در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیئت» ثبت شده است

۰۳
شهریور

در ادامهٔ یادداشت پیشین با موضوع صحرا

 

«جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند»

بسم‌الله. محرم غریبانهٔ ما آغاز شد. غریبانه‌ترین محرم تمام عمرم. البته محرم‌های غریبانهٔ دیگری هم این سرزمین به خود دیده. محرم شب‌های موشک‌باران با ترس از حمله هوایی بعثی‌ها را پدرومادرهای نسل من یادشان است. غریبانه‌ترش محرم‌های زمان پهلوی اول بوده. وقتی پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان مجبور بودند قبل از نماز صبح، آن‌هم با گذاشتن کشیک مخفیانه روضه بگیرند و‌ آرام گریه‌کنند. «دهانت را می‌بویند...». می‌دانم یکی از پدربزرگ‌هایم حتی پس از هلاکت رضاخان‌ و آزادشدن سوگواری بر امام حسین (سلام الله علیه)، حتی وقتی خودشان هیئت بزرگی در یکی از مناطق قدیمی تهران راه‌اندازی می‌کنند، باز آن مجلس‌های کوچک خانگی هفت‌هشت‌نفره را با رفقایش ادامه می‌دهد. گمانم چارشنبه‌عصرها چندتا پیرمرد، هربار خانهٔ یکی جمع می‌شدند، عدسی‌ای بارمی‌گذاشتند و‌ هردفعه نوبت یکی بوده تا برای دیگران روضه بخواند و با هم گریه کنند. من حس می‌کنم می‌شد این محرومیت حتمی امروز، به این غربت غیرحتمی ختم نشود.

احساسم در این غربت همه به‌نوعی مقصریم، چون بیش از انجام تکلیف دنبال رفع تکلیف بودیم. از ستاد کرونایش، تا مداحان و هیئت‌دارانش تا ما شیعیان معمولی.

گمانم بیست روز مانده بود به محرم  که آن یادداشت را نوشتم، قبلش هم با چندنفر مطرح کردم، آن‌موقع می‌شد برنامه‌ریزی کرد. اما دوروز مانده به محرم که ستاد مبارزه با کرونا حرفش را در مخالفت با فضای بسته «واضح‌تر»کرد و انبوهی هیئت را در شوک فرو برد، نه. الآن شاید فقط بشود فکری برای تاسوعا و عاشورا کرد. چه با آن ایدهٔ صحرا که من آنجا توضیح دادم چه ایده‌های دیگر. پدران و پیشینیان ما هزارسال در سخت‌ترین شرایط عشق را سوگواری نکردند که حال ما در زمان قدرت و حکومت شیعیان و دوستداران خاندان پیامبر اینقدر منفعلانه و بی‌فکرانه عزای آسمان‌وزمین را برگزار کنیم.

 این حرکت جناب محمود کریمی که همه استوری کردید خیلی خوب است، دم ایشان گرم که همیشه به خط می‌زند و خط می‌دهد به دیگران، ولی واقعا کافی نیست. فقط بحث اندوه نیست، بحث شکوه هم هست. فقط سوگ شخصی نیست، اعلان جهانی هم هست محرم. عزاداری آمریکایی‌ها برای «جورج فلوید» وسط همین کرونا و با آنهمه سرکوب نظامی و رسانه‌ای به‌مراتب باشکوه‌تر از عزاداری امسال ما بر سیدالشهدا بود. واقعا دنبال چه هستیم؟ تکلیف، یا رفع تکلیف؟ عشق، یا آسودگی؟

ذیل آن مطلب دوستانی نقدهایی نوشتند، بعضی را پاسخ نوشتم و بعضی را نه، ترسیدم به جدل بیفتیم، الآن خلاصه می‌گویم: بعضی گفتند صحرا مار و مور و... دارد و‌ از این حرف‌ها، همانجا گفتم ما تجربه اربعین و راهیان نور داریم، الآن هم می‌گویم: خب قرار نیست همه بروند صحرا. صحرا مرد صحرا می‌خواهد و زن صحرا. غرض این نیست که نوعی سوگواری داشته باشیم، قرار برگزاری باشکوه عزای سیدالشهداست، یعنی همان وجه دوم. به‌قدر کفایت باید بروند و‌ می‌روند همواره. مگر راهپیمایی اربعین را همه می‌رفتند؟ جدا از اینکه اینهمه فستیوال هنری در صحرا برگزار شده توسط اروپایی‌های از من و شما به مراتب نازواَدادارتر!

بعضی گفتند بالکل تجمع باعث گسترش کروناست، آنجا از ویژگی‌های محیطی صحرا گفتم و اینجا هم می‌گویم: اصراری بر صحرا ندارم، ولی اصرار دارم که با همهٔ‌ محدودیت‌هایی که ستاد کرونا می‌گوید هم می‌شود برنامه باشکوه برگزار کرد، به‌شرطی که دنبال تکلیف باشیم نه رفع تکلیف! به شرطی که بفهمیم اقامهٔ عزای حسین بن علی، مایهٔ حیات بشر است، که بشر بی‌مناسک زودتر از بشر بی‌ماسک خواهد مرد! البته من تمام بیانیه‌ها را خواندم و صحرا شامل هیچ کدام از آن محدودیت‌ها نمی‌شد.

 دوستانی هم گفتند خب همین کوچه و خیابان‌های خودمان را فرش می‌کنیم. اینجا عرض می‌کنم: آیا شما از تک‌تک ساکنان خانه‌های هر خیابان می‌توانید رضایت بگیرید؟ که علاقه داشته باشند به شنیدن؟ که سردرد نداشته باشند؟ که وقت خوابشان نباشد؟ که بیماردار نباشند؟ یک نفر هم ناراضی باشد شما حرام را قاطی عزای امام حسین کرده‌اید. روضه هم که دسته نیست بگوید و بگذرد. نیمه‌شعبان خود من مذهبی و جوان و پرحوصله واقعا کلافه و ناراضی شدم از صدای مداوم باندهای همسایگان انجمن‌حجتیه‌ای. دیگر چه رسد به غیرمذهبیِ کم‌حوصلهٔ مسنش. بگذریم اگر مداح بودم کاروانی راه می‌انداختم و راهی صحرا می‌شدم، به یاد صحرای کربلا؛ اما وقتی فقط یک وبلاگ‌نویسم تنها می‌توانم تصورش کنم. البته خوشحالم که می‌بینم کم‌وبیش ایده‌های مشابه صحرا هم دارد اجرا می‌شود. مثل استادیوم و تجمع ماشین‌ها و... . اما هنوز دلم پر است از اینهمه غربت. این یادداشت این صحرانویسی نوشته شد که تذکری باشد برای خودم و دوستانم. چه اینکه باور دارم آنچه امسال دچارش شدیم، فقط یک «وضعیت» نیست، بلکه یک «محرومیت» است. باوردارم قطعا دلیلش در رفتارهای عمومی همهٔ ماست. زین‌رو در شرایط محرومیت باز اگر با غفلت و جهالت و تنبلی پیش برویم، نه‌تنها امید گشایشی نمی‌ماند که بیم محرومیت‌‌های بیشتر نیز در میان می‌آید. از هرکسی به اندازه آنچه می‌داند امتحان می‌گیرند. بدیهی‌ست که شیعه (و مدعی عناوینی چون شیعه و محب) باید بهای فهمش را بپردازد.

پناه بر خدای مهربان و پناه بر رحمت واسعهٔ خدا. 

  • حسن صنوبری
۰۴
ارديبهشت

چهاردقیقه‌وبیست‌وهشت‌ثانیه از یک خاطرهٔ خوب
(ثبت تجربه شرکت در یک #هیئت_خانگی)


میلاد حضرت علی‌اکبر (علیه السلام) به یک هیئت خانگی دعوت شدیم. پیش از این بسیاری از دوستانم ما را به هیئت‌های خانگی‌شان دعوت کرده‌ بودند ولی به خاطر تعدد گرفتاری‌ها عموما توفیق شرکت نبود. این‌بار اما به لطف خدا توانستیم میهمان برنامۀ داستان‌نویس فرهیخته آقای #مجید_اسطیری و همسر محترمشان باشیم. تجربۀ حضور در این هیئت را در سه بخش گزارش و بررسی می‌کنم: محتوا + پذیرایی + آدم‌ها.

1.محتوا:
پیش‌فرض: به نظر من محتوای یک مجلس میلاد اهل بیت (علیهم السلام) هم باید مبتنی بر معنویت باشد هم شادی. اولی نباشد ابتذال است و دومی نباشد انجماد.
روایت: بار اصلی محتوایی جلسه بر دوش یک مداح جوان بود. ایشان ابتدا #حدیث_کسا می‌خواندند؛ خیلی هم خوب و حرفه‌ای. بعد یک شعر بلند خواندند، گمانم یک مربع ترکیب یا ترجیع‌بند امروزی بود؛ خوانششان از متنشان بهتر بود. تک‌وتوک بیت زیبا. مشخص بود شعر در دو دهۀ اخیر سروده شده. سپس یک سرود یا #مولودی خواندند که خیلی خیلی زیبا بود. هم اجرا هم نغمه‌پردازی هم صدا. من بخش‌هاییش را با گوشی ضبط کردم، اما نمی‌دانم به‌خاطر کیفیت ضبط موبایلی یا فاصلۀ گوشی همراهم از مداح یا هردو؛ ولی بالاخره حق صدایشان در این قطعه ادا نشده. (دو برش زدم: نسخۀ یک‌دقیقه‌ای در مطلب قبل بود و نسخۀ چهاردقیقه‌وبیست‌وهشت‌ثانیه‌ای را همراه با حواشی‌اش در تلگرام می‌گذارم)
مخصوصا صمیمیت، بی‌تکلفی و روحیۀ خوب مداح وقتی به هنر و توانمندی موسیقایی‌اش افزوده می‌شد انرژی مثبت جلسه را چندبرابر می‌کرد. از طرفی توجه کنید مخاطبان مستقیم او در اتاق چهارپنج نفر بودند، ولی مداح طوری از حنجره و هنر خود مایه می‌گذاشت که انگار دارد برای پانصدنفر می‌خواند. فردای جلسه وقتی نام مداح را از آقای اسطیری پرسیدم، دانستن اسم کوچکش، یک حس خوب دیگر را برایم آورد: #علی_اکبر_سیاح.

2.پذیرایی: 
پیش‌فرض: به نظر پذیرایی یک هیئت خانگی حتما باید سه ویژگی داشته باشد: اولا ساده باشد، ثانیا خوش‌مزه باشد ثالثا: ته دل آدم را بگیرد. دو مورد دوم برای این است که مخاطب هیئت کیف کند از پذیرایی و مورد اول هم به این خاطر است که میزبان و میهمان هردو جرات کنند باز هم هیئت بگیرند؛ هم به این خاطر است که مجلس محبان امام علی (ع) به مرور درگیر تجملاتی نشود که کم‌کم شبیه به مجلس محبان معاویه شود! 

روایت: پذیرایی اولیه چای با شیرینی میکادو بود. میکادویی که انقدر خوب بود مثل میکادوهای بچگیمان بود. تا حدی که پرسیدم از کجا خریدید و معلومم شد همسر آقای اسطیری خودشان درست کرده‌بودند. بعد از مراسم مولودی‌خوانی سفرۀ شام را چیدند. سالاد الویه در دیس (با تزئینات خیارشور و گوجه و هویج به شکل گل‌درآمده و...) + نان ساندویچی + ظرف‌های خیارشور و گوجۀ برش‌خورده + دو مدل آب‌میوۀ گازدار خانواده. واقعا شام دل‌چسبی بود و اگر مداح سر شوخی را با من باز نمی‌کرد حتی بیشتر هم خورده بودم. تاکید می‌کنم الویه خانگی و هنرمندانه و همراه با ظرافت درست شده بود و می‌شد خالی‌خالی هم چشید و خوردش. یعنی از آن اولویه‌هایی نبود که در ساندویچی‌ها بعضا شاهدیم مقدار زیادی مایونز و سیب‌زمینی و تخم‌مرغ را در تشت پاکوب می‌کنند و شدت بوی مایونز یا گاه تخم‌مرغش انسان را از هرچه اطعمه و اشربه سیر می‌کند.

3.آدم‌ها:
پیش‌فرض: به نظرم در هیئت خانگی سنخیت باید 50% باشد. نه صفر خوب است نه صد. اگر صد باشد دیگر هیئت نیست. همان تجمع خانوادگی یا کاری یا میهمانی دوستانه است. صفر هم باشد اتفاقات زیادی نمی‌افتد. به نظرم بیشتر از اینکه آدم‌ها باهم آشنا باشند خوب است قابلیت آشنایی داشته باشند.
روایت: بنا به محدودیت جا طبیعتا آدم‌ها محدود بودند. اما متنوع. همچنین هیئت تک‌جنسیتی نبود و این خودش حسن مهمی است. حدودا مشخص بود تعداد آقایان کم‌تر است. من که وارد شدم در اتاق پنج نفر بودند. یک‌نفر مداح. یک‌نفر میزبان. یک‌نفر پدر و یک ‌نفر برادر. یعنی مثل خودم فقط یک‌نفر بود. بعد از من دو نفر دیگر هم آمدند. کلا شدیم هشت‌تا مرد که چهارتایمان مستمع و میهمان محض بودیم. یعنی نه فامیل بودیم و نه کارکرد داشتیم. محدودۀ سنی هم بین برادر میزبان و پدر محترمشان بود. یک‌دست و یک‌سن نبودیم. همچنین شغل‌ها هم. از نویسنده و شاعر تا شغل آزاد تا کارمند تا مدافع حرم در این جمع محدود بود. زود گرم گرفتیم و حس‌های خوب رد وبدل شد. ولو حرف‌های مشترک زیادی ظاهرا نداشتیم. البته از دور مشخص بود خانم‌ها بیشتر از ما گرم شدند و صمیمی.
این سه فاکتور سه فاکتور مهم هستند در هیئت خانگی اما همۀ فاکتورها نیستند. فاکتورهای مهم دیگری چون «مدیریت کودکان و نوجوانان»، «مکان‌یابی و مکان‌شناسی برای اسکان میهمانان» و... هم هستند که از حوصلۀاین نوشتار خارج‌اند.
برآیند کلی: وقتی از این هیئت می‌آمدیم بیرون هم خیلی حالمان خوب بود و خیلی خوشحال بودیم، هم کیف کرده بودیم و خاطره ذخیره کرده بودیم و هم خیلی دلمان می‌خواست خودمان هم همینجوری هیئت بگیریم و باز هم در چنین هیئتی شرکت کنیم.



➕حواشی:
✓ثانیه 13: گم‌شدن ضرب‌آهنگ به خاطر کم‌بودن حضار و هم‌خوانان
✓ثانیه 23: پرت‌شدن حواس مداح به رفت‌وآمدجلوی در ورودی
✓ثانیه 59: آوردن استکان آب جوش توسط میزبان برای مداح و تعبیرش به «پاکت» توسط مداح
✓دقیقه یک و 35: آمدن یکی از میهمانان به اتاق و توقف در اجرا
✓دقیقه دو و 45: تقدیر ویژۀ مداح از نویسنده درآن‌نیامده‌ایام به‌خاطر خوب دست زدن و خوب تکرارکردن.
  • حسن صنوبری
۰۲
آبان

این نوحه یک‌جورهایی ادامه، یا نسخۀ کناری نوحۀ قبلی است


لینک دانلود با کیفیت اصلی 


چه رازی
در این گوشه‌ی بی‌قرار صحراست؟

که هرسال

زمان اربعین قیامت اینجاست

از این خاک
خدا چه می‌خواست؟

هنوز آید صدای گریه‌ی کودکان از اینجا

هنوز آید صدای ناله‌ی کشتگانِ صحرا

پیامی دارد این خاک به کل دنیا:

آبروی افلاک
 شد کشته در این خاک


***


در این خاک
به هرسو ردی از عبور مهدی است

سراسر
جهان منتظر ظهور مهدی است

زمانِ
حضور مهدی است

ندانم کی به پایان می‌رسد آخر این جدایی؟

پناه و رهبر مستضعفانِ جهان کجایی؟

تو‌ای خورشید تابنده کی می‌آیی؟

دارم با تو‌عهدی
لبیک یا مهدی


  • حسن صنوبری
۲۸
مهر

نوحه واحد شب نهم صفر 1397 با صدای دکتر میثم مطیعی 

نغمه‌پردازی: اکبر شیخی / شعر فارسی: حسن صنوبری / شعر عربی: احمد حسن الحجیری

 

لینک دانلود با کیفیت اصلی 

 

 

دوباره
دلم راهی اربعینِ مولاست

پیاده

در این جاده قدم‌زدن چه‌زیباست

 

دراین‌دل
دوباره غوغاست

 

به یاد کودکانی که گذشتند از این بیابان

روم افتان و خیزان، تشنه‌لب، روی‌وموپریشان

به یاد خاطراتِ همه شهیدان

 

من در هر دو دنیا
می‌مانم با مولا

 

***  

 

و یک‌روز،
سواری از همین جاده می‌آید

می‌آید،
که روزنی به آسمان گشاید

بدانید،
که او می‌آید

 

بگیرد انتقامِ غنچه‌های به خون تپیده

ز دستی که گلوی کودک ششماهه بریده

دراین شب عاقبت می‌دمد سپیده

 

دارم با تو عهدی
لبیک یا مهدی

 

  • حسن صنوبری
۰۹
آبان

سه تا از نوحه‌های سال‌های قبل که توسط دکتر میثم مطیعی اجرا شده‌اند را اینجا می‎گذارم. متن دوتا از نوحه‌ها از وبلاگ قبلیم پاک شده، فلذا در ادامه مطلب بازمی‎نویسم همان دو تا را. این سه نوحه همه موضوع عمومی محرم و امام حسین (ع) را دارند، دوتاشان نوحه «زمینه» هستند و یکی نوحه «واحد». نوحۀ واحد مربوط به ایام عاشورا (فکر کنم شب هشتم) آن سالیست که روز عاشورا و روز 13آبان همزمان بودند. فلذا در بند آخر شعر از قلب هیئت، چند سطر ناقابل، شلیک کردیم به طرف نیویورک.

 

1. نوحه زمینه: همه عمرم اگر کنم بی‌تو سفر ...

2. نوحه زمینه: زندگی تویی، عاشقی تویی، شاه کربلا یاحسین!

3. نوحه واحد: قصۀ عاشقان ماندنی‎ست

 

 

 

«نوحه زمینه»

 

نه سرخیِ پرچمِ تو را
نه مجلسِ ماتم تو را
به غصه‎های دلِ خودم
نمی‎فروشم غمِ تو را
 
به بیرق هیئتت قسم
قسم به شالِ محرمم
که از در خانه‎ات حسین
به جای دیگر نمی‎روم
زندگی تویی، عاشقی تویی، شاه کربلا یاحسین
بندگی منم، تو ز بند تن، کن مرا رها یاحسین
(یاحسین یا کربلا)
 
دلم فقط آشنای توست
مسافرِ روضه‎های توست
وطن ندارم در این دیار
دیارِ من کربلای توست
 
فتادم از پا و از توان
بدونِ من رفته کاروان
امیر دیرینِ عاشقان!
به کربلایت مرا رسان
دورم از تو و می کشم نفس، در هوای تو یاحسین
دورم از تو و می شود دلم، کربلای تو یاحسین
(یا حسین یا کربلا)
دوباره هنگامه‎ی عزاست
دوباره هرکوچه نینواست
اگرچه دلم‎مرده‎ام ولی
برای دل، تربتت شفاست
 
چه حاجتِ گنبدِ طلاست؟
غبار کوی تو کیمیاست
نماز من در حریم توست
که مُهرم از خاکِ کربلاست
هرکجا روم، قبله‎ی دلم، رو به سوی تو یاحسین
سجده می‎کنم، عاشقانه بر خاکِ کوی تو یاحسین
(یا حسین یا کربلا)
 
غمی که در نام زینب است
نمی‎ ز آلامِ زینب است
شب من و تو کجا سیاه
به قدر یک شام زینب است؟
 
کسی چه فهمیده از غمش
ندیده ماتم چو ماتمش
نمی‎شود مجلسش تمام
ادامه دارد محرمش
 
ما کجا و فهمیدنِ غمِ وارثِ غمِ کربلا؟
ما کجا و فهمیدنِ غمِ دیدنِ شَهِ سرجدا؟
(یاحسین یا کربلا)

 


 

«نوحه واحد»

 

همچنان ای سرِ روی نی
روشن از روی ماهت، شب است
ما کجا و عزای حسین؟
روضه خوان شما زینب است
سر عشقت، گفتنی نیست
یادت از دل، رفتنی نیست
 
از همه خاک زمین تربتِ تو ما را بس
خو گرفتن به غم و غربتِ تو ما را بس
اهل دنیا نشود گریه کن عاشورا 
از خوشی های جهان، هیئتِ تو ما را بس
در عزای تو سینه زنان
هر شبم را سحر می کنم
از همینجا به سوی شما
با دل خود سفر می کنم
هر زمان دل، باصفا شد
زائر کرببلا شد
 
همچنان ای سرِ روی نی
روشن از روی ماهت، شب است
ما کجا و عزای حسین؟
روضه خوان شما زینب است
سر عشقت، گفتنی نیست
یادت از دل، رفتنی نیست
 
السلام ای شهیدانِ به خون غلطیده
کی جهان مثل شما اهل وفایی دیده؟
جان سپردید غریبانه ولیکن امروز
قصه ی عشق شما در دو جهان پیچیده
تا ابد نام زیبایتان
در کتاب جهان خواندنی است
از همه قصه های جهان
قصه ی عاشقان ماندنی است
می درخشید، همچو خورشید
چون که یارانِ حسینید
 
همچنان ای سرِ روی نی
روشن از روی ماهت، شب است
ما کجا و عزای حسین؟
روضه خوان شما زینب است
سر عشقت، گفتنی نیست
یادت از دل، رفتنی نیست
 
هست هر چند زمان اندک و طولانی راه
ما نداریم به غیر از حرم دوست پناه
از خطر ترس نباید، که سفر باید کرد
هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
بار دیگر ببین آمده
دشمنِ کینه جوی امام
رهسپارم سوی کربلا
تا بگیرم از او انتقام
کن نصیبم، این سعادت 
یا زیارت، یا شهادت
 
همچنان ای سرِ روی نی
روشن از روی ماهت، شب است
ما و کجا و عزای حسین؟
روضه خوان شما زینب است
سر عشقت، گفتنی نیست
یادت از دل، رفتنی نیست
 
هرکسی دشمنِ اربابِ شهید است امروز 
شیعه برخیز! که او باز یزید است امروز 
وقت جنگ است اگر دعویِ یاری داری
خیمه‎ی شمر همین کاخ سفید است امروز
مشتِ خود را گره می کنم 
تا زنم بر سرِ دشمنان
تیغِ دشمن چه دارد مگر؟
در مصاف دل عاشقان
هر زمان و هر کجاییم
ما سپاهِ کربلاییم
 
همچنان ای سرِ روی نی
روشن از روی ماهت، شب است
ما و کجا و عزای حسین؟
روضه خوان شما زینب است
سر عشقت، گفتنی نیست
یادت از دل، رفتنی نیست
  • حسن صنوبری
۱۸
مهر

 

دوسال پیش همین ایام یک نوحه‎خوانی تمسخرآمیز به عنوان نوحه‌خوانی متفاوت یزدی‌ها در اینترنت منتشر شد که برای ناآشنایان با فرهنگ دیرین مردم یزد قطعا تصویر بدی را از آن دیار نمایش می‌داد. وسط نوحۀ سینه‎زنی امام حسین (ع) در حالیکه جمعیت سیاه‌پوش دارند سینه می‎زنند آقایان مداح جوان که مثلا خیلی هم روشنفکر و هنرمند و به‎روز هستند شعر سهراب را می‎خوانند! تازه نه درست درمان، بلکه خودشان شعر سهراب را تصحیح کرده‌اند تا از یک شاعر طبیعت‎گرا به زور پیامی سیاسی منتقل شود! آنهم به نفع مذاکره با آمریکا و ... بگذریم. آن نوحه در پاییز 93 خوانده شده بود. تابستان 93 یعنی چند ماه قبل از این برنامه، استاد «حسین سعادتمند» برترین چهرۀ نوحه‌خوانی استان یزد و چهرۀ درخشان موسیقی و آیین عزاداری امام حسین در ایران، درگذشت. نوحه‌خوانی که امر نوحه‎خوانی و مداحی اهل بیت (ع) برایش نه فقط یک امر مذهبی بلکه یک امر هنری بود. هنر مقدس. کسی که البته در زمان حیاتش قدر دانسته نشد و بزرگداشت‌هایی هم که برایش گرفتند عموما در سال‌های پایانی عمرش و از زمان عمومی شدن خبر بیماریش اتفاق افتاده بود. چنانچه همین الآن هم مداحان و نوحه‎خوانان هنرمند غیرتهرانی زیادی هستند که کارشان جدا از اجر معنوی و ارزش آیینی، ارزش هنری فراوانی دارد و به قدر یک مداح کارنابلد و مقلد و مدعی جوان تهرانی هم مورد توجه قرار نمی‎گیرند. مثل حسین فخری که قبلا درباره‎اش مفصل نوشتم.  چهره‎هایی مثل مرحوم سعادتمند و جناب فخری -با آن صداهای قدرتمند و توان نغمه‎پردازی فوق‎العاده‎شان- هرچند فروتنانه از دیار خود بیرون نیامدند و در همان یزد و خرمشهر ماندند، اما حقیقتا چهره‎های ماندگار ملی ما در عرصه موسیقی و هیئت هستند و باید در سطح ملی طرح شوند و قدر ببینند. اگر فرهیختگان جامعه، الگوهای اصلی جامعۀ خود را نشناسند و نشناسانند، هر اتفاق مبتذل و هر استعداد ناپخته‌ای خود را به عنوان الگو و نماد و چهرۀ فرهنگ و هنر و مذهب معرفی می‎کند و سرانجام جامعه‎ای که به جای قله‎های عظیم چشم بر تپه‌های حقیر داشته باشد، راهی به دهی نخواهد برد.

ما امیدواریم درگذشت حسین سعادتمند واقعا به معنای پایان سبک فاخر، اندیشۀ انقلابی و نفس گرم او در دیار یزد نباشد.

حسین سعادتمند دستگاه‎های موسیقی و ردیف‎های آوازی موسیقی ایرانی را به خوبی می‎شناخت. در جوانی در عالم موسیقی بود و از عالم موسیقی به عالم هیئت آمد. این شد که ملودی بسیاری از سبک‎ها را خودش می‎ساخت و این سبک‎های نوحه‎خوانی عموما بسیار زیبا و دارای ارزش هنری بودند. پس فقط یک خواننده و نوحه‎خوان نبود، نغمه‎پرداز و آهنگساز سبک‎ها هم بود و شاید به همین خاطر فرزند او «فرید سعادتمند» هم به عالم موسیقی روی آورد و خیلی از ما پسر (سازندۀ موسیقی سریال‎هایی چون «ارمغان تاریکی» و «هانیه») را بیش از پدر می‎شناسیم. در عکس بالا هم او در کنار پدر مشغول نوحه‎خوانی است و در این فیلم هم ابتدا فرید می‎خواند بعد پدر با صدای پیر و خسته. البته خود مرحوم سعادتمند هم چند تجربۀ تصنیف‎خوانی و همکاری با آهنگسازان موسیقی سنتی را داشتند اما آن تجربه‌ها بحمدلله چندان کارهای درخشانی نشدند و ادامه هم پیدا نکردند. خوشبختانه سعادتمند در هیئت امام حسین ماند و اینجا ماندگار شد.

حالا تامل در موضوع مشارکت بالای عزاداران در اجرای نوحه‎های سعادتمند و نوع سینه‎زنی‎ها و نظم و هماهنگی و زیبایی سوگواری یزدی‎ها بحثی مفصل است و مقامی دیگر می‎طلبد. اینجا به همین بسنده می‎کنیم که در نوحه‎خوانی سعادتمند هم متن فاخر است، هم اجرا، هم ملودی‎پردازی هم قدرت آوازی. هم شعرها زیبا هستند، هم حماسی و همراه با مفاهیم بلند دینی و انقلابی، چنانچه شایستۀ حماسۀ حضرت سیدالشهداست.. دقیقا برخلاف آن نوحۀ ضعیف که شعرش ساختاری ضعیف و طنزآمیز داشت و محتوایی منفعلانه

 

 

معروف‎ترین نوحۀ اجرا شده توسط مرحوم سعادتمند نوحۀ «نهاد پا در فرات خواست لبی تر کند» که احتمالا همگی آن را شنیده‎اید. من پنج نوحۀ موفق و زیبای دیگرش که شهرت نوحۀ پیشین را ندارند ولی به همان اندازه و شاید حتی بیشتر، زیبا هستند را برای شما می‎گذارم:
 

 

 

من هرسال از این چیزها می‎نویسم، بو که سنگرهای کوچکی مقابل این هجمۀ عظیم و احمقانۀ مداحی پاپ و سین‎سین‎گوی نئوتهرانی ساخته شود و چه‎بسا (خدا که بخیل نیست) روزی گروهی پشت این سنگرها هم بایستند و زیر این علم‎ها هم سینه بزنند. گفتم نئوتهرانی، چون تهران هم عزاداری اصیل خاص خود را دارد.
  • حسن صنوبری
۱۵
اسفند

 

این روزها روزهای روضه است. هم روزهای شنیدن و خواندن و فهمیدن و به یادسپردن مسائل و مصائب بانوی بانوان جهان (سلام خدا بر ایشان) و هم روزهای گریستن. بعضی از فکرها و فهم‎ها ناگزیرند از گریستن، و اگر کسی بگوید نیازی به گریستن نیست و و مطالعه و دانستن و فهمیدن کافی‎ست، معلوم است در همان فکر و فهم هم فقط مدعی‎است.

پس خوش به حال کسانی که در این امور بتوانند بفهمند، به‎یاد بسپرند و بگریند؛ آنگاه بگویند، به‎یادآورند و بگریانند. واقعاً خوش به حال کسی که صدای گرمی دارد و می‎تواند با اخلاص و با دل شکسته روضۀ حضرت زهرا را بخواند. من حتی صدای گرم را هم ندارم، چه رسد به ویژگی‎های دشوارترش. پدرم صدای خیلی خوبی دارد و مادرم دوست‎داشت من روضه‎خوان حضرت زهرا و امام حسین (علیهم‎االسلام) شوم، شاید چون فکر می‎کرد آن صدا به من هم ارث می‎رسد؛ ولی آن ارث نرسید و آن آرزو هم محقق نشد. هرگاه نوحه یا شعر مرثیه‎ای می‎گویم و حنجرۀ گرمی آن شعر را می‎خواند و گوش عاشقی آن شعر را می‎شنود، بی‎شک خیلی خداراشکر می‎گویم؛ هرچند می‎دانم «اثر» خاص و خاسته از نفس و حنجرۀ خواننده و گوش و دل شنونده است. اما بالاخره شعر من هم خودش را قاطی ماجرا کرده. حس می‎کنم بدون داشتن بلیط و پنهانی سوار اتوبوس بهشت شده‎ام. ولو در ایستگاه بعدی بفهمند کیستم و پیاده‎ام کنند؛ یک ایستگاه هم یک ایستگاه است. «یک ایستگاه در بهشت».

در پوشۀ «میثم مطیعی»ام چهار قطعۀ صوتی با موضوع فاطمیه و با شعر خودم را پیدا کردم. آقای مطیعی واقعاً لطف کرده‎اند با وجود اینهمه شاعر خوب و بهتر از من، گاهی از من هم شعر خواسته‎اند. آن چهار عبارت‎اند از: سه روضه و یک نوحه. نوحه را دوست دارم. یک روضه را خیلی دوست دارم و دو روضه را نه خیلی. هرچند بابت همان‎ها هم خدا را شاکرم. از آن دو روضه که خیلی دوستشان ندارم یکی تقصیر شعر خودم و دیگری تقصیر طرف دیگر ماجراست! 

آن روضه که خیلی دوستش دارم، بسیار کوتاه است. لطف می‎کنید اگر بشنوید. اگر یک نفر هم این روضه (یا دیگری) را بشنود و بپسندد و بگرید بر مرثیۀ حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) من حاجتم را از وبلاگ‌نویسی‌ام گرفته‌ام. این روضه به‌نظرم بسیار هنرمندانه و زیباست. یعنی اجرایش توسط آقای مطیعی. در این روضۀ کوتاه تا حدی از سنت آواز ایرانی استفاده کرده است. چیزی که کمتر در روضه‎های ایشان شنیده‎ام. موضوع روضه مربوط به روز شهادت (یعنی پس از شهادت) حضرت فاطمه زهرا (سلام‎الله علیها) است. شعرش را هم (با همه سرعت و محدودیت سرایش) دوست دارم. یک بیت دیگر هم داشت که بیت دوم بود اما آقای مطیعی یا شاید هم دوست شاعرم گفتند خوب نیست، حذفش کن. کنارش گذاشتم، ولی آن موقع حس لطیفی داشتم و این بیت را مناسب حس و حالم و حس و حال موضوع می‌دانستم:

دانش‌آموز دبستان خدا

بازمی‌گردی به بستان خدا

حس من حس آرامش حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) پس از پایان گرفتن رنج‌ها و قدرناشناختن‌ها، با شهادتشان بود.

دانلود «فاطمه! دست علی یار تو باد»

لینک به متن شعر

در نوحه، آقای مطیعی بند دوم را خیلی دوست داشت و با بند اول مشکل داشت. می‎گفت مردم معنای «باد مهرگان» را نمی‎فهمند. من گفتم اولاً شما استاد دانشگاهی و هیئتتان هم دانشگاهی است، اینجا ایرادی ندارد کمی سطح بالاتر برود. دوما در آهنگی محرمی و بسیار معروف با شعر استاد ما هم این واژه هست و ... خلاصه حرف مرا با دلی مکروه قبول کردند. الغرض: بادمهرگان بادی است که در فصل پاییز می‎وزد وبا خود پیام نیستی (و ریختن شاخ و برگ درختان و سبزی و گل‎های باغ) را دارد. همان باد خزانی. همچنین آقای مطیعی گفتند اگر می‎شود گریزی هم به موضوع حجاب بزنم؛ من بی اکراه و با اعتقاد گفتم چشم.

دانلود نوحه «وای از آن غربت شبِ دریا»

لینک به متن شعر

این (همان است که تقصیر شعر خودم است) از همه قدیمی‎تر است. شعر  را الآن خیلی دوست ندارم و مخصوصا به‎نظرم به درد روضه‎خواندن نمی‎خورد.

دانلود «به حال ما در و دیوار خانه می‎گرید»

لینک به متن شعر

این (که اجرایش را خیلی موفق نمی‎دانم) هم مربوط به پس از مراسم تدفین حضرت زهرا سلام الله و از زبان مولاعلی (ع) است. البته روضۀ آقای مطیعی خیلی خوب است مثل همیشه، منظورم خوب چفت نشدن شعر با روضه است. شاید چون طولانی بود، خوب مدیریت نشد ولی بعضی بیت‎هایش را هنوز خیلی دوست دارم، از جمله این:

دنیا برای مردم دنیا بماند

تنها برای مرتضی زهرا بماند

دانلود «از آن مزار بی‎نشان می‎آمدم من»

لینک به متن شعر

  • حسن صنوبری
۲۱
تیر

مهدی سماواتی و آقای جاودان

 

یک

«مناجاتخوانی» کار بسیار دشوار و مهمی است. هم یک آیین مذهبی و هم یک فرم هنری است.
این چیزی نیست که بشود با تقلید از آهنگهای خارجی و داخلی یکجوری سر همش آورد و پوستهاش را در سادهترین قالب‌های پیش‌ساختۀ مدرن هم ادامه داد (مثل بلایی که بعضی مداحان و مرثیهخوانان، سر مداحی و مرثیهخوانی آوردند). از طرفی برخلاف مداحی و دیگر ساختارهای مشابه، کوچکترین تصنع، ریا و خودنمایی در این هنر خیلی سریع خودش را نشان میدهد و کار را خراب میکند. لذا مناجاتخوانی از آن هنرهای اصیل و قدیمی است که فقط از عهدۀ آدمهای اصیل و قدیمی بر میآید. آدمهایی که امروزه تعدادشان دارد به عدد غمانگیزِ «انگشتان دست و حتی کمتر» میرسد. (حداقل در این حوزه، حداقل در شهر ما)
.
بدبختانه امروز شاهدیم که چقدر تعداد کسانی که در مناجاتخوانی از عرب‌ها و موسیقی عربی تقلید میکنند زیاد شده، بی اینکه خودشان عرب باشند (و نه حتی بوشهری و خوزستانی). این واقعاً ناراحتکننده و حتی گاه مسخره است. مناجاتخوانی یک هنر موسیقایی اصیل ایرانی است. ولو ایرانی اسلامی، اما ایرانی هم هست. اگر کسی بخواهد مناجات عربی گوش بدهد هم عقل حکم میکند مناجات عربها را گوش بدهد نه مناجات کسانی که «عربزده»اند و ادا در میآورند.

الآن بیشتر کسانی که میشناسیم _و آواز و آوازۀ خوبی هم دارند_ در حوزۀ مناجاتخوانی عموما خیلی ضعیفاند و غیرقابل تحمل. قابل تحملترینهایشان آنهاییاند که از مناجاتخوانان حرفهای تقلید میکنند. بالاخره مناجات یک ترانه نیست که در پنج دقیقه بخوانی تمامش کنی، هم طولانی است هم اغلب به نثر است، اگر بخواهد به ملال کشیده نشود و مخاطب بیچاره هی تعداد صفحات باقیمانده تا آخر دعا را نشمرد، مناجاتخوان باید هنرمند و این‌کاره باشد.

دو
بین «مناجات‌خوانی استودیویی» و «مناجات‌خوانی مجلسی» تفاوت از زمین تا آسمان است. هردو خوب‌اند، اما اولی نه به دشواری دومی است نه به اهمیتش. چون مناجات‌خواندن اصولاً امری جمعی و محفلی و بداهه است. لذا منظور بحث ما همین «مناجات‌خوانی مجلسی» است.  از مناجات‌خوانان استودیویی موفق می‌توان به آقایان «سید قاسم موسوی‌قهار» و مرحوم «عباس صالحی» اشاره کرد.

در زمینه مناجات‌خوانی مجلسی بیشتر حرفه‌ای‌ها جزو نسل اول‌اند و متأسفانه پیرمرد. قطعاً اینجا اگر بخواهیم اسم یک نفر را ببریم، او «حاج منصور ارضی» است. یعنی کسی که سبک مختص به خودش را دارد و این سبک به جز تمایز، زیبایی و قدرت و هنرمندی زیادی هم دارد. مثلاً کمیل‌های ایشان، یا دعای مجیر یا عرفۀ ایشان همین الآن هم کاملاً مد نظر ارباب تحقیق است. اما جالب این است که با اینکه تخصص و تبحر و تمرکز حاج منصور بر اموری چون مناجات‌خوانی بود و مداحی ایشان (با همۀ قوت و قدرتش) فقط حاشیه‌ای بر روضه و مناجات ایشان بود، هنرمندی و تبحر شاگردانش بر مداحی متمرکز شد و مناجات برای ایشان حاشیه شد. اگر دقت کنید اکثر شاگردان حاج منصور یا اصلاً بلد نیستند مناجات بخوانند، یا اینکه کاملاً از ایشان تقلید می‌کنند که خیلی لطفی ندارد.

می‌ماند جناب «مهدی سماواتی» که از حلقۀ حاج‌منصوری‌ها نیست و از شاگردان حاج ماشاالله عابدی است. اینکه نه اهل سیاسی‌بازی باشی، نه اهل مصاحبه و رسانه، نه اهل نوحه و ترانه و سبک‌های عامه‌پسند، نه اهل پریدن وسط همۀ میدان‌های اجتماعی و نه شاگرد حاج منصور و فقط و فقط به خاطر هنر خودت و صدایت فراگیر شوی، آن‌هم در امر خطیری چون مناجات (و نه ترانه و سرود)، یعنی واقعاً هنرمندی. «مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه» با قرائت سماواتی، آنقدر زیبا بود و آنقدر خاص بود که نمی‌شد جلوی انتشارش را گرفت. و با همۀ زیبایی کاملاً متمایز و منحصر به فرد. نه تقلید حاج منصور، نه تقلید عرب‌ها، نه رفتن سراغ یک نوآوری که در شأن هنر مناجات‌خوانی و روح سنتی‌اش نباشد، بلکه با یک نوآوریِ کاملا دائر مدار زیبایی‌شناسی و ادب در سبک و موسیقی. چنین بود که دیگر ما مردم عادی هم با «مولای یا مولای»های این مناجات آشنا شدیم.

 

مهدی سماواتی


سه
ساختار موسیقاییِ مناجات مهدی سماواتی مانند بسیاری از دعاخوانی‌ها و موسیقی‌های عرفانی، رمزی و معنوی مشرق‌زمینی و باستانی، با آرامش، ملایمت، خلسه، تمرکز، توجه، تعمق و جملات کوتاه آغاز می‌شود و آرام‌آرام بُعد عاطفی و گرمای لحن و اوج صدا و طولانی‌شدن جملات موسیقایی بیشتر می‌شود.

از موسیقی گذشته، سماواتی هم از کسانی است که در آغاز مناجات خود، دعاهای مخصوص به خود دارد که حالت امضایی هنری دارند. نمی‌دانم چقدر به این چیزها توجه کرده‌اید، در بعضی روحانیان هم این مسئله کم‌وبیش هست. مثلاً آقای قرائتی همیشه سخنانش را با این دعا آغاز می‌کند: «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» که از دعای مکارم اخلاق امام سجاد علیه السلام است. سماواتی هم دو دعای کوتاه مخصوص به خود دارد که همیشه هم با یک لحن و آهنگ آرام می‌خواندشان و به همین خاطر بر شباهتش با «امضای هنری» تأکید کردم. این دو دعا تا حد زیادی به خاطر استفادۀ مکرر سماواتی مشهور و آشنای گوش مردم شده‌اند. یکی انتخابی از دعای ندبه است:

 

«وصل اللهم بیننا و بینه وصلة تؤدی الی مرافقة سلفه»

این را که مرتبط با امام زمان (عج) است عموماً پس از پایان دعای فرج ابتداییِ جلسه می‎خواند.
دیگری که شاید با نام سماواتی بیشتر عجین شده، از ادعیۀ خاص منتسب به حضرت حجت است:

 

«اللهم سرّحنی عن الهموم و الغموم، و وحشة الصدر ، و وسوسة الشیطان»

این هم مشخصاً برای ایجاد آمادگی درونی پیش از شروع مناجات است

چهار

از ویژگی‌های محتوایی سماواتی این است که برخلاف جو عمومی بیشتر از زیارات بر مناجات‌ها متمرکز شده و بیشتر از زیارات و مناجات‌هایی که معمول و معروف‌اند و خواندنشان بین عموم مردم متداول است (عاشورا، حدیث کسا، جوشن، توسل، ندبه و...) بر آندسته از مناجات‌های زیبا و ارزشمندی تمرکز کرده و سعی کرده از غربت درشان بیاورد که کمتر مورد توجه عموم مردم بودند و داشتند فقط به خواص اهل مناجات محدود می‌شدند. مثل «مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه» یا «مناجات منظوم امیرالمومنین» که هر دو برای امام علی (علیه السلام) هستند و حالشان حال شب و سکوت است.

«مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه»

اللهم انی اسئلک الامان. یوم لا ینفع مالٌ و لا بنون، الا من اتی الله بقلب سلیم .
و اسئلک الامان یوم یعض الظالم علی یدیه، یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا...


«مناجات منظوم امیرالمومنین»

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع


البته به این مناجات‎ها مناجات‎های دیگری مثل مناجات التائبین و مناجات شعبانیه (در همین ماه رمضان امسال) را هم باید اضافه کرد.

پنج

داشتم فکر می‌کردم خدا آخوندهای پیرمرد و اهل نفس و اهل باطن _برای ماه رمضان_ را هیچ‌وقت تمام نمی‌کند. همیشه _حداقل_ یکی هست. مخصوصاً در عصر غیبت. چون خدا وسائل هدایت بندگانش را تضمین کرده. لذا همیشه هستند، ولو اندک، ولو دیریاب. یعنی _ تو گویی_ خدا قولش را داده. اما خدا در زمینۀ مسائل زیبایی‌شناسانه چنین قولی نداده. این دیگر به همت خود اهل زمین برمی‌گردد. زین‌رو من آرزو می‌کنم در زمانی زندگی کنم که دست کم یک مناجات‌خوان خوب و حرفه‌ای در جهان وجود داشته باشد. یعنی نه‌تنها اشتباه نخواند، نه‌تنها با توجه به معنای عبارات بخواند، نه‌تنها یکنواخت نخواند، نه‌تنها زیبا بخواند، نه‌تنها بی حاشیه و شاخه‌شاخه شدن و هی حرف زدن وسط دعا بخواند، نه‌تنها با ادب بخواند (و از به‌زور و با دادوفریاد، اشک و ناله گرفتن از مردم اجتناب کند!) بلکه با چشمان بسته بخواند. بله، با چشمان بسته. اینجا «با چشمان بسته خواندن» یک استعاره است. یعنی اولاً انس زیاد فردی با متنِ مناجات (و ترجیحاً حفظ و دانستن معنایش) و ثانیاً برای دل خود خواندن. این هم از تمایزات و دشواری‌های مناجات‌خوانی است. اگر بخواهی فقط یک شومن برای مخاطبانت باشی خیلی جاها جواب می‌دهد، اما اینجا نه. اینجا تا سعی بر ارتباط خالصانه و عاشقانه با مضمون مناجات و خدای مناجات نداشته باشی، مخاطب (مستمع) هم نمی‌تواند با مناجات ارتباط برقرار کند. تفصیلش بماند.

{یک نکتۀ دیگر هم برای پند و اندرز اضافه کنم: ما باید خیلی خوشحال باشیم که در مقطعی زندگی می‌کنیم که خیلی از مناجات‌خوان‌ها و روضه‌خوان‌هایمان جنگ رفته‌اند. این مسئله خیلی مهم و مغفول است. بیچاره نسل‌های بعد. عاشورا خواندن کسی که تجربۀ زیستی‌اش تا حد چنان جنگی است و گنجینۀ رنج‌هایش پر است از کشته‌شدن برادران و دوستانش در آغوشش و مقابل دیدگانش، فرق دارد با عاشورا خواندن مداح جوانی که دشوارترین نگرانیش قبول نشدن در کنکور و بیشترین اندوهش به اندازۀ کافی دیده‌نشدن است.

به قول شاعر:

ما کربلا شنیدیم ما کربلا ندیدیم
سرهای بی‎بدن را بر نیزه ها ندیدیم
وامانده خسته درگیر، سینه زدیم و زنجیر
زنجیرهای خون را بر دست و پا ندیدیم  ... (امیری‎اسفندقه، مرتضی)
   

     }

 

شش
البته که خودتان بهتر می‎توانید مناجات‎های سماواتی را پیدا کنید. من اینجا چندتا برای نمونه می‎گذارم. دوتایش برای رمضان امسال است و سه تا برای رمضان سال‎های خیلی قبل. شاید هفت هشت سال پیش.

  1. مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه _ شب 18 رمضان _ 94
  2. مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه _ شب 26 رمضان
  3. مناجات منظوم حضرت امیر _ شب شب 27 رمضان
  4. زیارت امین الله _ شب 21 رمضان
  5. مناجات شعبانیه _ شب 6رمضان _ 94
  • حسن صنوبری