در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

حسن صنوبری

در آن نیامده ایّام

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ :
الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ
أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا
فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ
فَلْیَخْرُجْ .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
آن لحظه‎ای که ابروهایش را در آینه مرتب می‎کرد، آن شمد مربع مربع هنگام نماز، آن مجلس افطاری خاص، آن دست‎مال اشک سفید و بزرگ وقتی کوثری می‎خواند، آن توحیدیه‎های طولانی پیش از شروع مطالب سیاسی، آن چند کلمه حرف سیاسی موثر پس از یک توحیدیۀ طولانی، آن نترسیدن، آن خندیدن، آن لحظه که در پاسخ خبرنگار خارجی در هواپیمایی که ممکن بود به مقصد نرسد گفت: «هیچی»، آن لحظه که از مقابل سفیر شوروی برخاست و با او دست نداد، آن جمله کوتاه به سفیر شوروی که فکر می‎کرد موضوع همپیمانی‎ست: «به ایشان بگویید من می‎خواستم فضای بزرگتری را مقابلشان باز کنم»، آن تحقیر تاریخی و بزرگی که نسبت به آمریکا انجام داد، آن جمله «شن‎ها سرباز خدا بودند، باد مامور خدا بود»، آن خنده‎اش به ایستادن حقیرانه پهلوی در کنار کارتر، آن غیرت و اندوهش در موضوع قصاص، آن نصیحتش با چهرۀ بیمار در مراسم تنفیذ بنی‎صدر، آن چند سطر مناجات شعبانیه خواندنش که دیوارهای جماران را لرزاند: «الهی هب لی کما الانقطاع الیک...»، آن گریه‎کردن‎های با صدای بلند بسیجی‎های صاف و ساده پای منبر عرفانی و اخلاقیش، آن غرل‎های واقعا زیبا که بعد از رفتنش تازه رونمایی شد، آن پارادوکس سر به زیری و چشم‎های جاذب، آن حال که انگاری هم در میان ما بود هم در میان ما نبود و مقیم عالم دیگری بود ... بگذریم، دوست‎نداشتنش خیلی دشوار است. کار من و تو نیست. 

مهم‎ترین علامت مظلومیت امام خمینی ضعف و قصور و کوتاهی‎هاییست که به هرشکل در بزرگداشت و گرامی‎داشت او صورت می‎گیرد. چه آنکه او را بد معرفی می‎کند، چه آنکه ناقص، چه آنکه تحریف‎شده، چه آنکه بی علم و معرفت یا بی هنر و خلاقیت. امام خمینی هنوز و هنوز و هنوز مظلوم است به خاطر نادیده‎انگاری قدر و جایگاه حقیقی‎اش و عزتی که برای ایران و اسلام با خود آورد.
روی جلد نشریه‎های غربی و آمریکایی بارهاوبارها تصاویری موهن از امام با طرح‎هایی خشن یا تحقیرآمیز کار شده است. تایم فکر کنم پنج شش بار کار کرده و به جز یکی دوبار همه موهن و هولناک. اکونومیست هم که همین تازگی‎ها بود. اما اینها دردآور نیست، دشمنی دشمن طبیعی است؛ جهل دوست غیرطبیعی و رنج‎آور. همشهری جوان در شماره جدید خود با تیتر «همان خمینی» برای رهبری، طرح جلد خود را به امام اختصاص داده؛ ولی اگر کسی نمی‎گفت این مجله همشهری جوان است من فکر می‎کردم همان تایم و اکونومیست است! جالب اینکه خیلی از رسانه‎ها طرح جدید همشهری را به عنوان یک طرح زیبا و موفق و مقدس تبلیغ و ترویج کرده‎اند. طرحی که حتی اگر درست از آب در می‎آمد هم طرحی کلیشه‎ای، تکراری، ساده و غیرهنری بود. اما طرح مزبور -به احتمال زیاد ناخواسته- چهره‎ای ترسناک از امام به تصویر کشیده. حالت چشم‎ها و دهان حالتی هولناک و زشت و ... بگذریم.
از وقتی قلم به دست گرفتم، هرسال این روز را و روزهای بهمن‎ماه را در حد خودم به بزرگداشت امام و خواندن و شنیدنش اختصاص می‎دهم که همیشه حسرت درک حضورش با من است. امسال ولی شرایط انجام کار خاصی را ندارم. به چندتا از کارهای بهترک قبل لینک می‎دهم:

نظرات  (۱۴)

  • آبجی خانوم
  • یک نکته از هزاران ...
    ترسناک نبود!
  • حسین سامانی
  • " ...در این دیدار من نبودم. سیاوش کسرایی رفته و آمده بود و گفته بود که چشم‌هایش ابهت داشت و نمی‌شد به آن نگاه کرد. احسان [طبری] خیلی از آقای خمینی شعر برای ما خواند. ظاهراً آقای خمینی در جوانی که طلبه بود شعر می‌گفت. "

    هوشنگ ابتهاج

    پووووف

    حقیقتا آدم در می‌ماند در وصف مردان خدا...
    امام خمینی، چهره  و شخصیتی هست که اندیشمندان و آزادیخوان جهان در آنسوی مرزهای کشور، بیشتر از ما او را می شناسند و به او عشق می ورزند..
    امام خمینی عزیز، چهره  و شخصیتی هست که اندیشمندان و آزادیخواهان جهان در آنسوی مرزهای کشور، بیشتر از ما او را می شناسند و به ایشان عشق می ورزند...!!

    (کامنت قبلی اشتباه تایپی داشت)
  • ❤منتـــظر المـهـدی❤
  • ممنون از شما
    همیشه در شخصیت امام این مظلومیت و ناشناخته بودن را به وضوح دیده ام از عرفان تا جنگ از ادبیات تا سیاست و... جامع الضداد بود...

    عالی بود دست مریزاد
    ممنون از جناب نایب
    سلام آقای صنوبری گل
    خوبید برادر؟
    خب این آقای نایب لینک مطلب شما رو گذاشته بود. البته مطلب در اون حدی که ایشون تعریف می کرد نبود و من نوشته هایی از شما تو موضوعات دیگه خونده بودم که جذاب تر و خوندنی تر بود و گیرایی بیشتری داشت. ولی کلا تلگرافی خیلی چیزا رو گفته بودید و خیلی ها رو هم نه.
    طرح همشهری رو ندیدم. الانم حوصله ندارم برم سرچ کنم. اما یه چند سال قبل بود یه نفر به نظرم احمد رضا نمی دونم چی چی، فکر کنم امام جمعه ی موقت اهوازم بود، کتابی نوشته بود به اسم عصر امام خمینی.
    همین بوستان کتاب ما چاپیدش. خیلی هم پر فروش شد. ولی طرح جلدش افتضاح بود.
    فکر کنم تو چاپای اخیر عوض شده.
    در هر حال، مظلومیت امام توی امتداد مظلومیت انبیا و ائمه و خود خداست. ذات دنیا، ظالمه و هر کی بی دنیا تر باشه دنیا و دنیایی ها بیشتر بهش ظلم می کنن و مظلوم تر میشه.
    قبلا اون مقاله تون رو توی مجله خونده بودم. بقیه لینک ها رو هم شاید بخونم.
    تشکر از نوشته ی فعلی و اون ارجاعات.
    در ضمن یه طرف قضیه، ارتحال امام راحله، یه طرف دیگه انتخاب آقا به عنوان خلف صالح ایشونه. من اگه زیبایی نداشته ی قلمم یک پنجم قلم شما بود تو این زمینه هم می نوشتم.
    تا بعد
    التماس دعا
    در باب عنوانتون هم یه چرت و پرتی بگم. خیلی اهمیت ندید.
    امام به غیر از خدا، اولیای خدا رو هم دوست داشت. مردم رو هم دوست داشت. بچه دبستانی ها رو هم!
    خب البته اینا تو دل همون دوست داشتنه اوله.
    یه جا غزل شده غرل.
    مهم نیست.

  • انــــــ ـار
  • روح بزرگ خمینی کبیر با صدیقه طاهره محشور بشه ان شاءالله‌.

    از مطلب خوب شما ممنونم.
     من این را ندیده بودم. البته در اینترنت جستجو کرده بودم حالا شاید دوستان که گفتند ترسناک نبود، در اینترنت دیده‌اند که قطع کوچکتر است و  مشخص نیست. ولی همین کار را چند سال پیش با خود قطعات عکس امام انجام داه بود همین همشهری جوان. یعنی امام با امام، نه امام با رهبری. خیلی ترسناکتر از این. واقعا شرم‌آور بود. من هم خیلی تعجب کردم. خود عکس را نگه داشتم ولی نمی دانم مال چه سالی است. تازه آن موقعها همشهری جوان هنوز نوپا بود و خوب کار می‌کرد. (الان سالهاست که من نخوانده‌امش و نمی دانم چطوری است)
    حالا نظر شما در مورد اینکه غیر هنری است، صائب تر است چون هنر را می شناسید. ولی به نظر من اصلا عمدی نیست. طراح فکر کرده خلاقیت به خرج داده، حیفش آمده کار را ول کند. خیلی وقتها اینطوری می‌شود، آدم می‌آید برای کگاری زحممت می کشد عیبش را نمی‌بیند یا اگر دید حیفش می‌آید ولش کند. اشکال خیلی از کارها همین است. در حالی که اگر یکبار کنار گذاشتن کار ضعیف را امتحان کند، نتیجه اش را می‌بیند. البته اینکه بقیه چرا می‌پذیرند هم خودش حرفی‌ست.

    خانم صفارزاده یک جا گفته بود من قرارداد ترجمه یک رمان را بستم، کتاب را ترجمه کردم تمام شد، بعد دیدم چقدر پوچ بود. حرفی نداشت اصلا. اخرش هم شخصیت خودکشی کرده بود. رفتم به ناشر نشان دادم گفتم که  طبق  قزاز و زمان ترجمه کرده‌ام ولی نمی خواهم این را  منتشر کنم و نکرد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">