمانی

  • حسن صنوبری
۱۴
دی

ای شیرِ دلیرِ شرزۀ خون‌آکند!
خاموشی و بانگ روبهان است بلند
 

بر خاک، سگانِ هار جولان دارند
ای شیر! چنین قلمروات را مپسند

از خوردنِ خونِ کودکان، سیر نشد
آن گرگ که پنجه بر گلویت افکند

ای سوخته در آتش داغ زهرا
برخیز و ببند بار دیگر سربند

از آتش مدعی نشد آبی گرم
برخیز که کشتگان تو را می‌خوانند

برخیز -و چه سوگند نکوتر آرم
جز خون مقدست؟- به خونت سوگند!

برخیز که جمله پهلوانانت باز
در پای درفشِ دادِ تو گرد آیند

ایران تو امروز تو را می‌خواهد
این مام ندارد سر دیگر فرزند

این بیرق کاویان و این ببر بیان
این تیر و کمان توراست واین تیغ و کمند
 

برخیز که برخاسته در استقبال
کسری و دماوند و دنا و الوند

برخیز که جنگ واپسین است هلا
برخیز که غزه در غبار است و به بند

- ای خاطرم از داغ تو آتش‌باران
ای پاک‌ترین خاطرۀ بی‌مانند

دی ماه و چه دی بود؟ که چون آذر سوخت
دی ماه و چه دی؟ که سوخت همچون اسفند -

 

*

برخیز که روبهان بدرّیم ز هم
ای شیر دلیرِ شرزۀ خون‌آکند!

 

حسن صنوبری

مشقِ  شعر شبِ ۱۳دی ۱۴۰۲

 

 

  • حسن صنوبری
۰۳
دی
  • حسن صنوبری
۰۲
دی

در آن ترانه قدیمی که جولیا پطرس با دو نفر دیگر (سوسن الحمامی و امل عرفه) در نوجوانی می‌خواندند [و تازگی‌ها هم این سازمان‌های بی‌فکر ما در اقدامی جوگیرانه و بی‌نمک دادند پسرهای ایرانی بازخوانی کردند] چند سوال مهم می‌پرسد:

الغضب العربی وین؟

الدم العربی وین؟

الشرف العربی وین؟

خشم عربی، خون عربی و شرافت عربی کجاست؟

  • حسن صنوبری
۱۱
آذر

شش سال پیش در همین وبلاگ ذیل عنوان  «آخرین حرف‌های صریح ژوزه ساراماگو با جهان» کتاب نوت بوک جناب ژوزه ساراماگو (خالق رمان کوری و برنده جایزه نوبل) را معرفی کردم.

امسال به بهانه جنایت عظیم و تاریخی اسرائیل در غزه چند بخش خواندنی نوشته‌های ساراماگو درباره فلسطین (و اسرائیل و غزه و حماس و جامعۀ بین‌المللی) آمده در این کتاب را در دو مطلب برای مجله اینترنتی میدان آزادی آماده کردم. اینجا می‌توانید بخوانیدشان:
 

1. «اسرائیل، حماس و غزه» به روایت ژوزه ساراماگو

2. «از سنگ‌های داود تا تانک‌های جالوت» به روایت ژوزه ساراماگو

 

  • حسن صنوبری
۲۲
آبان

نه من ز بی‌عملی در جهام ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی‌عمل است

  • حسن صنوبری
۱۲
آبان

در ماجرای اخیر فلسطین و اسرائیل پروپاگاندای غرب از مظلومیت اسرائیل و تروریستی بودن اقدام فلسطینی‌ها گفتند و زمینه را برای یک جنایت عظیم جهانی آماده کردند. حال سوال این است که آیا اسرائیل می‌تواند مظلوم واقع شود؟ یک اسرائیلی در این متن و این کتاب به ما پاسخ می‌دهد.

  • حسن صنوبری