در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تولید ملی» ثبت شده است

۱۲
اسفند



خورشیدی فراتر از زمان، زبان و مکان

 

نگاهی به تئاتر ایرانی - سوریِ «الشمس تشرق من حلب»

به بهانه ی اکران‌های اخیرش در ایران


یک

خط سوم‌ها کم‌اند، ولی تاثیرگذارند. در طول تاریخ، حرکت‌کردن بین دوگانه‌های افراطی و تفریطی هیچ‌گاه کار آسانی نبوده است.

بحث این یادداشت درباره ی یک تئاتر متفاوت و دیدنی است. اما به مقدمه‌ای احتیاج دارد:  تئاتر از آن هنرهایی است که در طول تاریخ سرزمین‌ها، طیف‌‌های مخاطبانی متغیر و متفاوتی داشته است. اگر به تاریخچه و پیدایش این هنر توجه کنیم می‌بینیم تئاتر در عصر آغازین و دوران پیدایش خویش از مردمی‌ترین هنرها بوده است. چه در عصر باستان و آن‌هنگام که این هنر با آیین‌ها و باورهای دینی درآمیخته بوده، و چه در نخستین لحظات ثبت شده در تاریخ این هنر در سرزمین یونان. در آن روزگار تئاتر معجونی گرم از هنرهای گوناگون بود که مردم کوچه و بازار را سرگرم می‌کرد و گاه به ایشان حکمت و دانش می‌آموخت. اما سیر تاریخی این هنر دایره مخاطبانی‌اش را بارها بسته‌تر و بازتر کرده است، تا آنجا که در دوران‌هایی این هنر صرفا خاص ثروتمندان، درباریان یا نخبگان خاص یک جامعه شده است.

مخصوصا در دوران مدرن و با ظهور تلویزیون و سینما، گسست جدی بین این هنر و مخاطب عمومی‌اش هرروز بیشتر و بیشتر شد و تئاتر به وادی تناقض‌ها و دوگانگی‌ها گرفتار آمد.

دوگانه‌ای که برای این گوشه از عالم هنر به وجود آمد، این بود که تئاتر در چنین شرایطی برای ادامه ی حیات خویش، یا باید فاخر و نخبه‌پسند باشد یا مبتذل و مردم‌پسند. یا تئاتری هنری، فنی و مبتنی بر متن‌های فاخر که صرفا برای گروهی خاص از نخبگان یا طبقات - سیاسی، علمی و اقتصادی - بالای جامعه قابل‌فهم و لذت است؛ یا تئاتری سطحی، عامه‌پسند، تجاری، و به منظور سرگرمی عموم مردم و فروش بالا.

در کشور خودمان، با آغاز عصر انقلاب اسلامی تا حدی راه برای خط سوم آغاز شد. خط سوم یعنی تئاتری که به سبب ارزش‌های ساختاری، متعلق به دسته اول تئاترهاست، یعنی فنی و حرفه‌ای و هنری است، و به سبب ارزش‌های محتوایی متعلق به دسته دوم تئاترها، یعنی قابل فهم برای عموم مردم است، و سخن دل ایشان. در هنرهای دیگری چون نقاشی و موسیقی سنتی هم شاهد چنین اتفاقاتی بودیم؛ در آغاز انقلاب نقاشی‌های بسیاری خلق شدند که خواص از نظر هنری تأییدشان می‌کردند و عوام دوستشان داشتند. موسیقی‌های بسیاری نواخته‌شد که علی‌رغم اصالت و زیبایی، زمزمه ی مردم کوچه و بازار هم بودند.

در آغاز انقلاب شاید بیش از همه ی عوامل، سه عامل در این موضوع مؤثر بود: اول، بسته‌شدن شرایط تولید موسیقی و تئاتر مبتذل؛ دوم «انقلابی بودن» و «دغدغه ی مردم داشتن» خود هنرمندان عرصه‌های مختلف، و سوم توقعی که مردم از هنرمندان خود داشتند، تا حنجره و تریبون خواسته‌هایشان شوند. اما به ویژه با ورود انقلاب به دومین دهه ی خود، و اتفاقات تلخی که در عرصه مدیریت فرهنگی کشور افتاد این خط سوم تضعیف شد و باز هواداران همان دو قطبی قدیمی میدان‌دار شدند. یا تئاترهای هنری و اشرافی که در محتوا سخنی جز سخن احزاب سیاسی خاص یا نوستالژی‌های نخبگانی چیزی نداشتند (و ندارند) و هرروز کم‌رونق‌تر و اختصاصی‌تر می‌شدند (و می‌شوند)، یا تئاترهای سطحی و ضعیفی که با استفاده از بازیگران مشهور سینما و تلویزیون یا جاذبه‌هایی مشابه، قصدی جز جمع‌کردن سرمایه و پر کردن جیب سرمایه‌گذاران نداشتند (و ندارند).

 

دو

تا اینجا هرچه نوشتم مقدمه بود. اصل مطلب اینجاست: «خورشید از حلب طلوع می‌کند» (یا همان: « الشمس تشرق من حلب») به کارگردانی «کوروش زارعی» باری دیگر از جنس «خط سوم» است و برای فرهنگ و هنر روزگار ما مغتنم.

گمان می‌کنم نخستین متنی که پیش روی کارگردان این نمایش عربی بوده است همان نمایشنامه معروف «ابوباسم حیادار» با عنوان «هیهات» است؛ نمایش‌نامه‌ای آیینی که نزدیک به سی سال است با عنوان «خورشید کاروان» و با کارگردانی «محمود فرهنگ» در ایران روی پرده می‌رود و جزء محبوب‌ترین نمایش‌های آیینی است. باید توجه کرد که اینگونه نمایش‌های آیینی شاید در نوع خود خوب و ارزشمند باشند و از جنس دو گونه ی نمایشی خاصی که گفتیم نباشند، اما در حوزه ی مخاطب سرانجام فراتر از اقشار مذهبی نمی‌روند. درحالی که نخستین ویژگی خاص نمایش «خورشید از حلب طلوع می‌کند» این است که از جنس نمایش‌های اقتباسی است و خوانشی خاص، متفاوت و نو از آن نمایشنامه ی دیرین داشته است. خوانشی که دایره مخاطبانی این نمایش را خیلی فراتر از اقشار مذهبی برده است. کوروش زارعی در این اثر اقتباسی خود سراغ موضوعی رفته است که موضوع روز جهان و همه ی مردم آن، به ویژه مردمان مشرق‌زمین و غرب آسیا است. مسائلی چون «داعش» و «تکفیر»، مسئله‌ی این حزب و آن حزب، و این کشور و آن کشور نیستند، بلکه مسئله ی روز جهان‌اند.

و البته که زارعی با نگاهی تطبیقی که به اتفاقی چون عاشورای امام حسین (علیه السلام) و جنایات امروزی داعش داشته است، جدا از چندبرابر کردن مخاطبان یک تئاتر آیینی، به آن عمقی تمدنی، فکری و استراتژیک در فهم اندیشه و تاریخ اسلام، و همچنین مسائل جهان معاصر داده است.  مخاطبی که این تئاتر را در سال 2019 تماشا می‌کند، از یک طرف وقایع امروز جهان را، با تاریخ می‌فهمد و از طرفی دیگر هم تاریخ را با وقایع امروز جهان می‌خواند. «جنایات یزیدیان چگونه بود؟» ذهن معاصرشناس می‌گوید: مانند جنایات داعشیان؛ «جنایات داعشیان چگونه بود؟ » ذهن تاریخ‌شناس می‌گوید: «مانند جنایات یزیدیان». تماشاگرِ«الشمس تشرق من حلب» فراتر از یک مواجهه ی تاریخی یا سیاسی، به فلسفه ی تاریخ پرتاب می‌شود و در رفت‌وآمدی دیالکتیکی مدام از عین به ذهن، و از ذهن به عین می‌رود. این تعمّق و فرارفتن تئاتر از مرزهای زمانی، هنر بی‌نظیر این نمایشنامه و امتیاز دومی است که جدا از گسترده‌شدن مخاطبانش کسب می‌کند.

چنانچه در امتیاز دوم گفتیم «الشمس تشرق من حلب» مرزهای زمانی را درنوردیده است؛ سومین امتیاز خاص این نمایش هم، بیرون رفتنش از حصار مرزهای زبانی و مکانی است.  «الشمس تشرق من حلب» را یک کارگردان ایرانی، با استفاده از زبان عربی، بازیگران عرب و در یک سرزمین اصیل عربی به روی صحنه برده است. اولین و اصلی‌ترین اجراهای این نمایش در سوریه بوده است و جالب اینکه در آن سرزمین هم با استقبال فراوان مخاطبان عرب‌زبان مواجه شده است. از این جهت، این نمایش جدا از موضوع و محتوا، در اجرا و ساختار هم فرامرزی و بین‌المللی است. از سویی دیگر هم «الشمس تشرق من حلب» قدمی است در راستای گفت‌وگوهای جهانی هنرها، و حفظ محبت و وحدت عمیقی که طی سالیان اخیر بین دو ملت ایران و سوریه به‌وجود آمده است.

روزهای پایانی بهمن‌ماه، گمان می‌کنم برای نخستین‌بار این نمایش با همان زبان عربی و بازیگران سوری به سالن تئاتر شهر تهران آمد و شگفت‌انگیز که علی‌رغم زبان غیرفارسی، برای مخاطبان فارسی‌زبان هم نفس‌گیر و لذت‌بخش بود.

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی بهتر است* 

این سه ویژگی وقتی به توان هنری بالای کارگردان و هنروران نمایش اضافه می‌شود نتیجه‌اش ظهور دوباره و قدرت‌مند خط سوم تئاتر خواهد بود. کارگردانی، متن، طراحی صحنه، طراحی لباس، طراحی چهره، طراحی حرکات نمایشی، طراحی نور، طراحی صدا و موسیقی، و بازی‌های فوق‌العاده ی بازیگران، این نمایش را به نمایشی دیدنی و خاطره‌انگیز تبدیل کرده است. مخاطبی که به تماشای این تئاتر رفته است تا مدت‌ها موسیقی‌های درجه یک و لذت‌بخشش را در گوش خود دارد و چهره و بازی بازیگرانش (به خصوص بازی «مروان غریواتی » در نقش راهب مسیحی، و «حسان الفیصل» در نقش یکی از تکفیریان و حرامیان) را فراموش نخواهد کرد.

البته من هم به عنوان یک مخاطب عام هنر، نقدهایی به این نمایش دارم. به ویژه به آن پرده از نمایش که بازیگر نقش امام حسین علیه السلام، بدون شکوه و تمهیدات لازم در صحنه حاضر می‌شود، و همچنین تاحدی به زنده نبودن موسیقی‌ها. اما این‌قدر می‌دانم که چنین تئاتر مردمی زیبایی که به بهانه ی مردمی‌بودن دست از هنر نکشیده، و به بهانه ی هنری‌بودن گفتگو با مخاطب عمومی را رها نکرده است مغتنم است، باید حمایت شود و ادامه پیدا کند.

 

*مولوی 




*منتشر شده در روزنامه قدس (صفحه ادب و هنر «قدس زندگی» نهم اسفند 1397)


  • حسن صنوبری
۲۳
دی

 

راستی «نانی» تولید مهر97 است و چپی تولید دی 97. ولی زود قضاوت نکنید!

 

یک شکلات خوب چه شکلاتی است؟

به نظرم من شکلاتی است که هم خوش‌طعم باشد هم تا حدی آدم را بگیرد و سیرکند: حداقل برای یک عصرانه همراه با نوشیدنی گرم در زمستان.

 

خب، قیمتِ یک شکلات خارجی خوب چند است؟ 

 

🍫تابلرون صدگرمی 22هزارتومان،

🍫ریتر اسپرت 100گرمی 9500تومان،

🍫بونتی 50 گرمی 9هزارتومان،

🍫متروی 50 گرمی 8500تومان،

🍫اسنیکرز 50 گرمی 8هزارتومان،

🍫مارس 50 گرمی 8هزارتومان،

🍫کیت کت 40 گرمی 6هزارتومان

🍫رولو (نستله) 50 گرمی 6هزارتومان،

🍫هوبی 30گرمی 5500تومان،

 

البته این قیمت‌ها صددرصد دقیق نیستند و مثل خیلی از جنس‌های خارجی دیگر با وضع افتضاح اقتصادمان و نبود نظارت‌های جدی، هرجا به قیمتی متفاوت فروخته می‌شوند. ولی قدر مسلم این است که شما یک شکلات پنجاه گرمی خارجی تقریبا خوب زیر پنج هزارتومان نمی‌توانید بخورید. حالا کاری نداریم به کهنه و مانده بودن اکثر این شکلات‌ها و همچنین تقلبی‌بودن و اصل‌نبودنشان. (جدا از اینکه به نظر من -که در این زمینه مدتی تحقیق جدی کردم- کلا کیفیت شکلات‌های ایرانی به‌مراتب از شکلات‌های خارجی بهتر است. )

 

درحالیکه درمورد شکلات‌های ایرانی واقعا قضیه فرق می‌کند. شکلات خوب و حتی عالی ایرانی (جدا از تازگی و سلامت و...) خیلی‌خیلی ارزان‌تر از شکلات‌های خارجی است. به ویژه محصولات شیرین عسل و تا حدی شرکت‌هایی چون شونیز (داداش برادر)، شوکوپارس (مینو)، باراکا (رضوان شکلات) فرمند و... . . مثلا شکلات محبوب نانی 30گرمی‌اش 500تومان و 50گرمی‌اش هزارتومان است. یعنی بین یک پنجم تا یک دهم قیمت شکلات‌های خارجی. نانی‌های دیگر و گران‌تر (مغزدار و...) هم بیش از 2هزارتومان نیستند.

 

من فکر می‌کردم در این گرانی وحشتناک که همه کالاها اعم از داخلی و خارجی قیمت خودشان را افزایش دادند لابد قیمت نانی هم خیلی گران شده. بعد از مدت‌ها به یاد دوران جوانی رفتم چندتا از این 30گرمی‌ها خریدم و با تعجب دیدم 500تومان است (تولید مهر97). همه هم می‌دانیم نانی از آن شکلات‌هاست که هم خوش‌طعم است هم آدم را می‌گیرد. چندروز پیش رفتم یک جعبه نانی 500تومانی (تولید دی97) خریدم و بردم خانه. در خانه که جعبه را بازکردم دیدم سایزش کوچکتر از سایز قبلی است. خیلی ناراحت شدم. یکی از قبلی‌ها هنوز مانده بود. وزنشان را چک کردم دیدم هردو +-30گرم هستند. باورم نشد. خودم وزنشان کردم. نانی قدیمی 30گرم بود و نانی جدید 32گرم. یعنی شکلات‌ها واقعا هم‌وزن بودند. حالا فهمیدید چه اتفاقی افتاده؟

 

شرکت شیرین عسل در مواجهه با افزایش هزینه‌های  تولید و گرانی‌های بی‌سابقه، به جای اینکه از کیفیت و کمیت محصول اصلی کم کند، از حجم بسته‌بندی کم کرده، که هم بتواند جلوی ضرر اقتصادی‌اش را بگیرد هم به مردمش کم‌فروشی نکرده باشد. آن‌هم در روزگاری که مدیریت فشل دولت ناتوان‌مندمان کاری کرده که خیلی‌ها برای کم‌فروشی و گران‌فروشی به خودشان «حق» می‌دهند. 

 

آدم وقتی چنین شعورهایی را می‌بیند نباید به ایرانی‌بودن خودش افتخار کند؟

  • حسن صنوبری
۰۸
بهمن

http://bayanbox.ir/view/3243773487772011288/SusanHosniDokht.png

گفت‎و‎گوی ویژۀ خبری دیشب شبکه دو (7 بهمن 1394) با اجرای «سوسن حُسنی‎دخت» بسیار دیدنی و خلاف‎آمد عادت بود.

این برنامه برنامه‎ای بود که وقتی رئیس کمیسیون کشاورزی مجلس از پشت تلفن گزارشش را دربارۀ قطعیت آلودگی فلزات سنگین برنج 1121 هند و اقرار مقام هندی به این مسئله گفت، رئیس انجمن واردکنندگان برنج (میهمان حاضر در برنامه) در پاسخش با کمال اعتماد به نفس گفت: «شما با این حرف‎هایتان دارید تمام نهادهای نظارتی را متهم می‎کنید! مگر کشور ما بی حساب کتاب است و نهاد نظارتی ندارد؟!» (یکی نیست بگوید: آخه آدمِ زرنگ! خب مجلس هم خودش نهاد نظارتی است دیگر!) و یا با اعتماد به نفسی دیگر: «با این حرف‎ها موجب تشویش اذهان عمومی جامعه و مخصوصا مردم مظلوم و مستضعفِ طبقات پایین می‎شوید که اکثریت خریداران این برنج هستند!» (یعنی باور کنیم کلان سرمایه‎داران که سودشان در نابودی تولید داخلی و افزایش واردات برنج آشغال هندی است، دارند این حرف را و آن واردات را به خاطر حمایت از مردم مستضعف انجام می‎دهند؟)

این برنامه برنامه‎ای بود که وقتی مجری (خانم حسنی‎دخت) به معاون بازرگانی شرکت بازرگانی دولت ایران (میهمان تلفنی) می‎گوید: «پس قبول دارید آن برنج‎های آشغال که بی‎مناقصه و با رانت و با بخشیدن نیمی از هزینه به آن فرد مشکوک واگذار کردید، تاریخ مصرف دارند و آن‎هم فقط تا ماه اسفند؟!» مسئول محترم خون‎سرد و راحت می‎گوید: «بله، ولی این برنج‌ها تا پایان اسفند به دست مردم می‌رسد و هیچ نگرانی از این بابت وجود ندارد»!

در چنین برنامه‎ای این خانم مجری بسیار مسلط و صریح حاضر شد.

با عذرخواهی از معدود مجری‎های خوب؛ باید عرض کنم: صداوسیمای ما پر شده است از انبوه مجری‎های احمق و دلقک و معیوب. به همین زیبایی و همین شدت که عرض کردم.

  • از انبوه گزارشگران خبری مثلا خیلی نوآور که به طرز لوس، مصنوعی و احمقانه‎ای لحن گزارشگریِ «کامران نجف‎زاده» را تقلید می‎کنند؛
  • تا انبوه مجریان جوان و مثلا پرانرژی و جذابی که به تقلید و تکرار چیزی در مایه‎های «فرزاد حسنی» مشغوند؛
  • تا آن‎دسته از آقایانِ «دخترِ خنگ و مظلوم»نمای مجری در برنامه‎های مذهبی که می‎توانند تا دوساعت با دهان نیمه‎باز به یک نقطه خیره بمانند؛
  • تا آن‎دسته از مجریان خبر که طابق النعل بالنعل با اسم کوچک صدا کردن هم‎دیگر و صمیمیت‎های مصنوعی ادای برنامه‎های خبری آمریکا و انگلیس را درمی‎آورند؛
  • تا آن با اعتماد به نفس‎هایی که اصلا حرمت کارشناس میهمان _ولو پیر باشد، ولو آیت‎الله، ولو بسیار دانشمند_ را نمی‎فهمند و مدام در حرفش پریده و اظهار فضل می‎کنند؛
  • تا آن بی‎هویت‎ها که در مقابل هر میهمان صاحب قدرت یا ثروتی _ولو وقیح، ولو بی‎منطق، ولو دروغ‎گو_ مثل مقوا ظاهر می‎شوند و ارزش حضوری‎شان از پارچ روی میز کم‎تر است...

این حجم بالا، بیش از اشتباهات عملی مجری‎های سیما، گویای اشتباهات نظری مدیران سیما است. صداوسیما زودتر باید فکری اساسی و ساختاری برای این موضوع بکند. باید درک کند که تقلید و تصنع بزرگ‎ترین دشمنان جذب مخاطب‎اند و...
... ای خوشا خلاقیت و صداقت.

گفت‎و‎گوی ویژۀ خبری دیشب با اجرای سوسن حسنی‎دخت وبا موضوع «میزان واردات برنج و تأثیر آن بر تنظیم بازار» بسیار دیدنی و خلاف‎آمد عادت بود. کاش شما هم دیده باشیدش. پیش از این هم چند اجرای خوب، متین، متفاوت و باشخصیتِ سوسن حسنی‎دخت را _عموماً دربرنامه‎های اقتصادی_ دیده بودم. این خیلی خوب است که یک مجری در یک امر متخصص شود و با هوشیاری و مطالعه در برنامه حاضر شود. این خیلی خوب است که مجری اهل خودنمایی نباشد و مودب باشد اما مقوا هم نباشد و حضوری هوشمندانه و فعال در بحث داشته باشد. و این خیلی بهتر می‎شود اگر این حضور هوشمندانه بتواند در خلال بحث‎ها دستِ فریبکارانِ اهل قدرت و ثروت و ستمگران در حق مردم را رو کند و با آگاه‎سازی مردم جلوی خیانت‎ها و حماقت‎ها را بگیرد. در برنامۀ اخیر گمان می‎کنم دو میهمان در استودیو و دو میهمان تلفنی حضور داشتند؛ از این چهار، سه نفر هم‎نظر بودند و در قبال ابهامات سوءمدیریت‎ها و خیانت‎های بحث واردات برنج (چه آمریکایی چه هندی) موضعی ماست‎مالی‎کننده و عادی‎جلوه‎دهنده داشتند و اینجا بود که حس کردم پرسش‎ها و هوشمندی‎های به‎جای مجری، واقعا و استثنائاً نمایندۀ مردم است.

فکر می‎کنم صداوسیما باید به جای بِرَند (و کانون توجه و ستاره و سلبریتی) کردنِ پسرمجری‎های بی‎شخصیت بزمی و مقلد، باید به فکر برندسازی مجری‎های فرهیخته، شجاع و باشخصیت باشد. صداوسیما نباید مخاطب عام را گدایی کند، باید آنقدر خوب و حرفه‎ای باشد که بتواند مخاطب عمومی را هم مشتاق کند. اهتمام به مخاطب خاص، در بلندمدت مخاطب عام را هم راضی می‎کند، اما اهتمام به مخاطب عام (آن‎هم سطحی‎ترین تلقی از این مخاطب) ابتدا با حذف مخاطب خاص همراه است و سپس اندک‎اندک به حذف مخاطب عام می‎انجامد.

خلاصه از طرف من به خانم حُسنی‎دخت بگویید: خانم مجری! با همین فرمان بران!
حتی تند تر!

این هم فیلم کامل برنامه:

 


* سوسنِ حُسنی‎دخت، خواهر سودابه حُسنی‎دخت، دیگر مجری و گویندۀ بخش‎های خبری سیماست.

 

  • حسن صنوبری
۲۴
دی

من بلد نیستم الآن اینجا چگونه تشکر کنم که حق شکرگزاری ادا شود.

فلذا فقط تشکر می‎کنم.

هیچ‎وقت فکر نمی‎کردم آدمی بشوم که اهل تلویزیون دیدن است. البته هنوز هم فکر نمی‎کنم. ولی دیشب دوتا برنامۀ خوب در تلویزیون دیدم که یکیش برنامۀ خوب و زحمت‎کشیده‎شده و بی تصنع «ثریا» با اجرای محسن مقصودی در شبکۀ یک سیما بود.

قبلا هم گاه‎گداری دیده بودم این برنامه را. از جمله همان برنامه‎ای که آقای خامنه‎ای هم از دیدنش تشکر کرده بود را من هم به طور اتفاقی دیده بودم و خیلی پسندیده بودم. عجب حس و حال عجیب و خوبی را برای نوجوان‎ها و بچه‎های مدرسه فرستاد. عالی بود. این دو برنامۀ اخیر هم با موضوع تبلیغ برندهای خارجی و حمایتِ همه‎جانبۀ مردم، مسئولان، صاحبان سرمایه و صداوسیما از تولید خارجی! واقعا خوب بود. دو بریده‎فیلم از برنامۀ قبلی‎شان در سایتشان منتشر شده:  گزیده برنامه برند با حضور دکتر فضلی‎پور. فیلم امشب هم لابد به زودی منتشر می‎شود و قطعا با حضور درددل‎های یک تولیدکنندۀ داخلی و حرف‎های عجیب، خنده‎دار، نمایشی و ریاکارانۀ نمایندۀ تولیدکنندۀ خارجی (سامسونگ) خیلی جذاب‎تر از برنامۀ قبل بود.

این موضوع برندها و تولیدات خارجی و داخلی از دیرباز برایم مهم بود. بیش از بعد اجتماعی‎اش بعد فرهنگی‎اش. خطر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی‎اش خیلی مهم است ولی خطر فرهنگی و شعوری‎اش مهم‎تر و شگفت‎تر است. این پرسشی است که همواره از بچگی برایم مطرح بود «چرا ما دوست داریم عقب‎افتاده و عقب‎مانده و در عین حال مدعی باشیم همیشه؟»


در عالم وبلاگ‎نویسی

چندسالی بود که می‎خواستم دربارۀ چنین موضوعاتی بنویسم، آنقدر ننوشتم و ننوشتم و طولش دادم تا حرف دلم را دو سال پیش در وبلاگی دیگر (شاید همین حوالی {«پل چوبی» سابق}) خواندم. نام مطلب «Made In Iran» بود و خیلی هم خوب و خلاقانه بود. الآن نمی‎شود به خود مطلب لینک داد (بعد از خرابی بلاگفا) ولی آن مطلب هنوز در آرشیو اسفند 92 آن وبلاگ هست: «اینجا» فکر کنم اگر یکبار وبلاگشان را به‎روز کنند این آرشیو هم پاک شود. حدوداً یکسال بعدش (یک سال قبل) خودم هم در وبلاگ سابقم (به رنگ آسمان) بالاخره مطلبی نوشتم با نام «ایران من». اکنون از به رنگ آسمان بلاگفا پاک شده ولی در نسخۀ پشتیبان گذاشتمش «اینجا». و البته این نهضت وبلاگی پس از من هم ادامه پیدا کرد و خیلی بهتر از من. اول در وبلاگ شکوائیه یک صفحۀ خوب ایجاد شد «اینجا» و دارای یک مطلب خواندنی و سر ذوق آوردنی. باری نهضت‎شدن این موضوع در وبلاگستان دقیقاً با همت وبلاگ مسیر بود، که فکر کنم اصل مطالبش و نهضت‎آفرینی‎اش در این زمینه درحادثۀ بلاگفا پاک شده است. آخرین مطلبی که دراین‎باره در وبلاگشان دیدنی‎است «اینجا» است.

پس ما اینجا به جز وبلاگ خودمان، از سه وبلاگ دیگر هم یاد خیر کردیم: «شاید همین حوالی»، «شکوائیه» و «مسیر».


بالاغیرتاً «شخصی‎نویسی» بهتر است یا «اجتماعی‎نویسی»؟ حتی از منظر کیف دادن؟

  • حسن صنوبری