جستاری پیرامون تازهترین اثر موسیقایی استاد محمدرضا علیقلی *
محمدرضا علیقلی، نابغۀ رنگهای گوناگون موسیقی امروز ایران، پس از سالها با آلبوم قدرتمند دیگری به سوی مخاطبان موسیقی جدی و هنری آمده است. پوئم سمفونیک «ناصر» اثر تازۀ علیقلی بار دیگر میخواهد از جنگ و دفاع هشتسالۀ ایرانیان سخن بگوید. اثری که در همین ابتدای انتشار با استقبال خوب مخاطبان موسیقی مواجه شده است و هفتمین آلبوم پرفروش سال جاری است.
پیش از این در یادداشتی نوشته بودم: علیقلی با ساخت بیش از ۲۰۰ موسیقی فیلم (که ۹۰% آنها موسیقی سینمایی بودند) از پرکارترین سازندگان موسیقی فیلم در جهان است. با ۱۶بار نامزدی سیمرغ بلورین موسیقی در جشنواره فیلم فجر و ۵بار برگزیدهشدن آثارش در این جشنواره، رکورددار هردو بخش و از پرافتخارترین آهنگسازان ایران است. نوشته بودم: امتیاز او نسبت به بسیاری از هنرمندان این است که همهفن حریف است، اینکه که محدود به یک فضای ساختاری یا محتوایی نیست. علیقلی همانقدر در موسیقی فیلم کودک و نوجوان درخشان است که در موسیقی فیلمهای عرفانی. همانقدر در موسیقی فیلمهای اجتماعی قدرتمند است که در موسیقی فیلمهای ژانر جنگ و دفاع مقدس. از موسیقی «کلاهقرمزی»ها یا «مدرسه موشها» که از شاهکارهای موسیقی کودک و نوجواناند تا موسیقی «افق»، «پناهنده»، «روبان قرمز»، «سیمرغ» و «خاک سرخ» که از بهترینهای موسیقی جنگ هستند تا «اینجا چراغی روشن است»، «زیر نور ماه»، «قدمگاه» و «خیلی دور خیلی نزدیک» که از آثار درخشان موسیقی اجتماعی و عرفانی مدرن امروزند. از «من غریب خلوت تنهاییام» تا «تولد عید شما مبارک». و البته جدا از موسیقی فیلم، در موسیقیهای مستقل یا نماهنگها نیز موفق است: چه بسیار نماهنگهای آموزشی و نوجوانانه عالی از علیقلی در خاطراتمان داریم، از کاری مثل نسخۀ موزیکال شعر «روباه و کلاغ» کتاب درسی تا آن مجموعه فوقالعادۀ «روزهای هفته».
وقتی این پیشینه را مرور میکنیم میبینیم با یک آهنگساز کمتوان یا جوان و جویای نام طرف نیستیم که حاضر باشد برای شهرت یا ثروت یا حتی تفنن به سفارش این و آن، اثری بسازد. از طرفی حوزۀ جنگ و موسیقی دفاع مقدس برای او عرصۀ تجربهنکرده و نویی نیست که علیقلی برای تجربه بخواهد سری هم به این سامان بزند. علیقلی در سیمرغ و خاک سرخ و انبوهی کارهای منتشرشده یا نشدۀ دیگر سازهایش را با نغمۀ جنگ کوک کرده است و مخاطبانش را پیدا کرده است. بیرون از عالم موسیقی فیلم نیز با آلبومی مثل «با نوای کاروان» ادای دین شخصی و قلبی را به جنگ و نغمهها و شهیدانش کرده است. پس در جهان موسیقایی این هنرمند ناصر چیست؟ یا بهتر و دقیقتر است بپرسیم: ناصر کیست؟
قبل از پاسخ به این پرسش دشوار ابتدا کمی از ساختار آلبوم سخن بگوییم:
ناصر یک پوئم سمفونیک با هشت موومان است. پوئمیکبودن این سمفونی در ظاهر فقط بسته به یک بیت شعر است. این بیت شعری است از کتاب گلستان، سعدی شاعر بزرگ قرن هفتم و تنها کلامی است که در آوازها شنیده میشود: «ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز | کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد». اما اگر از ظواهر بگذریم و تعریف عمیقتری از یک پوئم سمفونیک داشته باشیم، ما به ملاقات شعرهای دیگری هم در این سمفونی میرویم، اما از حنجرۀ سازها. در این سمفونی، نغمههای تعدادی از آهنگها، سرودها و نوحههای محبوب دوران جنگ و همچنین نوحههای مشهور عاشورایی حضور دارند که بدون ادای کلام نیز، شعر خود را در ذهن مخاطب اثر تصویر میکنند. این نغمات و شعرهای غیرآوازی، مثل نغمات حاضر در پوئم سمفونیک «آب تشنه» و آلبوم ارکسترال «با نوای کاروان» حضوری محوری و اصلی ندارند، بلکه این نغمات چون خردهروایتهایی هستند که در خدمت روایت اصلی سمفونی هستند. این قطعات گرچه در آن آثار پیشین موضوع نمایش بودند، اینجا بازیگران نمایشاند. نکتۀ دیگر این است که پوئم سمفونیک ناصر را میتوان از آثار برجسته موسیقی توصیفی دانست، اما نه با تعاریف معمول این موسیقی. چه اینکه در این سمفونی بدون حضور یک منظومه شعری یا یک متن داستانی اتفاق میافتد، داستانی با آغاز و انجام، با شخصیتپردازی و فضاسازی، با پیرنگ موسیقایی و داستانی شامل گرهافکنی، گسترش، تعلیق، نقطه اوج و گرهگشایی در این موسیقی روایت میشود ولی فقط با استفاده از زبان موسیقی.
موومان نخست که نام «مقدمه» را بر خود دارد، با زمان ۹دقیقه و ۲۵ثانیه طولانیترین قطعۀ این آلبوم موسیقایی است و به نوعی میتوان آن را پیشدرآمد و اوورتور این پوئم سمفونیک به حساب آورد. اوورتوری که از منجسمترین و زیباترین اوورتورهایی است که در سالهای اخیر شنیدهایم و به نظرم بهجز طولانیبودنش، بهخاطر آغاز و انجام داشتنش و نیز غنای موسیقاییاش، بهتنهایی هم میتواند یک پوئم سمفونیک به حساب بیاید. این اوورتور تا حدودی طرحی کلی از آلبوم و بیشتر قطعاتش به دست مخاطب میدهد؛ از جمله رنگبندیسازها و تنوع نغمات و تکنیکها. در این قطعه چند نغمۀ مشهور مربوط به دوران جنگ به عنوان بازیگران اصلی نمایش معرفی میشوند، اما پایانبخش آهنگ، نغمۀ زیبا و دلپذیری است که از ساختههای خود استاد علیقلی در موضوع جنگ و شهادت است.
در موومان دوم با نام «آغاز» ابتدا نغمۀ محوری و تم اصلی سمفونی با شیپور نواخته میشود و سپس موسیقی، ضربی حماسی و تمپویی تند به خود میگیرد و شروعی نفسگیر را رقم میزند. این موومان هم چون موومان نخست از قطعات بسیار دلپذیر این سمفونی است. حماسینواختههای این موومان روایت و داستان سمفونی را آشکار و آغاز میکند و شیپور جنگ را به صدا در میآورد. اگر بخواهیم با نگاههای چون نشانهشناسی، تحلیل محتوا و یا روایتشناسی پوئمسمفونیک را بررسی کنیم، این سمفونی در بطن خود یک قصه دارد، یعنی با نگاه دقتآمیز میتوان لحن روایتگرانهای را هرچند کاملا غیرمستقیم، غیرقطعی و غیرواضح در پس نغماتش تشحیص داد. با چنین فرضی این موومان موومانِ روایت انقلاب مردم مسلمان ایران در سال ۱۳۵۷ است. مهمترین نشانه برای این مدعا نیز حضور نغمهای بازآفرینیشده و تاحدی تغییردادهشده از آن روزگار در بخشی از موومان است. نغمهای که زمانی احمدعلی راغب آن را با شعر حمید سبزواری و آواز محمد گلزیر ساخته بود: «این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد | فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد». البته که بدون پیشفرض، شنیدن و شناختن این نغمه در دل نغمههای لایهدرلایۀ این موومان کار آسانی نیست.
موومان سوم با نام «حیرت» بیشتر از حماسه، ابعاد تلخ، هولانگیز و رنجآور جنگ را مینوازد. این موومان نیز از جمله موومانهای آلبوم است که قدرت فضاسازی و تصویرگری بسیار بالایی دارد. همچنین میتوان گرهافکنی پیرنگ موسیقی را در این موومان مشاهده کرد. وقتی هنگام گوشدادن این قطعه چشمانم را بستم، ناخودآگاه صحنۀ ویرانی خانهها، تاریکی آسمان، دودها، شعلهها، کشتار شهروندان بیگناه و سوختن نخلها پیش چشمم مجسم شد. یکی از نتهایی که در این قطعه تکرار میشود به معنای واقعی کلمه دلهرههای زمان موشکباران هواپیماهای بعثی را در دل شنونده زنده میکند. این نغمه، نغمهای نیست که انسان دوست داشته باشد زیاد بشنود. با همان نگاه روایتشناسانه و نشانهشناسانه این موومان راوی آغاز حملۀ رژیم بعثی عراق به مرزهای ایران است.
موومان چهارم اما بهنظرم کار اصلی و شاهکار استاد علیقلی در این آلبوم است. من موومانهای «مقدمه»، «آغاز» و «پایان» را نیز بسیار دوست میدارم و ماندگار میدانم، اما این قطعه چیز دیگری است. اینجا بعد از سالها موسیقی ایرانی شنوندۀ یک بافت پلیفونیک و موسیقی چندصدایی باشکوه است. در ارکستراسیون تمام موومانهای این سمفونی سازهای ایرانی نیز حضور دارند، اما در این قطعه یک ساز حماسی و عرفانی یعنی دف آغازگر و ضربدهندۀ اصلی موومان است و با زیبایی و معناشناسی درخشانی حضور دارد. دف سمفونی را آغاز میکند و آنگاه ساختار معنامندِ کنترپوانتیک خودنمایی میکند. نقطۀ اوج داستان این سمفونی توصیفیروایی و نهایت هنرمندی و کارگردانی استاد علیقلی در همین قطعه است. کارگردان کنترپوانها و بازیگرانش را فرا میخواند. این موومان، این پردۀ نمایش جدا از نغمات اختصاصیاش چهار بازیگر میهمان دارد که سهتایشان در نیمۀ اول نمایش با هم روی پرده میروند و با استفاده از شگردهای کنترپوانی، هارمونیِ یگانه و تکاندهندهای را میآفرینند. آن سه نغمۀ میهمان، آن سه بازیگر پیرسال و خاطرهانگیز اینهایند، نخست: «با نوای کاروان»، دوم: «منتظریم کی شب حمله فرا میرسد» و سوم: «ای لشگر صاحبالزمان آمادهباش آمادهباش». البته که بدون کلام. پیش از این هم در تمام سمفونیهای مشابه دیگر استادان ایرانی در موضوع جنگ و دفاع مقدس، نوحهها و نغمههای قدیمی بهکارگیری و بازآفرینی شده بودند، اما در هیچکدام شاهد یک پلیفونی نبودیم، آنهم با چنین هارمونی و هماهنگی باشکوهی. این سه قطعه اولا همه مربوط به روزگار دفاع مقدس هشتساله هستند، ثانیا هر سه را معروفترین و مهمترین نوحهخوان و حماسهخوان آن روزگار یعنی صادق آهنگران اجرا کرده است، ثالثا هر سه شعری با یک موضوع دارند، یعنی عزم نبرد و اعزام برای رفتن به جبهه و عملیات دفاع از مرزهای ایران، اما با اینحال سه شعر و سه نغمه و سه فضای مستقل و مجزا دارند. علیقلی با انتخابی هوشمندانه از میان آنهمه نوحه و سرود و موسیقی دوران جنگ این سه برادر همخون را پیدا میکند و کنار هم مینشاند. رابعا هر سه بسیار محبوب و مشهور و خاطرهانگیزاند در حافظۀ شنیداری مردم ایران. تا اینجای کار فقط از هارمونی معنایی و حسی گفتم. پنجمین هارمونی این قطعه، تازه در موسیقی و آهنگسازی علیقلی اتفاق میافتد. از اینجا به بعدش دیگر زبان من از بیان ناتوان است. شنونده، شنوندۀ باهوش و گوشِ تربیتشده، خود باید با دقت بشنود، خود باید با گوش خود تماشا کند که آهنگساز نابغه چگونه از همراه ساختن این سه ملودی یک موسیقی جدید با یک هارمونی باشکوه و یگانه را نواخته است و چگونه در اوج آن موسیقی فرازمند به تم اصلی سمفونی میرسد.
داخل پرانتز بگویم، من یک فانتزی خاص دارم برای خودم. فانتزیِ انتخابِ جایگاه ابدی. گاهی در زمانهایی در مکانهایی آنقدر تحت تاثیر قرار میگیرم که در دل آرزو میکنم کاش همانجا بمیرم، چه همان وقت چه وقتی دیگر. مثلا در بین درختان جنگلی رازآمیز و باشکوه، یا بر ماسههای ساحلی زیبا، یا در خلوت یک معماری قدیمی، یا حیات یک امامزادۀ دنج و باصفا یا در صحن حرمی مطهر ... هنگامِ گوشدادن به این سمفونی برای اولینبار یک مکان انتزاعی و موسیقایی را نیز برای سفر ابدی پسندیدم. هربار که این آلبوم را گوش میدهم میبینم یکی از زیباترین و دلخواهترین جایها برای آغاز ابدیت، سه دقیقه و سی ثانیۀ نخستِ موومان چهارم سمفونی ناصر است.
در نیمۀ دوم موومان دف از حرکت بازمیایستد و علیقلی با تمپویی سریعتر سراغ ملودی شاهکار قدیمی خود یعنی سبکبالان میرود. نغمهای که آنهم از نظر محتوایی وامدار نوحهخوانی آهنگران است که نخستینبار شعری از قادر طهماسبی را پس از اعلان قطعنامه اجرا کرد؛ هرچند نغمهپردازی و آهنگسازی آن آهنگ تماما از خود علیقلی بوده است، اما این اشتراک نیز در هارمونی معنایی موومان موثر است. این همان بازیگر میهمان چهارم است که جداگانه روی پرده آمده و همین جدایی نیز بیدلیل نیست. سه نغمۀ نخست، نغمۀ روزگار جنگ و دفاع و حماسه است و در فضاسازی همین مفاهیم نواخته شدند و این چهارمی نغمۀ روزگاران پس از جنگ و حسرت جاماندگان از شهادت و رشادت است و به همین خاطر در فضاسازی و رنگبندی موسیقایی دیگری به گوش میرسد. با آنچه تا الآن توضیح دادم، عنوان «دفاع» برای این موومان عنوان دقیق و قابل دفاعی است و حتی علیقلی به خاطر همین یک موومان میتوانست نام این پوئم سمفونیک را سمفونی دفاع یا سمفونی دفاع مقدس بگذارد. چه اینکه در این اثر، دفاع هشتسالۀ ایرانیان از مرزهایشان و خاطرات حسبرانگیز شنیداریشان به هنرمندانهترین روشها ثبت موسیقایی شده است. البته که لذت کامل بردن و فهم ظرائف این موومان سمفونی، گوشِ تربیتشده میخواهد و شاید هر شنوندهای در چندبار شنیدن نخست حق شنیدن را ادا نکند و آمیزش و حرکت خطوط موازی ملودیها را از هم تشخیص ندهد. بله این موومان از سنخ رطلی گران است: «تا چهها بر سر و دستار حریفان گذرد | زان میتند که در رطل گراناست امروز».
موومان پنجم نام «آرامش» بر خود دارد. منِ مخاطب عام حس میکنم نام «تکاپو» برای این موومان مناسبتر بود! یا دستکم «در جستوجوی آرامش» یا «به خاطر آرامش». چه اینکه آرامشی در این موومان وجود ندارد. چهبسا از منظر داستانی این بخش تعلیق بهحساب آید. چه اینکه در نیمۀ اول هیجان و اضطراب و حماسه را تجربه میکنیم، یعنی جنگ را و نیمۀ دوم اندوه و دریغ را. شاید فقط دقیقۀ پایانی این قطعه است که با استخدام و بازیگرفتن از ملودی «ممد نبودی ببینی» تا حدی به سمت آرامش حرکت میکنیم. فضاسازی نغمهپردازی دو موومان ششم (شهادت) و هشتم (پایان) بیشتر به آرامش نزدیکاند.
موومان ششم با نام «شهادت» تداعی کنندۀ مفاهیمی چون شهادت، بهشت، آرامش و ابدیتاند. بهخصوص فضاسازی ابتدای این قطعه تا حدی یادآور ارکستراسیون و فضاسازیهای موسیقیهای پیشین علیقلی بهویژه «سیمرغ» است. پس از فضاسازی اولیه، موسیقی با تم اصلی و اختصاصی آلبوم پیدا میکند و سپس سراغ نغمههای دیگر میرود. در این موومان برخلاف موومانهای دیگر سمفونی، از نغمهها و ملودیهای دوران جنگ یا انقلاب استفاده نشده، بلکه دو بازیگر اصلی و دو نغمۀ استخدام شده یکی نغمهای ملی و دیگری نغمهای مذهبی است. روی نغمۀ نخست که تصنیفی قدیمی است بعضی آهنگسازان (مثل محمدرضا لطفی و جلیل عندلیبی) این غزل حافظ را گذاشتهاند: «ما سر خوشان مست دل از دست دادهایم» و بعضی دیگر (فریدون شهبازیان) این غزل «بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید». نام این ملودی و نخستین سازندهاش معلوم نیست. استاد شهبازیان در اطلاعات آلبوم «شور عشق» در توضیح قطعۀ «محرم راز» نوشته «بر اساس ملودی نغمه»؟! که من منظورشان را متوجه نمیشوم و زندهیاد استاد لطفی در اطلاعات آلبوم «چشمۀ نوش» در توضیح قطعۀ «سرخوشان مست» نوشتهاند «تصنیف قدیمی»؟! و جایی هم در گذشته خوانده بودم آهنگ قدیمی نیست و از ساختههای استاد محمدعلی کیانینژاد است اما اکنون منبعش را پیدا نمیکنم. علیایحال مهم این است که یک تصنیف ایرانی است و مخصوصا بهخاطر حضور و تولدش در موسیقی سنتی و ردیفدستگاهی ایران، رنگِ ملیبودنش پررنگ است. از آفرینشگر نغمۀ دوم نیز که نغمۀ آیینی است خبری در دست نداریم، این نغمه ملودی یک نوحۀ عاشورایی است که بیشتر با این شعر در هیئتها اجرا میشود: «سقای دشت کربلا ابالفضل ابالفضل | دستش شده از تن حدا ابالفضل اباالفضل». این موومان با این فضاسازی و بازآفرینی از موومانهای متفاوت پوئم سمفونیک است، هرچند معناشناسی مرتبطی با کلیت سمفونی دارد. چنانچه به باور ایرانیان مسلمان با شهادت، روح رزمنده از پیکر و از محیط جنگ و جبهه جدا میشود و راهی آسمان ارزشها و ابدیتها میشود، علیقلی نیز در این موومان از نغمات جنگ فاصله میگیرد و سراغ نغماتی میرود که نمایندۀ زمینههای ذهنی رزمندگان و شهیدان جنگ تحمیلی هستند. بهشت و خانۀ ابدی شهیدانی که برای دفاع از مرزهای ایران و ارزشهای اسلام جان خویش را نثار کردهاند، جایی در حوالی کوچه باغهای همین نتها و نغمههای ایرانی و اسلامی است.
موومان هفتم، با نام «پیروزی» آغازی مقتدرانه دارد و فضاسازی مارش پیروزی را برای ذهن شنونده تداعی میکند. در میانۀ موومان نیز با حضور تار (این ساز ملی ایران معاصر) در ارکستراسیون نشاط و آرامش و ثبات ایران را نمایش میدهد. این نشاط در ادامۀ آهنگ بیشتر و بیشتر و میشود و به نوعی گرهگشایی از روایت سمفونی است. همچنین این موومان را به نوعی میتوان پایانبندی اصلی یا اولیه پوئم سمفونیک دانست. چهبسا من بودم، نام این موومان را «پایان» میگذاشتم.
موومان هشتم با عنوان «پایان» اما از قطعات مهم و قدرتمند و به نظر من ماندگارِ پوئم سمفونیک ناصر است. در پاراگراف قبل تلویحا اشاره کردم با موومان هفتم هم میشد سمفونی را به پایان برد، اما قطعا سمفونی همچنان چیزی کم داشت. کار تمام میشد (به معنای به آخر رسیدن) اما تمام نمیشد! (به معنای کمال یافتن). موومان هشتم موومانی کرال است که فضاسازی بسیار متفاوتی با فضاسازی دیگر قطعات آلبوم دارد. موومانی سرشار از نغمههایی دلپذیر، حسبرانگیز و رویایی که حیف است نام پایان را بر خود داشته باشد. چهبسا بهتر بود چنین عنوانی برای این موومان برگزیده میشد: «آغاز پس از پایان».
حال که هم درباره کلیت پوئم سمفونیک سخن گفتیم هم موومانها را با رویکرد زیباییشناسی یکییکی بررسی کردیم، وقت آن است که به آن سوال دشوار برگردیم: ناصر چیست و چه معنایی در منظومۀ موسیقایی محمدرضا علیقلی دارد؟
بهنظرم پاسخ را باید در همان یگانه شعر اداشدۀ سمفونی جستجو کنیم:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
«مرغ سحر» را بیشتر لغتنامهها «بلبل» معنا کردهاند و اندکی نیز «خروس». اما مهم این است که شخصیت این پرنده در بیشتر اشعار شاعران بزرگ فارسی «پرندهای آوازخوان» است. سری به مرغان سحری شعر پارسی بزنیم:
از عطار نیشابوری است:
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
ناله از طاق آسمان برخاست
از نظامی:
برآورد مرغ سحرگه غریو
چو سرسامی از نور و صرعی ز دیو
از مولوی:
سحرگه ناله مرغان رسولی از خموشاناست
جهان خامش نالان نشانش در دهان اینک
از وحشی بافقی:
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری؟
این ناله به اندازۀ حرمان که داری؟
مرغ سحر بعضی شعرها فغان و ناله سر میدهد، چنانچه در همین ابیات دیدید و در شعر معاصر هم در تصنیف معروف محمدتقی بهار شنیدهاید: «مرغ سحر! ناله سر کن»؛ در بعضی اشعار هم فریاد میزند، اما در بیشتر شعرهای سعدی و همروزگارانش دهان به موسیقی و نغمه و آواز خوش باز میکند.
از حافظ است:
چو گل سوار شود بر هوا سلیمانوار
سحر که مرغ درآید به نغمۀ داوود
*
برکش ای مرغ سحر نغمۀ داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد
از خواجوی کرمانی است:
خواجو چگونه جامۀ جان چاک زد چو صبح
گر گوش بر ترنم مرغ سحر نکرد؟
*
نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت
*
آهنگ شب از دیده من پرس که هر شب
مرغ سحر از نالهام آهنگ بگیرد
و از خود سعدی است:
فتنۀ شاهد و سودازدۀ باد بهار
عاشق نغمۀ مرغان سحر باز آمد
*
چو آواز مرغ سحر گوش کرد
پریشانی شب فراموش کرد
پس مرغ سحر در هر دو صورت پرندۀ موسیقیسراست در شعر سعدی و از اینرو احتمال ضعیف «خروس» بودنش، ضعیفتر هم میشود. بنابر این دستکم در شعر سعدی قطعا منظور از مرغ سحر، «بلبل» است. چنانچه در بسیاری از ابیات هم در کنار نظیر همیشگی بلبل یعنی «گل»، شاعران پارسیسرا به جای بلبل، مرغ سحر یا مرغ را آوردهاند. مانند دو بیتی که از حافظ نقل کردیم، یا این بیتهای حافظ:
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
*
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
یا این بیتهای خواجوی کرمانی:
صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن
از خروش و نالۀ مرغ سحرخوان چاره نیست
*
در دم صبح به مرغان سحر خوان برسان
نکهت آن گل خودروی که من دانم و تو
و یا این بیت از خود سعدی:
بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست
اما بلبل یا همان عندلیب یا هزاردستان، در اندیشۀ دیرین ایرانیان و در شعر فارسی جز موسیقیدانی و آوازخوانی چه شخصیتی دارد؟ این دیگر نیاز به پژوهش و شاهدآوردن ندارد، انگارهای بدیهی و عمومی است که بلبل در بیشتر اشعار، به خصوص در اشعار سبک عراقی نماد عاشق است. پس مرغ سحر تا اینجای کار شد عاشقی اهل موسیقی، یا آوازخوانی عاشق، یا موسیقیدانی که دعوی عشق دارد.
اما پروانه کیست؟ «شمع» و «پروانه» نیز مانند «گل» و «بلبل» (یا «گل» و «مرغ سحر») نماد عاشق و معشوقاند؛ اما این دو نماد با هم تفاوتهایی دارند. اگر بلبل عاشقی است که عشقش به معشوق را با آواز و موسیقی فریاد میزند و از دوریاش مینالد، پروانه عاشقی است که به سوی معشوق خویش میشتابد تا جایی که آتش بگیرد و جان خویش را از دست بدهد. سعدی در این بیت زیبای خویش که در دیباچۀ گلستان آورده است این دو نماد و این دو شیوۀ عاشقی را در کنار هم به میدان میآورد، با یکدیگر مقایسه میکند و برتری یکی را بر دیگری به رخ میکشد:
ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
گمانم حالا دیگر مشخص شد نغمههای ناصر از کدام نتهای ذهنی و روحی استاد محمدرضا علیقلی برخاسته است.
شهید ناصر شراره، دوست دورۀ نوجوانی و جوانی محمدرضا علیقلی، کسی است که پوئم سمفونیک ناصر به نام اوست و به او تقدیم شده. شراره نیز چون علیقلی هنرمند و دوستدار موسیقی بوده است، اما در زمان جنگ علیرغم اصرار دوستانش، حتی پس از پایان زمان خدمتش، حاضر به ترک جبهه نمیشود تا سرانجام در ۲۴سالگی به شهادت میرسد. وقتی که علیلی جوان تنها ۲۲سال داشته است. پوئم سمفونیک ناصر سیوهشت سال پس از شهادت ناصر شراره و در سالگرد شهادتش منتشر شد؛ وقتی که علیقلی از برترین چهرههای موسیقی ایران است. بله، «مرغ سحر» خود محمدرضا علیقلی است که عشق خود را با موسیقی آواز و ابراز میکند و «پروانه» شهید ناصر شراره است که عشقش را در شرارههای شمع و با سوختن معنا کرده است و آوازی از او به جای نمانده است. شرارهای که نتوانسته تحصیلات خود را در موسیقی و سینما ادامه بدهد، فلوتنوازیاش را به جایی برساند و اثری مشهور از خود به جای بگذارد؛ بلکه با تصمیمی آگاهانه این فرایند و زندگی را کنار گذاشته تا عشق را با تمام وجود لمس کند. پوئمسمفونیک ناصر، روایتی هنرمندانه از گفتگوی درونی استاد محمدرضا علیقلی با خویشتن خویش است در پرسش از شیوۀ عاشقی و معنای مرگ و زندگی.
شنوندۀ این پوئم سمفونیک با علیقلی و شرارۀ جوان _با دو نوازندۀ موسیقی_ سفری را به پنجاهسال تاریخ حماسه و مبارزه و رشادت و شهادت در این سرزمین، آغاز میکند. از فراز لحظههای دشوار و آسان و تلخ و شیرین پرواز میکند و با نغمههایی تازه و زیبا به ملاقات نغمههایی دیرین و خاطرهانگیز میرود. این سفر، سفری است که فرودگاهش، قلبی عاشق است که هنوز داغ یاران رفته در آن چون چراغی روشن است.
حسن صنوبری
* این یادداشت در خبرگزاری فارس هم منتشر شده است: اینجا