در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دونالد ترامپ» ثبت شده است

۱۷
آبان

ظاهراً آقای ظریف فرمایش کرده‌اند بایدن با ترامپ فرق دارد و آقای روحانی هم گفته‌اند امیدوارند رییس جمهور جدید شعورش برسد و به برجام برگردد البته شیخ اجل سعدی علیه الرحمه هم فرمایشاتی دارند که بعدا می‌گویم این هم از عرض بنده:

 

رای آورد فلانی؟ به درک
حاصل جنگ دو‌ جانی، به درک

چه کند فرق، مرا کشته‌شدن
در عیان یا که نهانی؟ به درک

رخ‌به‌رخ سر ببرد یا ز قفا
ز من ار گاوچرانی، به درک

شیخ ما محو نتایج مانده
حال این وضع گرانی، به درک

گفتم ای شیخ! بگفتا: «ساکت!
فارغ از کار جهانی؟ به درک

فارغ از سکه و ارزی نکند؟
فارغ از سود و زیانی؟ به درک

انتخابات جهان است» بله
وز پی‌اش رفته جهانی به درک

سرد گردیده هوا : گفتم، گفت:
می‌شود رفت به آنی به درک!

ما حوالت به جهنم شده‌ایم
در زمانی و زمانی به درک

رفت سرمایهٔ پیری بر باد
رفت ایام جوانی به درک

در بهشت‌اند تنی چند خواص
سرنوشت همگانی به درک

گرگ‌ها جشن گرفتند، چه باک
جان دهد گر که شبانی، به درک

تا که ارباب جدیدش که شود
فقر و فحشا و گرانی، به درک

شیخ شاد است مگر خان جدید
نان دهد از سر خوانی به درک

شیخ شاد است و دلش آباد است
تو گر از خون‌جگرانی، به درک

 

الغرض، شیخ! تو ما را قطعاً
می‌توانی برسانی به درک!

 

 

حسن صنوبری

 

 

 

پ‌ن: من شاعر ناسیاست‌دان البته این را می‌فهمم: همان‌قدر که شکست ترامپ به خودی خود ارزشمند است و برای ایران خوب است، پیروزی بایدن هم بی‌ارزش است و برای ایران _با چنین دولت‌مردانی_ بد. اولی حیثیتی و دومی راهبردی. اولی یعنی آمریکا در طرح هجومی شکست خورد و ترامپ هم به همان‌جایی رفت که کارتر رفت [به درک!] و دومی یعنی تیم تازه نفسی با طرحی نو پیش روی ما و مسئولانمان است که مشخص است چقدر باهوش و پرتوان و لایق‌اند!

  • حسن صنوبری
۰۱
اسفند


آلبوم موسیقی «معراج» آخرین آلبومی بود که از  زنده یاد «عبدالله سروراحمدی» منتشر شد. این آلبوم اختصاص به پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) داشت و سروراحمدی، نابغه موسیقی مقامی تربت جامی اندکی پس از انتشار این آلبوم در سن 63سالگی و همزمان با مبعث نبی مکرم اسلام از دنیا رفت. خوانندگان این آلبوم «حبیب‌الله طالب احمدی» «غلام رسول فرهادی نیا» بودند که مثل خود سروراحمدی نشانی از پیامبر در نام خود داشتند (حبیب الله و احمد و رسول)

 در استادی و نوآوری و خلاقیت کمتر کسی در حیطه موسیقی مقامی حوزه تربت جام خراسان (دوتار) با او قابل مقایسه بود. شاید برایتان جالب باشد که  این هنرمند اهل تسنن ایرانی، قطعه و مقامی نیز با عنوان «شاها سلام علیک» هم ساخته است که اختصاص به دوازده امام معصوم (علیهم السلام) دارد. حیفا و حسرتا که چنین گنجینه‌هایی در غربت و بی‌توجهی رسانه‌ها و مسئولان مدفون شدند.


از این آلبوم معراج دو قطعه را بسیار دوست‌میدارم و زمانی هرروز گوش می‌دادم. یکی «شاه زمان» و دیگری «چهار بیتی حسین آبادی». از دومی که خواب عجیبی هم دیده بودم. علی ای حال به مناسبت میلاد حضرت ختمی مرتبت قطعه «شاه زمان» را تقدیم میکنم.

  • حسن صنوبری
۲۳
مهر


می‌گویند این روزها - در پی رونمایی از چهرۀ جدید آمریکا – روزهای وحدت است. 

من می‌گویم، همۀ روزها، روزهای وحدت است. وحدت مختص اوقات مفتضح‌شدن غرب‌باوران و غرب‌پرستان نیست. در ضرورتِ وحدت ملّی، فرقی بین سال 88 و سال 96 نیست.

گمان می‎کنم این روزها ، به‌جز روزهای وحدت، روزهای یادآوری و پرسش است. روزهای فهمیدن و دانستن و مطالعه. این‌روزها باید دوتا کتاب را بخوانیم. یکی ادبی و دیگری فلسفی. یکی کهن، دیگری نو. یکی شرقی و دیگری غربی. این‌روزها، روزهای خواندنِ «کلیله و دمنه» جناب «نصرالله منشی» و «منطق اکتشافات علمی» جناب «کارل پوپر»  است، تا بعد بفهمیم این کسانی که در سال‌های اخیر برای ایران ما و سرنوشت ما و عزت ما و فرهنگ ما و تمدن ما و انقلاب ما و شهیدان ما و فرزندان ما تصمیم گرفتند، بر اساس کدام متن، کدام فکر، کدام فرهنگ، کدام عقل بشری یا غیربشری به چنان تصمیم‌ها و تدبیرهایی رسیدند. آیا این رویکردی که حضرات مسئولین در قبال دوستان و دشمنان خود اتخاذ کرده بودند در دکان هیچ عطاری پیدا می‌شود؟

آقای روحانی این ایام خیلی زیبا صحبت می‎کنند. آدم لذت می‌برد. با ادبیاتی سرشار از غرور و «عزت ملی»، «اقتدار ایرانی» و «وحدت ملی» . هشتگ‌ها و کلیدواژه‎هایی که جایشان در ادبیات و دیپلماسی روزهای مذاکره خیلی خالی بود. 

با نهایت حسن نیت اگر به مسئولان و سیاست‌مداران و انبوهِ رسانه‌های دولتی و خصولتی هوادارشان بنگریم، خود را و مردم خود را شرمسار تاریخ کهنسال و پرتجربۀ ایران کردند.

برای اینکه از سنتِ معرفی کتابِ خود دور نشوم، در این ماجرا هم دو کتاب را معرفی می‌کنم. مطالعه کلیله و دمنه را مختص جناب «روحانی» و جناب «ظریف» توصیه می‌کنم  و کتاب منطق اکتشافات علمی را مختص هواداران پر و پا قرص سیاسی ایشان که امکان ندارد اشتباهی را در اندیشه و نظر خود محتمل بدانند. اگر جنابان روحانی و ظریف فرصت مطالعۀ زیادی ندارند، از کل کتاب کلیله و دمنه فقط باب «بوف و زاغ» (البوم و الغراب) را مطالعه کنند. در سالروز تصویب برجام بخشی از این باب را نوشتم: https://t.me/fihmafih/293

داستانی که شبیه پایان‌بندی داستان برجام چنین تمام می‌شود: «اینست داستان حذر از مکان غدر و مکاید رای دشمن، اگرچه در تضرع و تذلل مبالغت نماید، که زاغی تنها، با عجز و ضعف خویش، خصمان قوی و دشمنان انبوه را بر این جمله بوانست مالید، بسبب رکت رای و قلت فهم ایشان بود. والا هرگز بدان مراد نرسیدی و آن ظفر در خواب ندیدی. و خردمند باید که در این معانی بچشم عبرت نگرد واین اشارت بسمع خرد شنود و حقیقت شناسد که بر دشمن اعتماد نباید کرد، و خصم را خوار نشاید داشت اگرچه حالی ضعیف نماید.»

توجه کنید که این جملۀ «بر دشمن اعتماد نباید کرد» را بیدپای چندهزارسال پیش از آیت‌الله خامنه‎ای گفته بود. کاش آقای روحانی، رئیس جمهور سرزمین دانش‌ها و فرهنگ‌ها، که ترامپِ غربِ وحشی را به مطالعۀ تاریخ فرامی‌خواند، خود ادبیات شکوهمند و تاریخ رنج‌کشیدۀ سرزمین خودش را با دقت و عبرت مطالعه کرده بود، نه تاریخ چندهزار سال پیش، لااقل تاریخ معاصر و نهضت نفت را.

و اما کتاب پیشنهادی‌ام برای هواداران متعصب جناب روحانی و جنجالِ برجام: منطق اکتشافات علمی ، نوشتۀ فیلسوفِ لیبرال‌مسلک معاصر، کارل پوپر. باز اگر فرصت مطالعۀ این عزیزان هم اندک است، بخشی که عنوان «ابطال‌پذیری، معیار تمیز علم از غیر علم» را دارد مطالعه کنند و اگر دشوار نبود چند بخش دیگر مربوط به ابطال‌پذیری. من پس از انتخابات سال 92 هم در یادداشتی سعی کردم این نظریۀ فلسفه علم پوپر را وسیلۀ محک آراء و اندیشه‎های سیاسی آن روزگار قرار دهم و اتفاقا نتایج جالبی هم گرفتم. امروز هم یکی از لحظات درخشان برای به میدان آمدن نظریۀ ابطال‎گرایی است. جناب پوپر در آن رساله می‌گویند: «ملاک من در تجربی یا علمی‌شدن دستگاهی از گزاره‎ها، تن دادن آن دستگاه به آزمون تجربی است» پوپر به اثبات‌پذیریِ نظریه‎ها خیلی امیدوار نیست و در عوض راه آسان‌تر ابطال‎پذیری را پیش پای قضاوت‎های ما می‎گذارد. اگر نتوانیم بفهمیم آنچه باید باشد دقیقا چیست، لااقل می‎توانیم بگوییم آنچه نباید باشد چیست. پوپر می‎گوید هر نظریه و دعوی باید ابطال‎پذیر باشد، قابل رد شدن. به قول خودش جملۀ «فردا یا باران می‌آید یا باران نمی‌آید» ابطال‌پذیر نیست و ارزش علمی ندارد. اما جملۀ «فردا باران خواهد آمد» ابطال‌پذیر است. تا فردا صبر می‎کنیم و آنگاه تکلیف دعویِ مدعی و نظریۀ نظریه‎دهنده مشخص می‌شود. جملاتی چون: «برجام، تحریم‎ها را رفع می‎کند و باعث رفاه مردم ایران و محبوبیت و عزتشان در جهان می‎شود» یا اگر دقیق‌تر بخواهم بگویم جملاتی چون:

« آمریکایی‌ها کدخدا هستند و با کدخدا بستن راحت‌ تر است»،

 « برجام سایه جنگ، تهدید و تحریم را از کشور برداشت »،

« روزی که مذاکرات به سرانجام مطلوب برسد، خواهید دید که فرزندان دلاور شما چگونه در این مصاف و در برابر قدرت‌های جهان ایستاده و مذاکره کردند.» و

« امروز به ملت شریف ایران اعلام می‌کنم که طبق این توافق، در روز اجرای توافق، تمامی تحریم‌ها، حتی تحریم‌های تسلیحاتی، موشکی هم به صورتی که در قطعنامه بوده، لغو خواهد شد »...


همگی دقیقا جملاتی ابطال‎پذیر بودند که چندروز پیش به شدیدترین نحو ممکن، به دست آمریکایی‎های قلدر باطل شدند. اگر بگویید امروز روز همدلی و وحدت است من مشکلی ندارم. ولی امروز روز شعور و عبرت هم هست.



دو یادداشت گذشته‌ام درباب ترامپ، پیش و پس از پیروزیش



  • حسن صنوبری
۱۹
آبان

یک؛

ترامپ بر کلینتون پیروز شد، آنسان که احمدی‌نژاد بر موسوی

همانقدر غیرقابل پیش‌بینی برای رسانه‌ها، روشن‌فکرها و غرب‌گراها

البته حقیقت این است که تصور تاجگذاری ترامپ برای غیرغرب‌گراها هم دشوار بود، ولی نه از این جهت که او رأی ندارد، از این جهت که بعید است چنین افسارگسیخته‌ای به آسانی اجازه پیدا کند در سرزمین دلارهای دیپلماتیک و دیپلماسی‌های دلاری سروری کند. و الا کسی که ضدسیستم، آن‌هم یک سیستم فاسد، ریاکار و دروغ‌گو مثل آمریکا در خود آمریکا حرف بزند، طبیعتا جذابیت بیشتری برای آمریکایی‌ها خواهد داشت. اگر ترامپ با حرف‌های ضد اقلیت‌ها، ضد مکزیکی‌ها، ضدمسلمان‌ها و ضدزن‌ها در آغاز کارش به شهرت رسید، ولی محبوبیتش را مرهون افزایش موضع‌گیری‌های منتقدانه و ریاستیزانه‌ای بود که پس از شهرت اولیه علیه سیستم آمریکا هم در سیاست خارجی (مثل امور لیبی و عراق و سوریه) هم در مسائل داخلی (مثل فقر و نژاد پرستی) اتخاذ کرد. چنانکه برخلاف تحلیل اکثر رسانه‌ها و نظرسنجی‌های غربی و غرب‌گرا، رهبر ایران آیت‌الله خامنه‌ای همین هفته پیش گفت، ترامپ به خاطر صداقت و صراحت بیشترش درباره وضعیت آمریکا، بیشتر مورد توجه مردم آمریکاست.

 

دو؛

پیروزی ترامپ بیش از اینکه برای اصل سیستم آمریکا و یا دموکرات‌ها شکست محسوب شود، برای آن‌ها که بیرون از خاک آمریکا صفحه اول روزنامه خودشان را با پیروزی کلینتون تزئین و صفحه‌آرایی کردند شکست و افتضاح محسوب می‌شود. آمریکا منافع خودش را می‌شناسد و از سگ زرد بلد است همانقدر استفاده کند که از شغال سیاه بلد بود. آمریکا فتنه است، مفتون نیست؛ بازی‌گردان است، بازی‌خورده نیست؛ شکست‌خورده حقیقی آن عروسک‌هایی هستند که گرم رقص با ساز پیشین سازنده و در اوج چرخیدن با کوک قبلی نوازنده، باید مفتضحانه متوقف شوند تا دوباره کوک شوند.

تا صفحه از نو چیده شود و نمایشنامه جدید از راه برسد، بسوزد دل‌ها برای سرگردانی مهره‌ها و عروسک‌ها!

 

سه؛

روی کار آمدن استعاره ترامپ در ادبیات آمریکا به خودی خود یک پیشروی برای آمریکا محسوب می‌شد (چنانکه پیش از این درباره‌اش نوشتم)، اما تاج‌گذاری او در کاخ سفید امپریالیسم، بسته به اینکه واقعا چقدر بازیگر است یا چقدر احمق، نتایج متفاوتی دارد. چیزی که قضاوت درباره آن آسان نیست. هرچه احمق‌تر و صادق‌تر باشد باید خداراشکر کرد که فروپاشی آمریکا نزدیک‌تر است و هرچه بازیگرتر باشد نشان از دوراندیشی آمریکا دارد که با پیروزی ترامپ هم اعتبار دموکراسی و سلامت سیستم انتخاباتی آمریکا بالا برد هم ادبیات تهاجمی‌تری نسبت به قبل اتخاذ کرد.

 

چهار؛

پیروزی ترامپ یعنی آمریکا دیگر تصمیم دارد رو بازی کند. 

از آنجا که اکثر کشورها و دولت‌ها ساعت خودشان را با آمریکا تنظیم می‌کنند و تیم و تاکتیک را با توجه به او می‌بندند، با روی کارآمدن اوباما تاکتیک سیاست‌بازی، دیپلماسی‌بازی و نفاق را برگزیده بودند. چه آنان که او را می‌پرستیدند و چه آنانکه از او می‌ترسیدند. حال که خط مبدأ از اوباما به ترامپ تغییر کرده، این ساعت‌های کهنه دیگر از کار افتاده‌اند و تاکتیک زیرآبی‌رفتن دیگر جواب نمی‌دهد. حالا ببینیم خود دولت‌مندان این دولت‌ها از خواب بیدار می‌شوند و تاکتیک کهنه را کنار می‌گذارند، یا مردم و رسانه‌ها بالاجبار آن‌ها را کنار می‌گذارند!

 کسی که از ابتدا برای تنظیم ساعت خود اعتنایی به افق آمریکا نداشته شاید در دوران اوباما از سوی روشنفکران مورد شماتت قرار می‌گرفته، ولی به جایش الآن مفتضح نمی‌شود. اما آنکه همه گلابی‌ها و سیب‌هایش را در سبد آمریکا چیده بود الآن وضعیت مزاجی مناسبی ندارد!

 

پنج؛

اشتباه عمده ما این است که عموما در تحلیل‌هایمان آنقدر که برای فتنه‌های آمریکایی و مکرهای انگلیسی اعتبار قائل می‌شویم، جایی برای فتنه‌‌های خدایی و مکرهای الهی باز نمی‌کنیم. چه‌بسا این فتنه از حق باشد و خداکناد "ان هی الا فتنتک" سرانجامی خیر برای حق‌طلبان و فرجامی تلخ برای ستمگران و حیله‌گران باشد، که "والله خیر الماکرین".

  • حسن صنوبری
۱۱
بهمن

http://bayanbox.ir/view/6997524369067197616/Donald-Trump.jpg

رسانه‎های جهان و حتی ایران هرروز از دونالد ترامپ نامزد مشهور جمهوی‎خواه آمریکایی خبری را روی خروجی خود قرار می‎دهند. به گونه‎ای که انگار او یک شخصیت حقیقی است. خیلی از روشنفکران و مسلمانان در سراسر جهان نسبت به حرف‎های او واکنش نشان داده‎اند. این به نظرم خیلی عجیب است. تو می‎توانی با یک آدم واقعی دست بدهی ولی نمی‎توانی با یک تصور دست بدهی.

ترامپ فقط یک استعاره است. از انفجار خشونت‎طلبی، امپریالیسم و کاپیتالیسم آمریکا. از اوج‎گیری حماقت و جهالت برآمده از هالیوود و رسانه‎های خبری آمریکا نزد مخاطبان. مخصوصاً وقتی در نظرسنجی‎ها می‎بینیم در میان نامزدهای جمهوری‎خواه اقبال بیشتری یافته است. یک ابر پول‎دارِ احمقِ فحاشِ بی‎منطق و خشونت‎طلب چطور می‎تواند در قرن بیست و یک به عنوان یک کاندیدای ریاست‎جمهوری یک کشور ظاهرا دموکراتیک و مدرن مطرح شود؟ آن‎هم خیلی بیش از دیگران. به لیست مطرح‌ترین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نگاه کنید ببینید جز ترامپ بیش از دو نفر دیگر را می‎شناسید؟ نهایتاً کلینتون و یک نفر دیگر را بشناسیم ما.

در رسانه‎های غربی ترامپ هرروز از سوی روشنفکران به سخره گرفته می‎شود. چه به خاطر بلاهت سخنانش، چه به خاطر کلاه‎گیسش ... بسیاری از روشنفکران آمریکا به او می‎خندند. اما این خیلی هم خنده‎دار نیست. چون ترامپ یک آدم و یک مفهوم روشن نیست که بتوان به این راحتی به او خندید.

ترامپ یک پیام است. پیامی از قلبِ آمریکا به همۀ جهان برای بازتعریف مفاهیم گذشته.

فرض کنید در ایران یک احمدی‎نژاد می‎گوید تحریم کاغذپاره است و یک خاتمی می‎گوید ما منزویم شدیم. این دو، دو سر حد و دو سر خط گفتمان سیاسی کشور ما می‎شوند. آن‎وقت معدل گفتمانی‎شان در مصداق می‎شود چیزی در مایه‎های لاریجانی (هرچند در مفهوم و دعوی سیاسی گفتمان روحانی بشود). حالا فرض کنید یک‎نفر رئیس جمهور یا کاندیدای ریاست جمهوری شود که رسماً حرفش این باشد «باید به کشورهای همسایه یکی یکی حمله کرد» در چنین حالتی سرحد جدیدی برای مرزهای گفتمان سیاسی کشور وضع می‎شود و گستره و مصادیق آرای سیاسی ما بسیار متفاوت می‎شود. در چنان شرایطی یک نفر مثل جلیلی می‎شود نمایندۀ یک اندیشۀ معتدل. قالیباف یک اصلاح‎طلب رسمی است. احمدی‎نژاد عاقل و مدبر است. عارف یک اصلاح‎طلب تندرو و خطرناک است و خاتمی مجری برنامۀ من و تو. چنانکه برعکس این اتفاق افتاد. از دل 88 و تلاش برای کودتا و براندازی نظام، روحانی به عنوان یک معتدل (نه یک اصلاح طلب) خود را نشان داد. یعنی ما در ادبیات و گفتمان سیاسی رسانه‎ای‎مان یک قدم قابل توجه به عقب رفتیم.

عکس این اتفاق دارد در آمریکا می‎افتد. آمریکا می‎خواهد (شاید در برابر آن عقب‎نشینی گفتمانی ما) یک قدم بلند به جلو بردارد. ترامپ بی‎اجازۀ امنیتی و حمایت رسانه‎ای حکام و تدبیرگران حکومت آمریکا نمی‎توانست سربرآورد. این الاغِ پیل‎نشان، اگر نه به دستور و فرمان، به دستوری و اجازۀ فرمان‎روایان آمریکا آمده است، که دیگر جمهوری‎خواهانِ جنگ‎افروز، به عنوان شخصیت‎هایی معتدل جلوه کنند و دموکرات‎های خدعه‎گر، شخصیت‎هایی صادق و مهربان و بشردوست. بعید نیست فردا روز جایزۀ صلح نوبل (هرچند که سال‎هاست از فحش ناموسی هم بی‎ارزش‎تر است) را به هیلاری کلینتون که از مهمترین حامیان حمله به عراق و افغانستان بود بدهند، یا اینکه بعضی از رسانه‎ها و روشنفکران ایرانی از این خانم که هفت سال پیش رسماً از «اقدام برای نابودی ایران» سخن گفته بود به عنوان یک آمریکایی روشنفکر و قابل احترام حمایت کنند.

خلاصه: آمریکا می‎خواهد از این هم جلوتر بیاید. این معنای آن پیام استعاری است.

به نظرم خیلی نباید این فرد (و دیگر پیام‎های استعاری مشابه) را جدی بگیریم و در بزرگ‌شدنش کمک کنیم، نباید اینقدر بهش واکنش نشان بدهیم و اخبارش را پوشش بدهیم. چه اینکه، تصورش از سوی ما منجر به تصدیقش از سوی آمریکا می‌شود. والله اعلم.

  • حسن صنوبری